معرفی و دانلود کتاب ماتی و پدربزرگ

معرفی کتاب ماتی و پدربزرگ

روبرتو پیومینی در کتاب ماتی و پدربزرگ داستان پسری هشت‌ساله به نام ماتی را روایت می‌کند که همراه با پدربزرگش که بیمار است و به نظر می‌رسد چیز زیادی به پایان عمرش نمانده، راهی گردشی یک‌روزه می‌شود. در میانه‌ی سفر است که رخ دادن اتفاقی توجه ماتی را به خود جلب می‌کند: پدربزرگ رفته‌رفته کوچک و کوچک‌تر می‌شود!... گفتنی است کتاب نامبرده از آثار کلاسیک ادبیات کودک و نوجوان به شمار می‌آید.

درباره‌ی کتاب ماتی و پدربزرگ

کتابی که پیش روی شماست، با نام ماتی و پدربزرگ (Mattie and Grandpa) یک داستان کودکانه با درون‌مایه‌‌ی مرگ نوشته‌ی روبرتو پیومینی (Roberto Piumini) است که نخستین بار در سال 1993 منتشر شده.

پدربزرگ رنگ‌پریده، ضعیف و لاغر در بستر افتاده و همه‌ی اطرافیان -از مادر و پدر گرفته تا دو عمو، شش نوه و چند نفر از دوستان خانوادگی- گرد او جمع شده‌اند. همه یا بغض کرده‌اند یا اشک از چشمان‌شان جاری است. البته همه به‌جز ماتی، نوه‌ی هشت‌ساله‌ی پیرمرد.

داستانِ کتابِ ماتی و پدربزرگ از جایی آغاز می‌شود که پدربزرگ ماتی را صدا می‌‌زند و از او می‌خواهد تا با هم به گردش بروند. ماتی و پدربزرگ، در حالی‌ که سعی می‌کنند کسی از نبودن آن‌ها باخبر نشود، خانه را ترک می‌کنند و راهِ رودخانه را پیش می‌گیرند.

آن‌سوی رودخانه، در ساحل راست، اسبی را می‌بینند. اسب سفید است و خیلی بزرگ به نظر می‌رسد. در حال خوردن علف‌های کناره‌ی رود است و دُمش را به‌آرامی به عقب و جلو تکان می‌دهد. ماتی و پدربزرگ هر دو از اسب خوششان آمده؛ برای همین تصمیم می‌گیرند نامی روی اسب بگذارند و در نهایت، اسم بریگاند (Brigand) به معنی راهزن یا یاغی را انتخاب می‌کنند.

در نهایت، پدربزرگ و ماتی از کنار اسب می‌گذرند و از کانالی عبور می‌کنند؛ کانال چندان عمیق نیست و گیاهان آبزیِ توی آن بر اثرِ جریان آب خم شده‌اند و ماهی‌ها به‌ آرامی رویشان شنا می‌کنند. پدربزرگ و ماتی تصمیم می‌گیرند به ماهیگیری بپردازند. ماهیگیری برای ماتی دشوار است، از این روست که پدربزرگ پیشنهاد می‌کند به دلِ آب بزنند تا ماهی‌ها به داخل جیب‌شان بیایند و آن دو بتوانند آن‌ها را بگیرند.

در این میان ناگهان ماتی به پدربزرگ نگاه می‌کند. احساس خنده‌داری به او دست می‌دهد. انگار پدربزرگ فرق کرده است؛ اما نه، هنوز همان پدربزرگ است... مدت زیادی نمی‌گذرد تا این‌که ماتی یک‌بار دیگر به پدربزرگ نگاه می‌‌کند و دوباره همان احساس عجیب و خنده‌دار به او دست می‌دهد. ماتی نمی‌داند این احساس از کجا می‌آید! کمی می‌گذرد. باز هم همان احساس به ماتی دست می‌دهد. به پدربزرگ نگاه می‌‎کند و این بار آنچه را که به چشم می‌بیند باور نمی‌کند: پدربزرگ کم‌کم در حال تغییر کردن و کوچک شدن است!

ماتی و پدربزرگ به یک دوراهی می‌رسند. به تصمیم ماتی، از راهی که به موازات رودخانه است، حرکت می‌کنند. سپس وارد بازار می‌شوند و پدربزرگ کراواتش را با یک سیب درشت و یک ذرت مبادله می‌کند. در طول مسیر، ماتی درس‌های زیادی از پدربزرگ می‌آموزد. مثلاً یک‌جا پدربزرگ به او می‌گوید: «هیچ‌چیز تمام و کمال به کسی تعلق ندارد» یا «انسان هرگز به چیزی که تمام و کمال آن را می‌خواهد دست پیدا نمی‌کند.»

داستان ماتی و پدربزرگ را می‌توان داستانی نمادین دانست. به عبارت دقیق‌تر، استفاده‌ی هنرمندانه‌ی روبرتو پیومینی از نمادها در این داستان آن را از دیگر آثار مشابه متمایز می‌سازد. کتاب ماتی و پدربزرگ را پروین علی‌پور به زبان فارسی برگردانده و نشر کتاب چ آن را روانه‌ی بازار کتاب کرده است.

کتاب ماتی و پدربزرگ برای چه کسانی مناسب است؟

کودکان 10 تا 12 ساله مخاطبان اصلی کتاب ماتی و پدربزرگ هستند. اگر به داستان‌های کلاسیک و تخیلی نوجوان علاقه دارید و دل‌تان می‌خواهد کتابی با مضمون مرگ و فقدان بخوانید، پیشنهاد ما به شما داستانِ روبرتو پیومینی است.

در بخشی از کتاب ماتی و پدربزرگ می‌خوانیم

ماتی از جا برخاست. در‌حالی‌که پدربزرگ را در دست‌هایش نگه داشت، از میان کاجستان و از روی پل گذشت و به جاده رسید. پدربزرگ آن‌قدر کوچک شده بود که نمی‌توانست با پای خودش از جنگل یا حتی از روی زمین هموار بگذرد. ماتی او را در یک دستش نشانده بود و با دست دیگر جلوش را گرفته بود که نیفتد.

«پدربزرگ؟»
«بله ماتی؟»
«چرا با این‌که این‌قدر کوچک شده‌اید، صدایتان هنوز همان‌طور مانده؟»
«منظورت چیست؟»
«نباید صدایتان هم مثل خودتان کوچک شود؟»

پدربزرگ گفت: «شده! صدایم کمی ضعیف شده، اما گوش‌های تو تیزتر شده است.» ناگهان ماتی فریاد زد: «پدربزرگ، آن‌جا را ببین، مزرعه‌ی گل‌های آفتابگردان. ما پشت گل‌های آفتابگردان هستیم.»