معرفی و دانلود کتاب دکتر می دی سین

معرفی کتاب دکتر می دی سین

کتاب دکتر می دی سین نوشته‌ی روبرتو پیومینی، داستان شاهزاده‌ی بیماری است که برخلاف توصیه پزشک، حاضر نیست از کاخ باشکوه پدرش بیرون برود. او مصمم است که تنها با داروهای گیاهی درمان شود، اما آیا دکتر می‌دی‌سین می‌تواند راهی برای درمان او پیدا کند؟

درباره‌ی کتاب دکتر می‌ دی‌ سین

پادشاه، نگران شاهزاده‌اش است که نه از قصر بیرون می‌رود و نه از نقاشی‌هایش دست می‌کشد. کودک می‌خواهد در قصر بماند، نقاشی بکشد و فقط با داروهای گیاهی درمان شود، اما حالش روزبه‌روز بدتر می‌شود. درست در همین زمان، دکتر می‌دی‌سین، پزشک زیرک و نامدار شهر، وارد ماجرا می‌شود.

در کتاب دکتر می‌ دی‌ سین (Doctor Me Di Cin) به قلم روبرتو پیومینی (Roberto Piumini)، پزشک داستان با هوش و خلاقیتش شاهزاده‌ی لجباز را به سفری جادویی در دل طبیعت می‌برد. او پس‌از آنکه به شاهزاده می‌گوید؛ تلاش می‌کند تا دارویی برای درمان بیماری او پیدا کند، از گیاهان افسانه‌ای سخن می‌گوید که آواز می‌خوانند، می‌خندند و حتی گریه می‌کنند. این گیاهان کنجکاوی شاهزاده را چنان برمی‌انگیزند که قدم به دنیای بیرون می‌گذارد. این ماجراجویی آغازگر دوستی عمیقی است که حتی تا دوران پادشاهی شاهزاده هم ادامه پیدا می‌کند.

کتاب دکتر می‌ دی‌ سین در دنیای امروز اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا می‌تواند رابطه کودکان با طبیعت را که به‌خاطر گسترش تکنولوژی کمرنگ شده، دوباره تقویت کند. این کتاب به همت انتشارات پرنده آبی با ترجمه‌ی روان شهلا انتظاریان چاپ شده است. تصاویر جذاب، متن روان و داستان هیجان‌انگیز، آن را به یک انتخاب ایده‌آل برای کودکان تبدیل کرده است. داستانی آموزنده و پر از تخیل که کودکان را به دنیایی جادویی می‌برد و با طبیعت آشتی می‌دهد.

کتاب دکتر می‌ دی‌ سین برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای کودکان 4 تا 7 ساله مناسب است، چراکه با زبانی ساده و به‌کارگیری تصاویری جذاب، داستانی هیجان‌انگیز را روایت می‌کند که می‌تواند کودک را سرگرم کند.

در بخشی از کتاب دکتر می دی سین می‌خوانیم

روز بعد دکتر برگشت و گفت: «شاهزاده، خیلی متاسفم. من رز جهنده، گزنه‌ی آوازه‌خوان و علف قصه‌گو را پیدا کردم، اما گیاهی دارویی که برای شما مفید باشد، اصلا پیدا نکردم.»

پسر با تعجب پرسید: «رز چطور می‌جهد؟ گزنه چه آوازی می‌خواند؟ علف چه قصه‌ای می‌گوید؟»

می‌دی‌سین جواب داد: «شاهزاده، من دکترم، نه شاعر! حالا فردا می‌روم کنار رودخانه را می‌گردم تا گیاهی برای درمان شما پیدا کنم.»