معرفی و دانلود کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم: یادبودی از عشق و مقاومت

معرفی کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم: یادبودی از عشق و مقاومت

لیندا صرصور، مسلمان فلسطینی آمریکایی تبار در کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم به روایت داستان زندگی خود و مبارزاتش علیه نژادپرستی و برقراری عدالت اقتصادی، اجتماعی و جنسی در جامعه‌ی مسلمانان می‌پردازد. وی به دلیل رهبری ممتازش در راهپیمایی زنان در سال 2017 جزو افراد تأثیرگذار مجله تایم شناخته شد.

درباره‌ی کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم:

این کتاب دربردارنده‌ی زندگی‌نامه و خاطرات سه دهه و اندیِ لیندا صرصور است، اما بیشتر از اینکه شبیه داستان باشد یک بیانیه برای عدالت اجتماعی است. کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم (We are not here to be bystanders) همانند شعاری‌ست برای ما تا قدمی رو به جلو برداریم و به کشورمان خدمت کنیم و از رهبرانمان بخواهیم تا به حقوق تمام شهروندان خود احترام بگذارند و در جهان با عدالت رفتار کنند. لیندا صرصور (Linda Sarsour) در این کتاب و در زندگی‌‌اش کوشیده‌ است تا رهنمودهایی را دنبال کند که حضرت محمد برایمان به‌ جا گذاشته است. او سعی دارد تا به نیابت از مردم سخن بگوید و در مقابل هرگونه بی‌عدالتی‌ای بایستد.

لیندا صرصور فرزند یک زوج مهاجر فلسطینی است که در سن نوزده سالگی برای اولین با حجاب لباس می‌پوشد و احساس عدالت ذاتی خود را کشف می‌کند. شما در این کتاب شاهد تلاش‌های وی برای برقراری عدالت هستید. او یک زن مسلمان آمریکایی می‌باشد و همه جا با افتخار می‌گوید که اهل روکلین نیویورک است. افرادی وجود دارند که از او متنفرند اما لیندا صرصور با تمام باورهای اشتباهی که راجع به زنان مسلمان وجود دارد مبارزه می‌کند؛ افرادی که عقیده دارند زنان باید مطیع و فرمانبردار ندیده‌ها و نشنیده‌ها باشند. وی با صدایی بلند علیه ناعدالتی‌ها سخن می‌گوید و در مقابل ظلم و خشونت می‌ایستد.

او به دلیل فعالیت‌هایش برای مبارزه با نژادپرستی و برقراری عدالت در زمینه‌های سیاسی - اجتماعی مختلف به یکی از شناخته شده‌ترین فعالان مدنی تبدیل شد و در این کتاب به همگی ما تأکید می‌کند که در مقابل بی‌عدالتی‌ها و خشونت قدمی برداریم و ساکت نباشیم.

نکوداشت‌های کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم:

- خاطرات متحرک لیندا صرصور گواهی بر قدرت عشق در عمل است؛ عشقی شدید، شجاعانه، شادی‌آور برای همه‌ی مردم از تمام ادیان، جنسیت‌ها، نژادها و پیشینه‌ها که صدایش به تمام مرزها می‌رسد. (میشل الکساندر)

- خاطرات لیندا صرصور در کتاب ما اینجا نیستیم که نظاره‌گر باشیم، هر کلیشه‌ای را در مورد زنان مسلمان به چالش می‌کشد، جانبداری خطرناکی را علیه مسلمانان آمریکایی نشان می‌دهد و به خوانندگان می‌آموزد که چگونه در زندگی خود برای عدالت و مهربانی برنامه‌ریزی کنند. (گلوریا استاینم)

- خاطرات لیندا صرصور با نوسانات شدید، دردناک و سرگرم‌کننده، مملو از درس‌های سخت آموخته شده از خط مقدم مبارزات عدالت اجتماعی است. این کتابی است که با زمان ما صحبت می‌کند. (واشنگتن پست)

کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خواندن زندگینامه‌ی زنان فمینیستی و فعال در حوزه‌ی سیاست و اجتماعی علاقه دارید، حتما این کتاب را مطالعه کنید.

با لیندا صرصور بیشتر آشنا شویم:

وی از فعالان جامعه‌ی مسلمان آمریکایی فلسطینی و بزرگترین فرزند یک زوج مهاجر است. لیندا صرصور به دلیل رهبری منحصر به فردش در واشنگتن مورد تحسین قرار گرفت. او مدیر اجرایی سابق انجمن عرب آمریکایی نیویورک و بنیانگذار اولین پلت فرم سازماندهی آنلاین مسلمانان است.

جملات برگزیده‌ی کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم:

- «اشتیاق برای تغییر جهان مانند شعله‌ای درونت سوسو می‌زند و اگر اجازه دهی که این آتش خاموش شود، جهان را از بزرگ‌ترین توانایی‌ات محروم کرده‌ای. وظیفۀ امروز تو این نیست که بدانی فردا چه‌چیزی در انتظارت است. وظیفۀ تو این است که سوگند یاد کنی که از این شعله مراقبت می‌کنی.» (والریا کار، بنیان‌گذار پروژۀ عشق انقلابی)

- «من به این نتیجه رسیده‌ام که عشق ما... نوع زیبایی از ستیزه‌جویی در برابر سیستمی است که سعی در سرکوب انسانیتمان دارد. سیستمی که می‌خواهد از خودمان بیزار باشیم... به همین خاطر است که باید اعتراض کنیم. به همین خاطر است که این‌قدر پرشوروحرارت هستیم. ما اعتراض می‌کنیم چون خودمان و مردمانمان را دوست داریم... ریشۀ مقاومت ما، عشق است.» (کالین کپرنیک، فعال مدنی و برندۀ جایزۀ سفیر وجدان از عفو بین‌الملل)

در بخشی از کتاب ما اینجا نیستیم تا نظاره گر باشیم می‌خوانیم:

روزی که به دنیا آمدم، پدرم بسیار خوشحال، اما مادرم نگران بود. مادرم آرزو داشت پسردار شود چون مادر خودش در البیره، واقع در کرانۀ باختری فلسطین، این باور را در ذهن او حک کرده بود که وظیفۀ اول هر زنی نسبت به همسرش به دنیا آوردن یک فرزند پسر است. مادربزرگم، سیتی سارا، به دختر تازه‌ عروسش یادآوری کرده بود که مرد‌های عرب‌ همیشه رویای روزی را در سر می‌پرورانند که ابو (پدر) به همراه نام فرزند پسرشان خوانده شود. وقتی خبر دختر بودن من به فلسطین رسید، سیتی سارا همان لحظه تماس گرفت و مادرم را نصیحت کرد که سریعاً دوباره بچه‌دار شود. او هشدار داده بود: «مرد‌هایی که زن اولشون پسردار نشه، زن دوم می‌گیرن.» مادرم مطمئن بود پدرم حتی با اینکه خداوند اجازۀ گرفتن یک تا چهار همسر را به مرد‌ها داده است، چنین طرز فکری ندارد؛ با این‌ حال حرف‌های سیتی سارا روی شانه‌اش سنگینی می‌کرد و هیجان به دنیا آمدن من را برایش دشوار کرده بود.

مادرم به حرف‌هایی که در ذهنش می‌گذشت اهمیتی نمی‌داد چون پدر به‌وضوح از به دنیا آمدن من شادمان بود. از آن روز به بعد او خودش را ابو لیندا معرفی می‌کرد. حتی وقتی در طول ده سال چهار دختر دیگر و بعد از آن پسری به دنیا آمد هنوز هم باافتخار نام من را صدا می‌زد. حتی وقتی چهارساله بودم و او مغازۀ خواربارفروشی خودش را در منطقه‌ای از بروکلین که ساکنان آن عموماً لاتین و سیاه‌پوست بودند باز کرد، اعلام کرد نام مغازه‌اش را فودسنتر آمریکایی و اسپانیایی لیندا صرصور می‌گذارد. دوستانش که روی پله‌های مقابل خانه‌مان نشسته و مشغول خوردن قهوه‌ ترک بودند، سعی کردند پدرم را قانع کنند که تا زمان به دنیا آمدن پسرش صبر کند و نام او را روی سایبان زرد و قرمز ورودی بگذارد اما پدرم دلیلی برای این کار نمی‌دید. او می‌گفت: «چرا باید صبر کنم؟ لیندا همه‌ چیز منه. چرا نباید داشتن اون رو به‌اندازۀ داشتن یه پسر جشن بگیرم؟» و البته در طول سی‌وپنج سال آینده نام من روی سایه‌بان آن مغازه واقع در بین خیابان تروی و خیابان مونتگومری در محلۀ کران هایتس به چشم می‌خورد. حالا وقتی مادرم این داستان را تعریف می‌کند، پاسخ‌های پدر خیلی به‌دوراز انتظارمان نیست. پدرم همیشه روش خودش را داشت.

فهرست مطالب کتاب

پیشگفتار: غایت و فیضِ الهی
مقدمه: جهاد شما چیست؟
بخش اول: زادگاه
فصل اول: تصمیم من
فصل دوم: از البیره تا بروکلین
فصل سوم: پنجره‌های شکسته
فصل چهارم: آرزوی سیتی حلیمه
فصل پنجم: همه‌ چیز تغییر کرده است
فصل ششم: پسران ما تروریست نیستند
فصل هفتم: بسمای دوست‌داشتنی
بخش دوم: اینترسکشنالیتی
فصل هشتم: هر نفس یک خاطره
فصل نهم: درس‌هایی برای فعالیت مدنی
فصل دهم: توقفگاه
فصل یازدهم: حمایت دو مسجد
فصل دوازدهم: نامه عاشقانه
فصل سیزدهم: نفوذی‌ها و جاسوس‌ها
فصل چهاردهم: مبارزه شما مبارزه من است
بخش سوم: انجمن خواهری
فصل پانزدهم: عدالت اجتماعی ولترون
فصل شانزدهم: نُه روز از آوریل
فصل هفدهم: جنگجویان جاده
فصل هجدهم: سکوت از شما محافظت نمی‌کند
فصل نوزدهم: زنانی که راهپیمایی کردند
فصل بیستم: همراه رؤیاپردازان بمانید
فصل بیست‌ و یکم: ما به اینجا نیامده‌ایم تا نظاره‌گر باشیم
مؤخره: عشق به پایان نرسیده است