معرفی و دانلود کتاب فصل سرد: داستان کوتاه

معرفی کتاب فصل سرد: داستان کوتاه

کتاب فصل سرد به قلم وحید قربانی نژاد شلمانی، داستانی کوتاه مربوط به جنگ جهانی است و ماجرای مردی را به تصویر می‌کشد که از جنگ جهانی و اتفاقات هولناک آن جان سالم به در برده است. او که اکنون کمترین تعامل با جهان را دارد، کسب‌وکارش نیز در ارتباط با مُرده‌هاست و مدیریت بزرگترین شرکت کفن و دفن شهر را برعهده دارد.

درباره کتاب فصل سرد

ماجرای کتاب فصل سرد از زبان مدیر بزرگترین شرکت کفن و دفن شهر درسدن بیان می‌شود؛ شهری در آلمان که پس از جنگ جهانی به‌کلی ویران شد. اکنون که سال‌ها از جنگ جهانی می‌گذرد، راوی داستان زندگی خود را برای ما تعریف می‌کند. او که تنها هشت سال داشت، همه‌ی اعضای خانواده‌‌اش در جنگ کشته شدند و تنها مادرش زنده ماند. او خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خود را بازگو می‌کند و از عشقی نافرجام می‌گوید که بدون ابراز علاقه‌ای در نطفه نابود شد.

وحید قربانی‌نژاد شلمانی در این اثر فضایی کاملاً اروپایی را برای روایت داستان خود انتخاب کرده است. کتاب فصل سرد ماجرای یکی از بازماندگان جنگ جهانی را به تصویر می‌کشد که اکنون کمترین ارتباط را با جهان زنده‌ها دارد و کارش نیز در ارتباط با مردگان است.

او با جنازه‌ها بیشتر وقت می‌گذراند تا زندگان. گویا از وحشت جهانی رعب‌انگیز که سال‌ها پیش خانواده و بهترین روزهای زندگی‌اش را از او گرفت به جهان آرام و ساکت مردگان پناه برده است.

کتاب فصل سرد ما را با سرنوشت مردی با نام هلموت کروگ آشنا می‌کند و ماجراهای پرفرازو نشیب زندگی او را رفته‌رفته برایمان بازگو می‌کند. این داستان کوتاه با روایت جذاب خود بار دیگر لطمات جبران‌ناپذیر جنگ‌ را به ما یادآور می‌شود. مردی که هنوز زنده است اما زندگی نمی‌کند و تنها روزهای زندگی‌اش را سپری می‌کند تا همچون جنازه‌هایی که با آن‌ها سروکار دارد، روزی خود نیز به آن‌ها بپیوندد.

این اثر به همت انتشارات گیوا تهیه و در اختیار علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه قرار گرفته است.

کتاب فصل سرد برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های کوتاه فارسی با فضای غربی و موضوعات اجتماعی و تاریخی علاقه دارید، خواندن کتاب فصل سرد را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

با وحید قربانی نژاد شلمانی بیشتر آشنا شویم

وحید قربانی نژاد شلمانی در سال 1364 متولد شد و از ابتدای دهه‌ی هشتاد به سراغ داستان‌نویسی رفت. «تاریک، سرد و بی‌نهایت طولانی» و «شب قداره‌های بلند» عنوان دو کتاب منتشرشده‌ی این نویسنده هستند. اثری که اکنون پیش روی شما قرار دارد یکی از داستان‌های کتاب اول است.

در بخشی از کتاب فصل سرد: داستان کوتاه می‌خوانیم

ماریان عزیزم، نمی‌دانم نوشتن این‌ها چه فایده‌ای دارد. چون وقتی این دفتر به دستت برسد دیگر خودم هم آن‌جا هستم و آن‌قدر زمان خواهیم داشت تا تمام ماجرا را بارها و بارها برایت تعریف کنم. آن‌قدر بگویم تا از شنیدنش خسته شوی. اما شوق این سفر بیش‌تر از آن است که بتوانم تا وقتی تو را می‌بینم درونم نگه دارمش. باید بنویسم. بیش‌تر از یک‌سال است که ندیدمت. خودم هم نمی‌دانم چطور تحمل کردم. اما می‌خواهم بدانی که هر ثانیه در فکر این روز بودم. هر روز با خودم روز دیدارمان را تصور می‌کنم. همیشه از سوار شدن در قطار نفرت داشتم. اما الان بهترین حس را دارم. توی واگن عمومی نشستم و این‌ها را برایت می‌نویسم. وقتی به برلین برسم به خانه مارتین می‌روم. همان دوستم که به تو و پدرت برای گذشتن از مرز کمک کرده بود. شب را در منزل او خواهم بود و صبح قبل از طلوع خورشید کار فرار را یک‌سره می‌کنیم. امیدوارم تا فردا عصر کنار تو باشم.

کارل وقتی از نوشتن دست کشید که مامور قطار برای گرفتن بلیط به سراغش آمد. بلیط را به همراه لبخندی به پهنای صورت تحویل مامور قطار داد و بعد از پنجره به بیرون نگاه کرد. زمین‌های کشاورزی و کشاورزانی سعی داشتند تا قبل از کریسمس محصول‌شان را برداشت کنند. شیشه غبار گرفته و منظره بیرون خاکستری و ابری بود. اما برای کارل شیرین و دلپذیر می‌نمود. ساک سیاه و کهنه‌اش را محکم توی بغلش گرفته بود. کم‌کم چشم‌هایش روی هم رفت.

قطار راس ساعت هفت شب در ایستگاه برلین شرقی توقف کرد. کارل ساکش را روی دوشش انداخت و از ترن پیاده شد. هوا تاریک شده بود و مسافرهای قطار مثل مورچه‌هایی که آب توی لانه‌شان ریخته باشند با عجله هرکدام به سمتی می‌رفتند. کارل از ایستگاه شلوغ بیرون زد و برای یک تاکسی دست تکان داد.