معرفی و دانلود کتاب فرار به غرب

معرفی کتاب فرار به غرب

کتاب فرار از غرب، رمانی نفس‌گیر است که توسط یکی از شگفت‌انگیزترین نویسندگان جوان جهان، محسن حمید، به نگارش درآمده. نویسنده در این اثر تجربه‌ی وحشتناک پناهنده شدن را به تصویر می‌کشد. فرار به غرب صاحب افتخارات متعددی از جمله؛ فینالیست جایزه من بوکر 2017 و برنده جایزۀ لس آنجلس تایمز 2018 شده است.

داستان عاشقانه تند و تیز محسن حمید (Mohsin Hamid) ترکیبی شگفت‌آور از تفسیری سیاسی و تصویری زنده را ارائه می‌دهد. «سعید» و «نادیا» شخصیت‌های اصلی رمان فرار به غرب (Exit West)، در شهری که درگیر بحران جنگ داخلی است، با هم آشنا می‌شوند و وقتی خشونت بالا می‌گیرد، تصمیم به فرار می‌گیرند. آن‌ها از دری جادویی عبور می‌کنند و از جزیره‌ای یونانی مملو از پناهندگان سر درمی‌آورند. آن‌ها از درهای مختلف رد می‌شوند و به لندن، کالیفرنیا و شهرهای دیگر می‌روند اما رابطه عاشقانه‌شان هرچه از وطن دورتر می‌شوند، سردتر و با مشکل روبه‌رو می‌شود.

در ابتدای رمان، خوانندگان متوجه می‌شوند که در شهر بی‌نامی به سر می‌برند که درگیر جنگ داخلی است و هجوم بی‌شمار مهاجران به این شهر زندگی شهروندان آن را با مشکل مواجه کرده است. اما همزمان با وخامت اوضاع شهر، شایعه‌ای در شهر می‌پیچد که درهایی وجود دارند که می‌توانند افراد را بصورت لحظه‌ای به شهر و کشوری مطلوب‌تر برسانند تا آن‌ها زندگی جدید خود را در محیطی جدید بسازند. قهرمانان داستان، سعید و نادیا، درگیر زندگی عادی خود هستند و بعد از اینکه مسیر زندگی‌ آن‌ها را در مقابل هم قرار می‌دهد، عاشق هم می‌شوند و باهم در مورد آینده‌شان رویاپردازی می‌کنند. داستان این رمان، درنتیجه، داستان تلاش این دو عاشق برای زنده‌ ماندن در شرایطی‌ست که شهر و کشورشان با بحرانی جهانی و مشکلاتی محلی دست و پنجه نرم می‌کند.

محسن حمید با درهم‌شکستن مرز‌بندی‌های معمول ژانری، و استفاده از تکنیک‌های رئالیسم جادویی و سوررئالیسم، تجربه‌ی وحشتناک پناهنده شدن را به تصویر می‌کشد. در شهر رو به‌ ویرانی این دو عاشق، درهایی وجود دارد که در صورت یافتن‌شان، افراد می‌توانند در چند ثانیه به دنیایی جدید پا بگذارند و این موضوع باعث می‌شود این زوج جوان با علاقه‌ای بیشتر به آینده‌ای بیندیشند که در مورد آن تردید‌های بسیاری وجود دارد. نویسنده در این کتاب تلاش می‌کند تا تجربه‌ی بیش از ۶۵ میلیون نفر که بی‌کشور هستند و کسی نیز خواستار آن‌ها نیست را به تصویر بکشد. وی در این رمان نشان ‌می‌دهد که چگونه تمامی دارایی‌های ما در زمان‌های بحرانی مانند جنگ بی‌معنی می‌شوند و چگونه افرادی که با هزار امید و ارزو خود را به مرز‌های کشوری دیگر می‌رسانند و امیدوارند تا آن‌جا زندگی جدیدی را شروع کنند، با این واقعیت تلخ روبه‌رو می‌شوند که در آن طرف مرز‌ها، کسی آن‌ها را به عنوان انسان قبول ندارد. و این موضوع رمان محسن حمید را به رمانی در مورد انسانیت تبدیل می‌کند.

رمان فرار به غرب که به عنوان یکی از 10 کتاب برتر سال 2017 به انتخاب نیویورک تایمز نیز انتخاب شد، فقط به بررسی شرایط وطن این افراد توجه نمی‌کند بلکه قسمت اصلی رمان به بررسی زندگی جدید این پناهندگان در کشورهایی جدیدی از جمله انگلیس و آمریکا می‌پردازد. در اینجا مشخص می‌شود که این رمان فقط به بررسی شرایط حال حاضر پناهندگان در دنیای ما توجه نمی‌کند بلکه این اثر به رمانی آینده‌نگر نیز تبدیل می‌شود، جایی که مهاجرت به نرم اصلی جوامع بدل خواهد شد. محسن حمید تلاش می‌کند که نشان دهد چگونه مهاجرت می‌تواند ترسناک و یا امیدوار کننده باشد، و اینکه چگونه چنین پدیده‌ای می‌تواند تعاریف ما از کلماتی همچوم بومی و غیربومی را کاملا تغییر دهد.

محسن حمید، رمان‌نویس و مشاور تجاری پاکستانی و نویسنده رمان‌های داستانی تخیلی پرفروشی در سطح بین‌الملل از جمله «دود بید»، «بنیادگرای بی‌میل» و «راه کثیف پولدار شدن در آسیای در حال رشد» است. آثار او به بیش از سی زبان ترجمه شده‌اند و ضمن دریافت جایزه‌های ادبی متعدد برای جوایز بسیاری نیز نامزد شده‌اند.

در بخشی از کتاب فرار به غرب می‌خوانیم:

پناهجویان بخش اعظم فضاهاى خالى شهر را اشغال کرده و در فضاى سبز بین اتوبان‌ها چادر زده بودند، در کنار خانه‌ها آشیانه‌هایى را براى خود درست مى‌کردند، و در پیاده‌ راه‌ها و حواشى خیابان‌ها مى‌خوابیدند. برخى از آن‌ها سعى مى‌کردند زندگى طبیعى‌شان را ادامه دهند، گویى زندگى به عنوان یک خانواده چهار نفره زیر یک نایلون آویخته شده روى چند شاخه درخت و تعدادى آجر شکسته براى آن‌ها یک امر کاملا عادى‌ بود. آن‌ها با نگاه‌هاى سرشار از خشم، تعجب، استمداد یا حسادت به شهر خیره مى‌شدند و زندگى‌شان به دلیل خستگى یا شاید به سبب روبرو شدن با عفریت مرگ، تهى از شور و اشتیاق بود. وقتى سعید و نادیا از پیچ‌ها، عبور مى‌کردند، باید مراقب بودند تا یک دست، یا پا را لگدمال نکنند.

وقتى نادیا با موتورسیکلتش به خانه مى‌رفت و سعید سوار بر موتور خود او را تعقیب مى‌کرد، چند بار از خود پرسید آیا کار درستى انجام مى‌دهد. اما از تصمیمش برنگشت.

دو ایست بازرسى در طول مسیر آن‌ها وجود داشت، یکى توسط مأموران انتظامى و دیگرى که جدید بود، توسط سربازان اداره مى‌شد. پلیس مزاحمتى براى آن‌ها ایجاد نکرد. سربازان جلوى همه را مى‌گرفتند. آن‌ها نادیا را مجبور کردند کلاهش را از سر بردارد، شاید فکر مى‌کردند او مردى است که در جامه زنان در آمده، اما وقتى دیدند این چنین نیست، راه را برایش باز کردند.