معرفی و دانلود کتاب صوتی مجمع الوحوش
برای دانلود قانونی کتاب صوتی مجمع الوحوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی مجمع الوحوش
عطیه عطارزاده در کتاب صوتی مجمع الوحوش، داستان اولین باغ وحش ایران را که در عهد ناصری پدید آمد و به آن «مجمعالوحوش» میگفتند، روایت میکند که چطور در سالهای مختلفی که بر این مملکت گذشت، آینهی تمامنمای ایران و ایرانی شد و آنچه بر سر این مُلک آمد را به خوبی به نمایش گذشت. این قصه از زبان جوانکی روایت میشود که قوشچی سلطان است و از کودکی تا پیری خود را، در دربار شاهی میگذراند.
دربارهی کتاب صوتی مجمع الوحوش
عطیه عطارزاده در کتاب صوتی مجمع الوحوش که از جمله کتابهای مجموعهی «هزاردستان» نشر چشمه بهشمار میرود، در خلال داستانی تخیلی به سراغ یک واقعهی تاریخی واقعی رفته و بهخوبی، وضع مملکت را در دورانی که هجوم اجنبی و ناکارآمدی شاهان، گَرد بیماری و قحطی و اعتیاد و فقر را بر چهرهی مردم نشانده بود، روایت میکند.
قصه از این قرار است که در عهد ناصری، پادشاه در سفری که به فرانسه داشت از مکانی بازدید کرد که به آن باغ وحش میگفتند. شاهِ دنیاندیده که از طرفی عاشق شکار و حیوانات بود و از طرف دیگر، از نمام ابعاد تجددطلبی فقط به عیش و تفریح خود اهمیت میداد، بنا کرد که مانند آن باغ و وحوش و سبزی و نعمت را در ایران، مملکت خود علم کند و نام آن را نیز «مجمع الوحوش» بگذارد. پس از گذر چند سال و اندی، مجمع الوحوش ناصری کامل شد و در آن از پرنده و خزنده و درنده، هر چه که بگویی و بخواهی، یافت میشد.
در کتاب صوتی مجمع الوحوش از زبان راوی داستان میشنویم که چون پدرش سالها قوشدار مخصوص شاه بود، و از بزرگی و کرم او به خانه و زندگی رسیده بود، از او خواستند که به این عمارت بیاید و مسئول این سرگرمی جدید سلطان باشد. او هم پذیرفت و با خانواده به آن عمارت رفت، جایی که پسرش نیز در کنار باز و ببر و شیر عقاب قد کشید و فن نگهداری از آنها را فرا گرفت. دیگر میدانست که چطور شهپر باز جمع کند و کنار بگذارد تا هنگام دیدن پرندهی پرشکسته به بالش ببندد، چطور تکه گوشت لخم خونی را به نرمی در میان دام قرار دهد، چطور با نخ و سوزنِ داغزده پلک حیوان را بدوزد تا بیآنکه کور شود، به تاریکی خو بگیرد و دستی شود و چطور به کمک همین تکه گوشتهای بیاستخوان، حیوان را از طبیعت وحشیاش دور کرده و به ذات حیوانات اهلی، دستآموزش کند.
از قصهی پدربزرگ مادریاش خبر نداشت، اما میدانست که از بابت زبان سرخ، سر سبزش را به باد داده. میدید که مادر چطور کتابهای پدر مقتولش را زیر سرگین جانوران مخفی میکرد، و چطور اگر مجالی بود، چند بیتی از اشعار این کتابها را در گوش او و خواهر و برادرش زمزمه میکرد. این کار پدر را عصبانی میکرد و پدر در میان غیض و غضبی که از چشمانش بیرون میجهید، تکه گوشتی را که در دست داشت تا به قفس حیوانی ببرد را پیش صورتشان در هوا تکان میداد و میگفت تنها چیزی که آدم و حیوان را کنترل میکند همین است؛ غذا! مابقی همه حرف مفت است که تنها سرمان را به باد میدهد.
پدر چندان بیراه نمیگفت، سالها بعد که ناصرالدین شاه ترور شد و مظفر به تخت نشست، همه دیدند که چطور توطئه و فساد و حملهی اجنبی همین غذا را از مردم گرفت تا در قحطی فقر و نداری و بیماری، پوستشان به استخوان بچسبد و برای زنده ماندن به افیون روی بیاورند. در روزگاری که در کوچه و بازار، دیدن جسد پیر و جوان و کودک که از گرسنگی و بیماری جان داده بودند، به کار معمول و هرروزهی مردم بدل شده بود، وضع مجمع الوحوش نیز چندان خوب نبود. البته این حیوانات بیزبان، قطعاً اقبال بهتری از مردم کوچه و بازار داشتند که حداقل تکه گوشتی در وعدهی غذاییشان دیده میشد. یعقوب، راوی داستان نیز از روزهایی میگوید که از صدقه سر این حیوانات نورچشمی، آشغال گوشتی هم به او و خانوادهاش میرسید تا حداقل از فقر و گرسنگی تلف نشوند و اگر مردند نیز، علتش نقرس بوده باشد...
کتاب صوتی مجمع الوحوش کاری از نشر صوتی رادیو گوشه و انتشارات چشمه است. این کتاب را با صدای میرسعید مولویان میشنوید.
دربارهی مجموعهی هزاردستان
نشر چشمه داستانهای بلند یا نوولای ایرانی را در مجموعهای با نام هزار دستان منتشر میکند. کتاب مجمع الوحوش یکی از نوولاهای ایرانی است که نشر چشمه ذیل این مجموعه به چاپ رسانده است.
کتاب مجمع الوحوش برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به قصههای تاریخی ایرانی علاقه دارید و میخواهید داستانی دربارهی تبعیض، فقر، بیعدالتی و البته عشق بشنوید، این اثر را از دست ندهید.
در بخشی از کتاب صوتی مجمع الوحوش میشنویم
پدرم میگفت سه روز. همایه، مادر این باز را، اما من سه ماه تمام به تاریکی نگه داشتم. ته اتاقک خشتی پشت کشتارگاه دوشانتپه که گوسفندهای آمادهی ذبح را درونش نگه میداشتند. شیر هم سه ماه در تاریکی ببندی رام میشود. باز البته چموشتر است از هر وحش. به ذاتش نیست اخت شدن با آدمیزاد. بههمینخاطر است که چشمش میدوزند. اشکرهی صیدشده مغرور است. حواست نباشد جوری خودش را نوک میزند که شاهپرش بشکند و آن وقت پرنده را گلو بریدن بهتر که شکارگیر بیشهبال، صیاد مرده است. قدر ندارد در آسمان نخجیرگاه. پس باید بستش. حتی سرش کلاه چرم بشود گذاشت بهتر.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی مجمع الوحوش |
نویسنده | عطیه عطارزاده |
راوی | میرسعید مولویان |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
ناشر صوتی | رادیو گوشه |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۵ ساعت و ۲ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی |