معرفی و دانلود کتاب صوتی آبلوموف

معرفی کتاب صوتی آبلوموف

افکار و رویاهای بزرگی که انگیزه‌ای برای پیاده کردنشان باقی نمانده و به هیچ عملی ختم نمی‌شوند، داستان زندگی شخصیت اصلی کتاب صوتی آبلوموف است. این رمان که شاهکار مسلم ایوان گنچاروف، نویسنده‌ی بزرگ روسیه، به شمار می‌رود، سرنوشت یک پسر ارباب‌زاده‌ی روستایی را روایت می‌کند که از شر بشر خلوت گزیده و خانه‌نشین شده و سیل پرسش‌های آرمانی و وسواس‌گونه،‌ قدرت تصمیم‌گیری و پیاده‌سازی هیچ فکری را برایش باقی نگذاشته است.

درباره‌ی کتاب صوتی آبلوموف

روزها و روزها در تخت‌خواب ماندن و رویاپردازی درباره‌ی انواع نقشه‌های دقیق و بدیع، از نوشتن یک کتاب ارزنده تا برپایی ساختمان‌های تازه و مجلل در زمین‌های اجدادی، تمام کاری است که ایلیا ایلیچ آبلوموف روزش را به آن می‌گذراند. البته از حق نگذریم گاهی هم به زحمت می‌افتد، بر سر زاخار، خدمتکار باوفایش، داد و بیداد راه می‌اندازد و کوتاهی‌های او را به یادش می‌آورد. خرج و مخارجش از درآمد زمین‌های اجدادی تامین می‌شود که البته آن هم به دلیل عدم رسیدگی او سال به سال پایین‌تر می‌آید، اما اصلا نباید خود را نگران کرد، چون آبلوموف نقشه‌های بزرگی برای سروسامان دادن به آن زمین‌ها دارد و قرار است حق مباشر حقه‌بازش را در آینده‌ای نامعلوم کف دستش بگذارد!

شرحی که خواندید، درباره‌ی شخصیت اصلی کتاب صوتی آبلوموف (Oblomov) شاهکار ایوان گنچاروف (Ivan Goncharov) نویسنده‌ی روس است. این کتاب سرگذشت آبلوموف، پسر یک فئودال ثروتمند را روایت می‌کند که خانواده‌اش را از دست داده و تک و تنها به همراه خدمتکارش در شهر پطرزبورگ زندگی می‌کند. پطرزبورگ که نمادی از گذار روسیه به سوی مدرنتیه به حساب می‌آید، از نظر او کثیف و شلوغ و پرسروصداست. طولانی‌ترین سفر او آنجاست که از تخت‌خواب برخیزد و خودش را روی کاناپه بیندازد. هر سفر دیگری به زحمتش نمی‌ارزد. نشستن در کالسکه و رد شدن از جاده‌های پر از دست‌انداز و گل‌آلود که هر آن ممکن است به واژگونی یا بدترین اتفاقات ختم شود، در نظر او کاری وحشت‌آور و بیهوده است.

ساختار روایی این کتاب عظیم در چهار بخش کلی و چندین فصل تنظیم شده است. نویسنده ابتدا شرح مفصلی از وضعیت روزها و عواطف و افکار پریشان آبلوموف ارائه می‌دهد و تصویری از زندگی او را در چشم ما عیان می‌سازد. صفحه‌ها پشت‌سرهم می‌آیند و می‌روند و آبلوموف همچنان بر کاناپه دراز کشیده است،‌ اما نگران نباشید!‌ آن‌قدر این توصیفات با مهارت و گیرا صورت گرفته که قرار نیست حوصله‌تان سر برود. آبلوموف انسانی آرمان‌گراست که افکاری پویا و زنده در ذهن می‌پروراند و از اجتماع بشری روی‌گردان شده است. او تلاش‌های آلوده به ریا و کشمکش‌های منفعت‌جویانه‌ی دیگران را پوچ و بیهوده می‌پندارد و به همه به دیده‌ی تحقیر می‌نگرد، اما درعین‌حال برای این تباهی هیچ قدمی در واقعیت برنمی‌دارد.

کتاب صوتی آبلوموف در ادامه روستای آبا و اجدادی آبلوموف، آبلوموکا، را تشریح می‌کند و نشان می‌دهد که یکی از پایه‌های وضعیت امروز او بر بنیان تربیت خانوادگی کهن او در روستای دورافتاده و غرق در نعمت ساخته شده است. زندگی خانواده‌ی او در روستا به خرافات و رخوت می‌گذشته و با حاصل دست‌رنج رعیت‌ها و مباشرین تغذیه می‌شده. او که حتی جوراب‌هایش را کس دیگری برایش می‌پوشیده و آستین لباسش را هم خودش در نمی‌آورده، چطور قرار است حالا با سرعت زندگی نوین خودش را وفق بدهد؟

او پس از تحصیل به اجبار خانواده‌اش، در وزارت‌خانه‌ای مشغول به کار می‌شود و پس از چندی کارش را رها می‌کند و خانه‌نشین می‌شود. چه تصمیم‌ها که گرفته و عملی نکرده و چه کارهای ساده‌ای که به گردن دیگران نینداخته و یا نیمه‌تمام به حال خود واگذار نکرده است. البته او بارها برای بیرون آمدن از آن وضعیت راکد تلاش می‌کند که بعضی‌هایشان به تحریک دوست آلمانی سخت‌کوش و شریفش، شتلتس، صورت می‌پذیرد. یکی از همین تلاش‌ها به ملاقات با عشق زندگی او می‌انجامد و شور و شعفی به رمان تزریق می‌گردد. آن زن سعی می‌کند سرنوشت آبلوموف را تغییر بدهد و او خود نیز با تلاش‌های زن همراه می‌شود. اما آیا می‌تواند کاملا دست از آن بی‌عملی بردارد؟

ایوان گنچاروف نویسنده‌ی عظیم روسی با شاهکار مسلم خود، کتاب صوتی آبلوموف، تاثیرات بزرگی بر جامعه‌ی روسیه‌ی غرق در رخوت تزاری گذاشت و البته ردپای آن را در ادبیات روسیه و آثار بزرگی که پس از آن خلق شد نیز می‌توان دید. این کتاب با زبانی ساده و طنز کنایه‌آمیز، توصیف کاملی از چگونگی به رخوت افتادن روشنفکران و تحصیل‌کردگان جامعه ارائه می‌دهد و این مسئله تا آن جا پیش می‌رود که اصطلاحی تحت عنوان «ابلوموویسم» توسط نیکولای دوبرولیوبوف، منتقد روس، ابداع و سپس همه‌گیر می‌شود. نمونه‌ای از به‌کارگیری این اصطلاح را در سخنرانی معروف غلامحسین ساعدی در ده شب گوته می‌توان دید.

ایده‌ی مرکزی کتاب صوتی آبلوموف ده سال در ذهن ایوان گنچاروف پرورش یافت و درنهایت در سال 1859 به رشته‌ی تحریر درآمد. سروش حبیبی، مترجم برجسته، این اثر بزرگ را به فارسی برگردانده و نشر فرهنگ معاصر با همکاری نشر صوتی نوین کتاب آن را تقدیم شما کرده است. گویندگی این اثر را نیز حسن همایی بر عهده داشته است.

اقتباس‌های فرهنگی و سینمایی از کتاب آبلوموف

• با الهام از کتاب آبلوموف بارها و بارها تئاترهای مختلفی در کشورهای گوناگون به روی صحنه رفت. تئاتری که به کارگردانی فرانک دانلوپ (Frank Dunlop) و نویسندگی ریکارود آرانو (Riccardo Aragno) در سال 1964 به اجرا درآمد، شاهد خوبی بر این مدعاست.
• مارسل کوولیه (Marcel Cuvelier) نویسنده و کارگردان مشهور فرانسوی، نمایشنامه‌ای با اقتباس از اثر اصلی نوشت که از آن به‌عنوان شاهکار نمایشی یاد می‌شود.
• در سال 1980 نیکیتا میخالکوف (Nikita Mikhalkov) کارگردان به‌نام روسیه، فیلمی با اقتباس از اثر حاضر و تحت عنوان «چند روز از زندگی ای. ای. آبلوموف» (A Few Days from the Life of I. I. Oblomov) ساخت که جایزه‌ی بهترین فیلم خارجی‌زبان را در نشنال بورد آف ریویو از آن خود کرد. بازی در نقش آبلوموف را اولگ تاباکف، ‌بازیگر مشهور روس، بر عهده گرفت.

نکوداشت‌های کتاب آبلوموف

• زاده‌ی ذهنی سرشار از استعداد. (فئودور داستایفسکی)
• کتاب آبلوموف از آن دسته شاهکارهای بزرگ ادبی است که نمونه‌اش را مدت‌های مدیدی نخواهید دید. من مجذوب این اثر شدم و بی‌وقفه آن را تا آخر خواندم. (تولستوی)
• آبلوموف اخطاری تکان‌دهنده است نسبت به بیماری ابلوموویسم که گریبان جامعه‌ی روسیه را گرفته. (نیکولای دوبرولیوبوف)

کتاب صوتی آبلوموف برای چه کسانی مناسب است؟

اگر احساس می‌کنید ذره‌ای شباهت به شخصیت آبلوموف دارید، این کتاب را گوش بدهید. علاقه‌مندان به ادبیات قرن نوزدهم روسیه و رمان‌های بلند کلاسیک نیز از گوش سپردن به این اثر ایوان گنچاروف نهایت لذت را خواهند برد.

در بخشی از کتاب صوتی آبلوموف می‌شنویم

زاخار پس از آنکه تارانتیف و الکسیف رفتند و او در را پشت سر آن‌ها بست، به یله‌گاه خود بالا نرفت. زیرا منتظر بود که اربابش فورا صدایش کند. آخر شنیده بود که می‌خواهد نامه بنویسد، اما اتاق آبلوموف خاموش بود، گفتی درون گور. زاخار از لای شکاف در نگاهی به درون اتاق انداخت. چه دید؟ اربابش را دید روی کاناپه لمیده و سر روی دست نهاده با کتابی پیش رو. در را باز کرد و پرسید: «چطور باز خوابیدید؟» آبلوموف تشرش زد که: «راحتم بگذار! مگر نمی‌بینی دارم مطالعه می‌کنم؟» زاخار دست برنداشت و گفت: «دیگر وقت آن است که دست و رو بشویید و نامه‌تان را بنویسید». ایلیا ایلیچ به خود آمد و گفت: «بله راست می‌گویی! الان بلند می‌شوم. حالا برو بگذار فکرهایم را بکنم!» زاخار خود را به روی سکوی خود بالاکشان غرید که:« غافل می‌شوی، می‌خوابد. برای خوابیدن خوب زرنگ است!» اما آبلوموف توانسته بود عاقبت صفحه‌ای از گذشت زمان زردشده‌ی کتاب را که از یک ماه پیش ناخوانده باز مانده بود، تمام کند. کتاب را به جای خود گذاشت و خمیازه‌ای کشید و باز در فکر دو مصیبت خود که دست از سرش برنمی‌داشت، فرو رفت. بعد پاهای خودش را خم‌وراست‌کنان زیر لب گفت: «هیچ حوصله‌اش را ندارم».

فهرست مطالب کتاب صوتی