معرفی و دانلود کتاب صوتی فصل سرد

معرفی کتاب صوتی فصل سرد

وحید قربانی نژاد شلمانی در کتاب صوتی فصل سرد ماجرای زندگی مردی را روایت می‌کند که از جنگ جهانی و شرایط هولناک زندگی در آلمان جان سالم به در برده است. مرد، اکنون سروکارش با جنازه‌هایی است که هیچ احساس و واکنشی به دنیای بیرون ندارند و از این حیث بی‌شباهت به خود او نیستند...

درباره‌ی کتاب صوتی فصل سرد

داستان کتاب صوتی فصل سرد را از زبان مدیر بزرگترین شرکت کفن و دفن شهر درسدن می‌شنویم؛ شهری در آلمان که پس از جنگ جهانی به‌کلی ویران شد. او در همان دقایق آغازین داستان، خود را به رودلف هوس، شخصیت اصلی رمان مرگ کسب‌وکار من است تشبیه می‌کند. راوی اکنون از سالیان سال پس از جنگ جهانی ماجرای زندگی خود را برای ما تعریف می‌کند. داسِ سرد و بی‌رحم جنگ، روزی در فوریه‌ی 1945 تمامی اعضای خانواده‌ی او را در حالی که تنها هشت سال داشت درو کرد و تنها مادرش بود که زنده ماند. او در طول داستان از کودکی و نوجوانی خود می‌گوید و سرنوشت عشقی نافرجام را که بدون هیچ ابراز و اظهاری در نطفه نابود شد برای ما بازگو می‌کند.

وحید قربانی‌نژاد شلمانی این کتاب را در فضایی کاملاً اروپایی روایت می‌کند. داستان درباره‌ی یکی از بازماندگان جنگ جهانی است که اکنون با جهان زندگان کمترین تعامل ممکن را دارد و کسب‌وکارش در ارتباط با مردگان است. او با اجساد بی‌روح مردگان وقت بیشتری را می‌گذراند تا با زندگان. گویی از وحشت جهانی هولناک و پرهیاهو و از بیم ماندگار صدای بمبارانی که سال‌ها پیش خانه و خانواده‌اش را از او گرفت، به جهان سرد و ساکت جنازه‌های بی‌جان پناه آورده است.

در طول کتاب صوتی فصل سرد رفته‌رفته با سرنوشت مردی که با نام هلموت کروگ به ما معرفی می‌شود آشنا می‌شویم و کلاف وقایع پرفرازونشیب زندگی او به‌تدریج در برابرمان گشوده می‌شود. کتاب صوتی فصل سرد به همت انتشارات گیوا تهیه و منتشر شده است و آن را با صدای حسین نصیری می‌شنوید.

کتاب صوتی فصل سرد برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های کوتاه فارسی با فضای غربی و موضوعات اجتماعی و تاریخی علاقه دارید، شنیدن این کتاب را به شما توصیه می‌کنیم.

با وحید قربانی نژاد شلمانی بیشتر آشنا شویم

وحید قربانی نژاد شلمانی در سال 1364 متولد شد و از ابتدای دهه‌ی هشتاد به سراغ داستان‌نویسی رفت. «تاریک، سرد و بی‌نهایت طولانی» و «شب قداره‌های بلند» عنوان دو کتاب منتشرشده‌ی این نویسنده هستند. اثری که اکنون پیش روی شما قرار دارد یکی از داستان‌های کتاب اول است.

در بخشی از کتاب صوتی فصل سرد می‌شنویم

کارل که نفسش به شماره افتاده بود، دهانش را نزدیک دریچه گرفت و چند نفس عمیق کشید. مردی که منتظرشان بود، دریچه‌ای آهنی را بالای سرش حرکت داد و آن را گشود. هنوز خبری از سه نفر دیگر نبود. مرد بالای دریچه نشست و منتظر شد تا سربازی که بالای دیوار گشت می‌زد، به سمت دیگری برود. وقتی که سرباز رفت، بلافاصله دست کارل را گرفت و او را به بیرون هل داد. کارل به‌سرعت پشت دیواری پناه گرفت. تمام سر و صورتش از گل و لجن سیاه شده بود. روی زمین نشست و به دیوار تکیه داد و سعی کرد هوای تازه را تنفس کند. لبخندی روی لبش نشست. خودش را بیشتر از هر زمان دیگری آزاد و خوشبخت حس می‌کرد. هوا هنوز تاریک بود. مرد به او نهیب زد که از اطراف خروجی تونل و خودش دوباره توی حفره خزید. کارل از جایش بلند شد و بعد از این که خاک لباسش را کمی تکاند، راه خیابان را در پیش گرفت. چند قدم که دور شد صدای تیراندازی شدیدی را از سمت دیوار شنید. هراسان برگشت و مرد میانسال و دو جوان را دید که بالای حفره‌ی فاضلاب به گلوله بسته شده بودند. یک شیر آب پیدا کرد و آبی به سر و صورتش زد...

فهرست مطالب کتاب صوتی