معرفی و دانلود کتاب صوتی خشکسالی

معرفی کتاب صوتی خشکسالی

کتاب صوتی خشکسالی، اثر جین هارپر،‌ رمانی بی‌نظیر و رازآلود است که شما را نسبت به شخصیت‌های متفاوت داستان مشکوک می‌سازد و تا انتها در شک و تردید غرق می‌کند.

رمان خشکسالی (The Dry) اولین رمان جین هارپر (Jane Harper) بود که در سال 2016 چاپ شد و با استقبال زیادی همراه بود، این اثر در سال 2017 جوایز بسیاری از جمله جایزه‌ی خنجر طلایی انجمن جنایی‌نویسان انگلستان، جایزه‌ی ادبی ویکتورین پریمیِر و جایزه‌ی کتاب ناشران مستقل آمریکا را از آن خود کرد. هم‌چنین بهترین رمان پلیسی جنایی آمازون و نامزد بهترین رمان جنایی گودریدز در سال 2017 شد. جین هارپر در سال 2018 نیز موفق به کسب جایزه‌ی بهترین رمان جنایی، تریلر بریتانیا شد.

بدترین و دردناک‌ترین خشکسالی در یک قرن اخیر در استرالیا رخ داده است، دو سال متوالی در کییوارا، شهر کوچکی واقع در پنج مایلی ملبورن، هیچ بارانی نباریده است. واکنش‌های این خشکسالی در شهر، هنگامی غیرقابل تحمل می‌شود که سه نفر از اعضای خانواده هادلر به قتل می‌رسند.

مردی به نام لوک، پس از کشتن همسر و پسر شش ساله‌اش خودکشی می‌کند، همه‌ی مردم شهر او را گناهکار و هیولایی می‌دانند که با بی‌رحمی تمام دست به این اقدام وحشیانه زده است. آرون فالک، پلیس فدرال و دوست قدیمی لوک، پس از با خبر شدن مرگ بهترین دوست دوران کودکی‌ و نوجوانی‌اش، به زادگاه خود برمی‌گردد تا در مراسم خاکسپاری شرکت کند. او حدود بیست سال از این دیار دور بوده است و برخلاف میلش و‌ به درخواست خانواده‌ی مقتول، در جریانِ رسیدگی به پرونده قرار می‌گیرد و به ناچار با مردمی رو‌به‌رو می‌شود که سال‌ها پیش او را طرد کردند، چرا که فالک و لوک آن زمان رازی را پنهان کرده بودند که ممکن است اکنون با مرگ لوک آشکار شود. با تحقیقات عظیمی که فالک روی پرونده‌های مرگ خانواده هادلر انجام می‌دهد، پرده از رازهای دیگری برداشته می‌شود و در نهایت به این نکته می‌رسد که در شهرهای کوچک، همواره رازهای بزرگی پنهان است.

این اثر درواقع دربردارنده‌ی دو داستان است، ماجرای قتلی که موجب می‌شود داستانی قدیمی مثل یک دُمل چرکی سر باز کند و پرده از رازهای بسیاری بردارد که 20 سال پیش فراموش شده بود و اکنون با برگشتن آرون فالک، همه به دنبال کشف حقیقت این ماجرای قدیمی هستند.

داستان با روایت تلخ و دردناک خانه‌ای شروع می‌شود که خانواده هادلر در آن به‌ قتل رسیده‌اند. جملات ابتدایی این اثر مخاطب را به‌ شدت تحت تأثیر و در وضعیتی دلهره‌آور و هولناک قرار می‌دهد و او را مجبور می‌کند که داستان را تا انتها دنبال کند. توضیح برخی ظرایف، پیچیدگی‌ها و سرنخ‌های موجود در فصل‌های گوناگون نیز ذهن مخاطب را همواره به چالش می‌کشد و این نشانه‌ی ذهن خلاق و ایده‌پرداز نویسنده است. تلخی‌های بسیاری در این داستان وجود دارد، اما روزنه‌هایی از امید نیز به چشم می‌خورد که دلیل اصلی سعی و تلاش مردم در آن سرزمین خشک است.

برخی نظرات درباره‌ی رمان هیجان‌برانگیز خشکسالی:

- اگر قرار است در سال تنها یک رمان جنایی بخوانید، این همان رمان است. (دیلی‌میل)
- یکی از جذاب‌ترین رمان اولی‌هایی بود که تاکنون خوانده‌ام. می‌توانستم گرمای استرالیا را حس کنم. واقعاً بی‌نقص بود. حتماً آن را بخوانید! (دیوید بالداچی)
- علی‌رغم اینکه فصل‌هایی از کتاب از زمان حال به گذشته پرش دارد، اما به دلیل فضاسازی و شخصیت‌پردازی فوق‌العاده، خواننده هرگز زمان‌ها را گم نمی‌کند. (روزنامه‌ی گاردین)
- در این کتاب با جامعه‌ای روبه‌رو می‌شویم که هم به لحاظ روانی و هم اجتماعی آسیب‌ دیده است. کییوارا شباهت زیادی به تپه‌های هِنری لاوسون دارد و جین هارپر، این نویسنده‌ی استرالیایی به شکلی منحصر به فرد این اثر را خلق کرده است. (ویکند آستریلین)
- اولین اثر جین هارپر آن‌قدر مهیج و پُرکشش است که تمام طول داستان خواننده را به فکر فرو می‌برد و وادار می‌کند که مدام دربارۀ اتفاقاتی که می‌افتد، حدس بزند... باور اینکه این کتاب اولین اثر اوست کمی سخت است. خشکسالی یک داستان جنایی محض است. (نیویورک‌تایمز)

در بخشی از کتاب صوتی خشکسالی می‌شنویم:

چنین نبود که مزرعه پیش‌ازاین، مرگ را تجربه نکرده باشد و مگس‌های گوشت‌خوار آن را تشخیص نداده باشند. برای آن‌ها، فرق چندانی میان لاشه‌ی حیوان و جسد انسان وجود نداشت.

در آن تابستان، خشکسالی حق انتخاب زیادی به مگس‌های گوشت‌خوار داده بود. هنگامی که کشاورزان کییِوارا دام‌های نحیفشان را هدف گلوله قرار می‌دادند، مگس‌ها بی‌وقفه به‌دنبال چشم‌های بی‌حرکت و زخم‌های لزج آن‌ها بودند. کاهش بارندگی به معنای کمبود مواد غذایی بود و در شرایطی‌ که آن شهر کوچک در گرمای طاقت‌فرسا در حالِ جان دادن بود، هیچ‌ تصمیمی برای شرایط دشوار گرفته نشده بود.

کشاورزان با ورود به دومین سالِ خشکسالی می‌گفتند «بالاخره تموم می‌شه.» این جمله را با صدای بلند، مانند سرود برای یکدیگر تکرار و زیرِلب دعا می‌کردند. اما هواشناسان شهر ملبورن طور دیگری فکر می‌کردند. آن‌ها دلسوزانه اخبار را با لباس فرم در استودیوی ضبط مجهز به کولر، هر شب رأس ساعت شش اعلام می‌کردند. در خبرگزاری رسمی، بدترین شرایط اقلیمی در قرن اخیر گزارش ‌شد. الگوی آب‌و‌هوا نام خاصی داشت که تلفظ آن تقریباً هرگز برای مردم جا نیفتاد: اِل‌نینو.

دستِ‌کم مگس‌های گوشت‌خوار از این وضعیت خوشحال بودند، گرچه لاشه‌های آن روز کمی غیرعادی به نظر می‌رسیدند. اجساد، کوچک‌تر بودند و گوشت نرم‌تری داشتند. البته مسئله فقط این نبود. به لحاظ ظاهری خیلی شبیه هم بودند؛ چشم‌های بَرّاق، زخم‌های تازه. جسدی که بیرونِ خانه بود، از همه تازه‌تر به‌نظر می‌رسید. درِ ورودی باز بود، انگار کسی دعوت شده بود. با این وجود کمی طول کشید تا مگس‌ها جسد دوم را در آن خانه‌ی ویلایی پیدا کنند. آن‌ دسته که جرئتِ عبور از راهروی ورودی را داشتند، این‌ بار با جسد دیگری در اتاق خواب مواجه شدند. این‌ یکی کوچک‌تر بود، اما در رقابت با جسد بزرگ‌تر، کمتر خورده شده بود.

ابتدا مگس‌ها به خون لخته شد‌ه‌ی روی فرش و کف‌پوش هجوم آوردند. بیرونِ خانه، لباس‌های شسته شده هنوز روی‌ بند آویزان بود و زیر آفتابِ سوزانِ شهر، خشک و شکننده شده بود. اِسکوترِ کودکی روی پله‌ی چوبیِ جلوی در رها شده بود. در شعاع یک کیلومتریِ مزرعه، فقط قلب یک انسان می‌تپید. گویی در آن منطقه، پرنده پر نمی‌زد. بنابراین هنگامی‌ که نوزادی در خانه شروع به گریه کرد، هیچ‌ عکس‌العملی نشان داده نشد.

فهرست مطالب کتاب صوتی