معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

عکس جلد کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام
قیمت:
رایگان
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام اثر ویکتور هوگو درباره‌ی مردی است که در قرن نوزدهم در فرانسه توسط گیوتین محکوم به مرگ شده است، در حالی که منتظر اعدام است، اندیشه و تفکرات، احساسات، و ترس خود را دربارهٔ اعدام می‌نویسد.

نوشته‌های این مرد تغییر روحیهٔ خود را نسبت به جهان خارج از سلول زندان در طول زندان خود نشان می‌دهد و زندگیش را در زندان توصیف می‌کند. فردی که به اعدام محکوم شده است به شدت خواستار عفو و بخشش مردم است تا بتواند بار دیگر همچون یک شهروند خوب و به دور از جرم و جنایت به زندگی ادامه دهد، اما مردم به شدت از وی متنفر هستند و خواستار آن هستند که هر چه زودتر او اعدام شود.

در قسمتی از کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام می‌شنویم:

من محکوم به اعدامم... محکوم به اعدام...
من هر چه بکنم این اندیشه جهنمی همیشه در برابرم حاضر است و دست از سرم برنمی‌دارد، هم‌چون هیولای مخوفی که از سرب ساخته باشند بر سنگ فرش مرطوب زندان رو به رویم نشسته و چنان حسود است که به تنهایی تمام اندیشه‌های آرام بخش و خیالات دل‌نشین را از سرم به در کرده است.
همواره مراقبم هست و هر وقت بخواهم سر برگردانم و یا چشم برهم نهم با دو دست سرد و منجمد و بی‌روح خود تکانم می‌دهد و نمی‌گذارد از یادش غافل شوم.

فهرست مطالب کتاب صوتی

19 دقیقه
آخرین روز یک محکوم

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام
نویسنده
راویرضا عمرانی
ناشر صوتینشر ماه آوا
سال انتشار۱۳۹۷
فرمت کتابMP3
مدت۱۹ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان کوتاه خارجی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

حامد محمدی
۱۳۹۷/۰۹/۰۱
آخر داستنش برام خیلی جالب بود که مردم از دیدن یک اعدامی لذت میبردن
چرا مردم از دیدن بدبختی یک عده خوشحال میشن
بدبختی مردم چه نفعی به اونا میرسونه
سلمان فارسی مهاجر
۱۳۹۸/۰۲/۰۴
به نام خدا به عنوان کسی که در رشته حقوق تحصیل میکنه میگم امیدوارم زمانیکه یک قاضی برای حکم نهایی دست به قلم میشه یک لحظه چنین چیزی رو متصور بشه و خودش رو جای اون شخص بذاره و بعد حکم رو بگه آیا واقعا ما در حدی هستیم که بتونیم زندگی‌ی موجود زنده یک انسان رو ساقط کنیم یا نه آیا اون مجرم در اون لحظه از بیشتر همه قدر زندگی رو نمیدونه؟ بنظر من انسان‌های عادی خطرناک تر میتونن باشن تا این مجرم که الا تازه زیبایی‌های زندگی رو فهمیده ولی اونا هنوز میتونن اشتباه کنن.
سیدمحمد علی مرعشی پور
۱۳۹۸/۰۲/۰۶
با سلام و خسته نباشید داستان بسیار زیبا و صدای دلنشین جناب عمرانی فضای حسی داستان را به تصویر میکشید که خواننده گاهی به یقین خودش را درقالب داستان میبیند و حس میکند و از طرفی گویی جرم مجرم بدون جرم و مجازات تلقی میشود و انسان را به ترحم و بخشش یا درک از پشیمانی و ایجاد یک فرصت دیگر به انسانهایی که خطا میکنند مجاب مینمود. ولیکن در نگاه یک متهم با ندامت، پریشانی و پشیمانی البته بنده با طرح این سوال شما مشکل دارم که قضاوت شما درباره سبک چارچوب محتوا و ارزش‌های کتاب چیست؟بجای کلمه قضاوت لطفا از همون کلمه‌ی ثبت دیدگاه استفاده شود زیرا... یک: اکثر ما در جایگاه قضاوت و داوری نیستیم و این یک بیماریست که مدتها گریبانگیر ما را گرفته... دوم: نویسنده‌های خارجی اکثرا نسبت به فرهنگ و ایدئولوژی جامعه‌ی خود دست به قلم میشوند و افکار و دیدگاه خود را در قالب حقیقت و گاهی رویاپردازی و افسانه‌ها بیان میکنند و سوم اینکه ما اکثر خوانندگان با این سرانه مطالعه و آگاهی در کشور در سطح این نیستیم که درباره‌ی نویسندگان برجسته‌ای چون ویکتور هوگو نظر سنجی کنیم به عقیده‌ی شخصی اینجانب ما فقط میتوانیم نظر خود را در مورد موضوع سلیقه‌ای داستان یا صدای راوی داستان که باز اکثرا سلیقه‌ای است مطرح کرد نه در قالب سبک و چارچوب. در خاتمه من کتابهای این نویسنده‌ی برجسته و مشهور را به همگان توصیه میکنم. با سپاس از زحماتتان
📚الناز محمدی📚
۱۴۰۱/۰۵/۲۸
🍁 ویکتورهوگوی جاودانه…
این کتاب کوتاه ‌و سراسر درد و ناامیدی چکیده‌ای قوی از همان روزهایی هستش که حول و‌حوش سال ۱۸۲۹ زمانی که به شدت اعدام مجرمین توسط گیوتین رواج داشته نوشته شده.
جو فرانسه در اون دوران به قدری پر از خفقان بوده که برای اولین بار ویکتور این کتاب رو بی نام منتشر کرده! و ۳ سال بعد
اون رو با امضای خود تکمیل کرده. جالبه بدونیم که برای اولین بار دستگاه گیوتین توسط یک دکتر فرانسوی که به همین نام بوده اختراع شده. (البته این دکتر گیوتین رو به هدف اینکه مجرمین زمان اعدام کمتر زجر بکشند، اختراع کرد!).
امید شخص اعدامی به عف و ببخشش و زندگی دوباره، و خوشحالی مردم نادان و نظاره گر مواردی بود که خیلی توی ذهنم بولد شد. نمی‌دونم چرا اون لحظه یاد خودمون افتادم که خیلی قدیما اشخاص رو توی ملا عام توسط مردم نظاره گر سنگسار می‌کردند!!!!
قطعا ویکتور توگو توی این کتاب، نه به عنوان یک نویسنده، بلکه به عنوان یک سیاستمدار قوی ‌مطرح در زمان خودش، می‌خواسته به اعدام اعتراض کنه، و به این ترتیب مخالفت خودش رو نشون بده.
درک دنیای ویکتور توگو چه در بینوایان و چه در این کتاب پر از مردم دوستی و‌ انسان دوستی هستش. کتابراه، همراه همیشگی …
ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️
sepideh ansarinia
۱۳۹۸/۰۸/۲۹
داستان کوتاه و خوبی بود، دیدن چنین فضایی از دید یک اعدامی هم جالب بود هم غم انگیز، تا وقتی که امید به زنده بودن داشت کوچک‌ترین چیز‌ها براش جالب و شگفت انگیز به نظر میرسید کوچک‌ترین چیزهایی که شاید اگر آزاد بود بهشون توجهی نمیکرد و وقتی که حکمش صادر شد دنیا براش سیاه سفید شد و فکر کنم تو زندگی هممون چنین فضایی تکرار شده که یک اندوه بزرگ باعث میشه هیچ چیزی شادمون نکنه و همچنین وقتی دچار مشکل میشیم تازه قدر داشته هامون رو میدونیم و به چشممون میاد... دلم برای شخصیت داستان سوخت💔همین داستان کوتاه باعث شد بیشتر به حکم اعدام فکر کنم و امیدوارم تو کشور ما هم قانون تغییر کنه و به این راحتی حکم اعدام صادر نشه خصوصا برای کسانی که واقعا حقشون نیست و عمدی در کار نبوده.
رضا
۱۴۰۱/۰۸/۱۲
داشتم سه ستاره میدادم ولی یه لحظه یاد پایان قوی‌اش افتادم.
فضاسازی‌ها سریعترین چیزیه که این کتاب رو بابتش به یاد میارم.
قلم نویسنده هم که خیلی متفاوته؛ انگار نظیرش ندیدم.
در کل حس میکنم نه که بهتر باشه، بلکه باید مرورش کنم!
نگاه کم نظیر نویسنده هم ستودنیه.
بیشتر خود کتاب تحسین بر انگیزه و
تا صداگذاری؛ در عین حال صدا گذاری هم بی نقص بنظر میاد.
ویرایش، دقایقی بعد:
ابر فضا سازی کلمه مناسب تری براش هس.
انگار من شخصیت اصلی شدم؛ انگار داشتم از دوربین اون با مغز اون با گوش‌های اون میشنیدم.
امتیازم از چهار ستاره به پنج ستاره تغییر میدم.
تمام
ویرایش همون شب:
اتفاقی متوجه شدم این داستان، یه داستان کوتاه نیس و یه کتاب هس و اینکه ناشر کتاب رو خلاصه کرده ولی اشاره‌ای به این خلاصه کردن نکرده پس یه امتیاز بابت این کار غیر حرفه‌ای‌اش کم میکنم
پ. ن: این مطلب چیزی از عالی بودن این پادکست کم نمیکنه
سحر اندیشه
۱۴۰۱/۰۸/۲۱
داستانی که با اعدام نه ولی با حکم اعدام محکوم تموم میشه و همین که صحنه‌ی اعدام توصیف نمیشه تا حدودی پایان داستان رو آزاد میذاره.
برای من اینکه محکوم در بدترین حالش عاجزانه دنبال نشانه‌های مثبتی میگشت تا به خودش بقبولونه که حکم دادگاه حتمن مثبت خواهد بود و با این حال در انتها بین حبس و اعدام، رو و
اعدام انتخاب میکنه، مسحور کننده بود.
این داستان همچنین به خوبی نشون میده که ما همیشه در مرکز جهان خودمون قرار داریم فکر میکنیم همه نگاهشون به ماست و به ما فکرمیکنند، در حالی که در ناخوشی‌ها به ما ثابت میشه که به هیچ وجه اینطور نیست و کمتر کسی علاقه‌ای به احوالات ما داره و عموم مردم به دنبال درام هستند و با شکست ما این درام فجیع تر و برای آن‌ها جذاب تر میشه پس چه بسا آرزوی شکست ما رو هم داشته باشند.
داستان کوتاهه ولی با پیام‌های عمیق و بسیار و مطمئنن هر خواننده یا شنونده‌ای برداشت خودش رو خواهد داشت.
ممنون از گوینده‌ی گرامی آقای عمرانی، ماه آوا و کتابراه
betWeen دامنی
۱۴۰۲/۰۸/۰۸
داستانی کوتاه تز ویکتور هوگو! درمورد ایت نویسنده کم خوانده‌ام و کم میدانم گویا متعقل به عند ناپلعون بوده و فتوحات اورا به رشته‌ی تحریر درمیاورده تا برای ما بعد بماند! البته نه نمیتوان اورا این چنین محدود کرد اگر کسی کمترین میزان از آثار هوگو را خوانده باشد چیزهای مهم در فلسفه طرز فکر و تفکر او یافت میشود مثلا اینکه او در دوره‌ای زندگی کرده که وضع مردم اساسا حال و روز خوبی نداشته و فقر و گرسنگی در کنار جهل چنان ترکیب ویرانگری که ساخته که هوگو تمام عمرش را صرف پرده نمایی و ثبت آن کرد و خواست کع این درد اندوع رنج این فلاکت نامتناهی را برای آیندگان بنویسد شاید که عبرت کنند چنانچه دنیارا از زاویه‌ی زندانی چنان مینمایاند که شایسته‌ی آخرین روز زندگی یک محکوم است محکومی که خالا همه‌ی بشریت بر ضد اوست و به ضرر او برنامه میچیند محکومی که ذر واپسین لحظات نور را باد و نسیم صبحگاهی و گل زرد رشد کرده لا به لای سنگ هارا میبیند و چشمان متحیر و قفل شده‌ی تماشاگرا. ن که اصلا معلوم نیست برای چه آمده‌اند! و مرگ یک انسان دیدنش چه چیزی را به آنان میبخشد آیا یک قاتل لایق این چنین بی محبتیست! و اعضای دادگاهی که گویی ریشه‌ی انسانیت در آنان خشکیده و فراموس کردند که جان انسان چرا و چقدر ارزشمند است و همه‌ی اینهارا هوگو مینویسد تا فقط باداوری کند که این مسعلع چقدر غیر انسانی و جنبه‌ی تفریحی دارد که نباید اینگونه باشد درصورتی که ریشه در جهل آدمی دارد
Ehsan Ahady123
۱۴۰۱/۱۲/۱۹
هر چند داستان کوتاهی بود، اما نویسنده به موضوع بسیار جالبی اشاره کرده بود روزهای پایان حیات یک انسان. به عقیده بنده زندگی برای هر شخصی یک نعمت بسیار بزرگ از جانب خداوند می‌باشد، هر شخصی با توجه به عقاید شخصی خودش ممکن هست قدر آن را بداند و نهایت استفاده را از تک تک لحظاتش کند و آن را یک هدیه تکرار نشدنی بداند و عده‌ای هم آن را به وطالت گذرانده و سودی از آن عایدش نشود، طبق حدیثی که روایت میکند: نعمت‌ها ناشناخته هستند مگر اینکه برای مدتی آن را از دست بدهیم. این داستان هر چند کوتاه چه واضح این پیام را به مخاطب منتقل می‌کند تک تک لحظات زندگی برای یک انسان در حال مرگ چه در اثر اعدام، بیماری و... چقدر میتواند باارزش و لذت بخش باشد. این واقعیت بی شک غیر قابل انکار هست که زندگی برای یک فرد در حال سپری کردن آخرین لحظات زندگی که هر لحظه به پایانش نزدیک میشود میتواند شیرین باشد چه رویاها و خیال پردازی‌هایی میتواند در سر بپروراند که اگر یک بار دیگر به او فرصت زندگی مجدد اهدا میشد.
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۴/۰۶
داستان مردی که برای جرمی که انجام داده و اشاره‌ای به جرمش در داستان نشده دادگاه تشکیل شده و مرد راوی داستان است و ما از دید او به داستان نگاه میکنیم. او از مکان خودش و احوالاتاش و اتفاقاتی که بر او میگذرد میگوید و گوینده نیز چنان خوب و عالی حس و حال اورا منتقل میکند که کاملا با داستان همراه میشوید و حال شخصیت داستان را تجربه میکنید. بیان شخصیت داستان به گونه‌ای است که نه خودش را محکوم میکند و نه دیگران را و چون به جرمش نیز اشاره‌ای نشده نمیتوان او یا هیچ کس را در این داستان مورد قضاوت قرار داد به جز شادی مردم از حکم اعدام او در اخر داستان! تا حکم اعدام او صادر نشده زندگی برایش ارزشمند است و از دیدن کوچکترین چیزها مثل تشعشع کوچکی از نور خورشید احساس خوبی میکند چون هنوز امید دارد به بخشش و چون در شرایط سختی قرار گرفته قدر چیزهای کوچک را میداند و به انها توجه میکند در حالیکه در گذشته قطعا نسبت به انها بی توجه بوده است اما با صادر شدن حکم اعدامش دنیا در برابرش تیره و تار میشود مثل همه ما که اگر دچار اندوه و اتفاق ناگواری بشویم تمام دنیا از نظرمان تاریک و بی ارزش می‌شود. در بخشی از داستان نیز راوی داستان پیش از صادر شدن حکمش از وکیل خود میشنود که شاید به جای حکم اعدام برای او حبس ابد با اعمال سخت صادر شود که در اینجا زندانی با خود میگوید که مرگ را به این گونه زندگی ترجیح می‌دهد که بیان گر این سخن معروف مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. این داستان نوشته ویکتور هوگو بود و احتمالا به فضای خاصی در زمان خودش و برای نقد و نکوهش جریاناتی در ان زمان نوشته شده. اسم کتاب نیز برگرفته از روایت داستان است و حتی نام داستان نیز بنظرم بار معنایی خاصی دارد. داستان خوبی بود و شنیدنش رو حتما توصیه
زهرا تیموری
۱۴۰۳/۰۹/۰۷
به نظرم شما جمهوری خواه باشید یا سلطنت طلب... فرقی نمیکند... مردم رنج میکشند... واقعیت این است.» «به مردمی که کار میکنند و رنج میکشند... به ملت... به کسانی که جهان برایشان جایی زشت و منفور است... اعتقاد و امید به جهانی بهتر را بدهید. جهان زیبایی که فقط مال آنهاست... تنها در این صورت است که... مردم آرام و صبور خواهند بود» این رمان در زمانه خودش اثری بسیار شوکه کننده بوده... و میتونه کتاب خیلی خوبی در عرصه تحلیل‌های اجتماعی باشه... مردی طرد شده از اجتماع و محکوم به مرگ... دیدن چنین فضایی از دید یک اعدامی هم جالب بود و هم غم انگیز... نکته جالب کتاب این بود که همه ما در لحظه‌های نزدیک مرگ چیز‌های کوچیکی که در طول زندگی بهشون توجهی نمی‌کردیم بشدت زیبا میشن... ویکتور هوگو مردن انسان قبل از رسیدن مرگ رو به خوبی توصیف می‌کنه... (ممکنه برای همه یکسان نباشه) اخر داستان مردم از دیدن یک اعدامی لذت میبردن:) جامعه ما هم دچار این موضوع هست... هیچ وقت ایده آلی وجود نداره و ما هیچ چیز رو نمیتونیم به طور مطلق از بین ببریم ولی با به وجود آوردن جامعه‌ای عادلانه و سیستم آموزشی و تربیتی درست میشه خیلی از این موارد رو کاهش داد... و بنظر من تنها عامل مقصر نمیتونه یک فرد باشه بلکه همیشه عواملی هستند... «درخواست لغو اعدام از سوی ما به خاطر بیچاره‌هایی بود که شما می‌توانستید به واسه مدرسه... کارگاه آن‌ها را به انسان‌های خوب اخلاق گرا و مفید تبدیل بکنید...» در طول داستان هم ما هیچ چیز درباره فردی که محکوم به اعدام شده نمیدونم اینکه چرا محکوم به اعدام شده و... و این موضوع هست که ذهن خواننده رو درگیر می‌کنه‌... به جز موارد استثنا اهمیتی نداره که جرم فرد چی بوده و میشه مجازات دیگه‌ای برای فرد تعیین کرد اعدام راه ش نی
آریا آزادپور
۱۴۰۳/۰۸/۲۲
«‌اعتراف می‌کنم که آخرین روز یک‌ محکوم چیزی نیست جز خطابه‌ای صریح یا غیرمستقیم- هرطور که می‌خواهید بنامیدش- در دفاع از لغو حکم اعدام. آن‌چه نویسنده در پی تحقق بخشیدن به آن است و آن‌چه می‌خواهد آیندگان -اگر این کتاب جای اندکی در زندگی آن‌ها اشغال کند- در این اثر ببینند، نه یک دفاعیۀ ساده و ناپایدار از یک انسانِ خاص، یا فلان جرم یا متهمِ انتخاب‌شده، بلکه خطابه‌ایست عمومی و جاودانه در حمایت از همۀ متهمانِ اکنون و آینده. این کتاب دفاع از والاترین و مهم‌ترین حق انسان و مطالبۀ آن است با صدای بلند و دربرابر جامعه‌ای که خود بزرگ‌ترینِ محکمه‌هاست».
آخرین روز یک محکوم، عنوانی ا‌ست که برای دو متن در قالب داستان و یک خطابۀ مفصل دربارۀ اعدام و اعدامی انتخاب شده است؛ دو داستانی که سعی دارند خواننده را بی‌هیچ واسطه‌ای به محکوم و از آن مهم‌تر به اعدام متصل کنند و خطابۀ هوگو در اعتراض و تلاش برای لغو حکم اعدام، بیانیه‌ای‌ است نوشته شده توسط یک نویسنده، سیاستمدار، شاعر و نقاش. یک انسان درگیر و مبتلا به مسائل انسانی دورانش، و احکام و قوانینی که به هر شکلی حیات انسانی دوران او را متأثر می‌کنند. حیاتی که بی‌شباهت به امروزِ سرزمین ما نیست. آخرین روز یک محکوم، کلود بی‌نوا و خطابۀ نویسنده؛ سه متن گردآوری شده در این کتاب، نشانگر وحشت و نفرت بی‌حدِ مردی‌ واقف به اوضاع و ساز و کارِ دستگاه قضا و در عین‌ حال جامعه‌ای ا‌ست که شاید از طبقۀ اجتماعی خودش بسیار فاصله داشته باشد. این کتاب سرشار است از جزئیات قابل تأملی‌ که خواننده را به جایی فراتر از داستان، نگارش، تاریخ و ادبیات می‌برد. جایی که شاید خود، هدف غایی ادبیات باشد.
🌱📚Andia
۱۴۰۳/۰۷/۲۷
ویکتور هوگو بهترین …..
و بهترین جمله کتاب این بود:
ما آمده‌ایم که بگوییم مجازاتِ مرگ تنها عمارتی است که هیچ انقلابی آن را ویران نمی‌کند، که بسیار اندک‌اند انقلاب‌هایی که تشنهٔ خون انسان نیستند، زیرا آن‌ها اتفاق می‌افتند تا جامعه را از شاخه‌ها و علف‌های زاید تهی کنند و اعدام یکی از داس‌هایی است
که انقلاب نمی‌تواند به‌راحتی خود را از آن محروم کند. «البته توی کتاب امده بود نه اینجا»
ولی چطور مردم از مرگ یک آدم دیگر اینقد خوشحال می‌شوند واقعا عجیب است؟.
چندتا دیگر از جملات کتاب
«می‌شود؟ درد جسمانی در قیاس با دردوعذابی که روح متحمل می‌شود هیچ است!»
«آرام شده‌ام. همه‌چیز تمام شده. کاملاً تمام شده. اضطراب و تشویشی که به واسطهٔ ملاقات مدیر زندان در من به وجود آمده بود از بین رفته است. چرا که اعتراف می‌کنم تا الآن هنوز امیدوار بودم. اما خدا را شکر، حالا دیگر هیچ امیدی ندارم.»
«‌ای آقایانی که در مرکز تالار مجلس نشسته‌اید، ‌ای آقایانی که جای‌تان در بخش‌های انتهایی مجلس است، بخش اعظمی از مردم دارند رنج می‌کشند. شما جمهوری‌خواه باشید یا سلطنت‌طلب فرقی نمی‌کند، مردم رنج می‌کشند. واقعیت این است. مردم گرسنه‌اند، مردم از سرما به خود می‌لرزند و فقر آن‌ها را به فراخورِ جنسیت‌شان به سمت جنایت یا فحشا هدایت می‌کند. به مردم رحم کنید. دل‌تان به حال ملتی که پسرانش به زندان و دخترانش روانهٔ فاحشه‌خانه‌ها می‌شوند، بسوزد.»
در کل کتابی است که ذهن افراد را نسبت به اعدام مجرمان درگیر می‌کند! با تشکر از کتابراه و گوینده عزیز 🌹❤️
Yasaman Ahmadi
۱۴۰۲/۱۱/۲۴
همونطور که از اسم این کتاب معلومه، درباره‌ی آخرین روز یک زندانی محکوم به اعدامه. هرچند اسم این کتاب از همون اول داستان و انتهای داستان را لو میده، اما نویسنده طوری اون رو توصیف، میکنه و داستان رو جلو میبره که با این وجود خواننده هم مثل خود زندانی امیدواره که در انتهای داستان، در اجرای حکم فرجی بشه و رهایی اتفاق بیوفته.
یکی از نکات فوق‌العاده جذابی که راجع به این اثر وجود داره اینه که هرچند چندساعتی به احرای حکم محکوم داستان باقی مونده، اما به خوبی داستان در چندین صفحه به درازا کشیده شده و چه خوب هم این کار انجام داده شده‌! طوریکه اصلا خسته کننده نیست و بنظرم باید این اتفاق می‌افتاد تا ما هم همراه شخصیت داستان همراه بشیم و یکجور زجر و انتظار تلخ را تحربه کنیم!:)
قطعاً این کتاب، یکی از آثار انتقادی ویکتور هوگو نسبت به وضع دادگاه‌ها و عدالتخانه‌های جامعه‌ی آن دوره است...
در کل از خواندن این داستان پشیمون نمی‌شید؛ من خوندن این اثر رو به همه‌ی کسانیکه به آثار فاخر و پرمفهوم علاقه دارند پیشنهاد می‌کنم.
ممنونم از کتابراه عزیز و آقای عمرانی بابت این خوانش زیبا🙏
میلاد نصیری حقیقی
۱۴۰۲/۰۴/۲۱
«شما جمهوری خواه باشید یا سلطنت طلب... فرقی نمیکند... مردم رنج میکشند... واقعیت این است.» «به مردمی که کار میکنند و رنج میکشند... به ملت... به کسانی که جهان برایشان جایی زشت و منفور است... اعتقاد و امید به جهانی بهتر را بدهید. جهان زیبایی که فقط مال آنهاست... تنها در این صورت است که... مردم آرام و صبور خواهند بود» این رمان در زمانه خودش اثری بسیار شوکه کننده بوده... و میتونه کتاب خیلی خوبی در عرصه تحلیل‌های اجتماعی باشه... مردی طرد شده از اجتماع و محکوم به مرگ... دیدن چنین فضایی از دید یک اعدامی هم جالب بود و هم غم انگیز... نکته جالب کتاب این بود که همه ما در لحظه‌های نزدیک مرگ چیز‌های کوچیکی که در طول زندگی بهشون توجهی نمی‌کردیم بشدت زیبا میشن... ویکتور هوگو مردن انسان قبل از رسیدن مرگ رو به خوبی توصیف می‌کنه... (ممکنه برای همه یکسان نباشه) اخر داستان مردم از دیدن یک اعدامی لذت میبردن:) جامعه ما هم دچار این موضوع هست... هیچ وقت ایده آلی وجود نداره و ما هیچ چیز رو نمیتونیم به طور مطلق از بین ببریم ولی با به وجود آوردن جامعه‌ای عادلانه و سیستم آموزشی و تربیتی درست میشه خیلی از این موارد رو کاهش داد... و بنظر من تنها عامل مقصر نمیتونه یک فرد باشه بلکه همیشه عواملی هستند... «درخواست لغو اعدام از سوی ما به خاطر بیچاره‌هایی بود که شما می‌توانستید به واسه مدرسه... کارگاه آن‌ها را به انسان‌های خوب اخلاق گرا و مفید تبدیل بکنید...» در طول داستان هم ما هیچ چیز درباره فردی که محکوم به اعدام شده نمیدونم اینکه چرا محکوم به اعدام شده و... و این موضوع هست که ذهن خواننده رو درگیر می‌کنه‌... به جز موارد استثنا اهمیتی نداره که جرم فرد چی بوده و میشه
مشاهده همه نظرات 1353

راهنمای مطالعه کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

برای دریافت کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.