معرفی و دانلود کتاب سرنوشت

عکس جلد کتاب سرنوشت
قیمت:
۱۲,۰۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب سرنوشت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب سرنوشت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب سرنوشت

کتاب سرنوشت نوشته‌ی رومینا کریمی، زندگی پر فراز و نشیب چند بانوی عزیز که در زیر سقف همین شهر نفس می‌کشند را به تصویر می‌کشد.

در دنیا هر کسی سرنوشتی دارد. گاهی اتفاقاتی برایمان رخ می‌دهد که حتی انتظارش را هم نداریم. گاهی سرنوشت با ما بازی می‌کند گاهی ما با سرنوشت...

بازی سرنوشت خیلی دقیق اجرا می‌شود. درست در یک زمان و موقعیتی خاص یک اتفاقی می‌افتد که همه چیزت را تغییر می‌دهد و تو می‌مانی و آینده‌ای که دنیا برایت انتخاب کرده است؛ شاید هم در یک شب خودت تصمیم بزرگی بگیری و سرنوشتت را به سمت رویاهایت تغییر دهی! حالا می‌خواهی آن را خوب بسازی یا بد؟ این تصمیم توست؛ خودت انتخاب کن!

در بخشی از کتاب سرنوشت می‌خوانیم:

زندگی گاهی با آدم جوری بازی می‌کنه که تو رو در حیرت میندازه و تو هیچ کاری از دستت بر نمی‌آید...

من، گوهرم دختر قد کوتاه، چشمانی سبز، صورت تو پرو سبزه با موهای مشکی! یک خواهر کوچک‌تر و یک برادر بزرگ‌تر از خودم دارم پدرم یک کشاورز ساده است، که روی زمین‌های خان کار می‌کرد مادرم هم خانه دار بود و بیشتر از من و خواهرم نقره به برادرم اردشیر اهمیت می‌داد، انگاری فقط همین یک بچه را دارد و آن هم اردشیر است!

اما برعکس مادرم، پدرم عاشق من و نقره بود گاهی وقتا اگر کار‌های خانه اجازه میداد به پدرم سَرِ زمین کمک می‌کردیم انگار نه انگار که پسری دارد اردشیر نازپرورده مادرم بود و تنها کارش گشتُ‌گذار با دوست‌های علاف‌تر از خودش بود و ما باید جُرعِ آن را هم می‌کشیدیم! نقره خیلی دختر آرومی بود، و بلعکس من زبر زرنگ و باهوش بودم دلم می‌خواست درس بخوانم و با سواد شوم و بتوانم یک روزی معلمی باشم در همان روستای خودمان که، به بچه‌های روستا درس بدهم، دلم می‌خواست پدر بهم افتخار کند. برعکس من نقره درسته ساکت و آروم بود اما توی درس شیطون بازیگوش بود و علاقه چندانی به درس خواندن نشان نمی‌داد من و نقره هر روز به مدرسه می‌رفتیم من کلاس پنجم بودم و نقره سوم وقتی‌ام که از مدرسه برمی‌گشتیم مادر امانمان نمیداد هرچی کار بود سرمان می‌ریخت و نمی‌گذاشت خستگیمان در برود و بلعکس برادرم اردشیر راحت آسوده از دنیا پا روی پایش می‌گذاشت و هیچ کاری نمی‌کرد همیشه حرص منم در می‌آورد یادم نمیاد میونه خوبی با هم داشته باشیم بیشتر سر اینکه به پدر سر زمین کمک نمی‌کند بحثمان می‌شد اما نقره از اردشیر حساب می‌برد هر کاری‌ام که می‌گفت انجام می‌داد و منم هر سری بابت اینکه کارهای اردشیر را می‌کند حرصم در می‌آمد و دعوایش می‌کردم اما باز انگار نه انگار...

خرداد ماه امتحانای آخرسال بود، من و نقره داشتیم از مدرسه برمی‌گشتیم خیلی خوشحال و خندان که یکهو چشم‌هایم چهار تا شد نقره متعجب به من نگاه میکرد، سایه‌اش تمام من و نقره را پوشانده بودسوار بر اسب بزرگ قهوه‌ای رنگی بود قد بلند و چهارشونه‌ای داشت تیر نگاهش آدم را مجذوب خودش می‌کرد من و نقره که متعجب و کمی ترسیده بودیم زبانمان بند آمده بود که یکهو رو به من کرد گفت: آهای دختر دهاتی اردشیر را میشناسی؟! حتما همسایه‌تان باید باشد!

فهرست مطالب کتاب

مقدمه...
گوهر...
لاله...
دِل وَش...
لیلی...
ارغوان...

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب سرنوشت
نویسنده
ناشر چاپینشر رزا
سال انتشار۱۳۹۹
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات98
زبانفارسی
شابک978-622-708347-7
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان اجتماعی ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب سرنوشت

نازنین شریفی
۱۴۰۰/۱۰/۲۲
کتاب متوسطی بود شاهکار نبود ولی درکل بد نیست
باران سیمایی
۱۳۹۹/۰۷/۰۳
عالی‌ترین کتاب دنیا خیلی‌ی خوب بود واقعا عالی
مژگان شادیان
۱۴۰۳/۰۴/۳۰
خیلی پیش پا افتاده بود
مریم اسکویى
۱۴۰۰/۰۶/۰۲
سبک داستانى کتاب قشنگ بود
ملیحه رزمجوی
۱۳۹۹/۰۹/۱۷
خیلی رمان خوبی هست
مشاهده همه نظرات 5

راهنمای مطالعه کتاب سرنوشت

برای دریافت کتاب سرنوشت و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.