معرفی و دانلود کتاب سرزمین پدری

معرفی کتاب سرزمین پدری

دنیایی را در نظر بگیرید که در آن هیتلر پیروز جنگ جهانی دوم است. این همان داستانی‌ست که رابرت هریس در کتاب سرزمین پدری با بهره‌گیری از تاریخ جایگزین به روایت آن می‌پردازد. در آستانه‌ی تولد هفتادوپنج‌سالگی هیتلر، ژاویر مارچ، بازرس جنایی کریمینال‌، جسد مرده‌ای را در دریاچه‌ای در نزدیکی برلین کشف کرده است؛ واقعه‌ای که می‌تواند دولت‌ها را سرنگون و حقایق را افشا سازد...گفتنی‌ست این اثر عنوان پرفروش‌ترین کتاب نیویورک‌تایمر را از آن خود کرده است.

درباره کتاب سرزمین پدری:

داستان‌نویسی هنر تفاوت‌های کوچک اما ظریف و هوشمندانه است. رمانی که در دست دارید، اولین اثر داستانی‌ای نیست که آلمانی‌ها را پیروز جنگ جهانی دوم فرض گرفته یا از «تبیین خلاف واقع» و «تاریخ جایگزین» در روایت خود استفاده کرده است. به‌عنوان مثال رابرت هریس (Robert Harris)،‌ نویسنده‌ی کتاب پیش‌رو نیز به نوعی خود را وام‌دار لن دیتون می‌داند. اما شیوه‌ی روایت، نحوه‌ی تصور تاریخ و زبان شیوای نویسنده‎‌ی کتاب سرزمین پدری (Fatherland) چنان منحصربه‌فرد است که آن را از هر نظر با دیگر کتاب‌‎های منتشر شده در این زمینه متمایز می‌سازد.

در گذشته کتاب سرزمین پدری در زمره‌ی کتاب‌های علمی، تخیلی جای می‌گرفت؛ اما دقیق‌تر آن است که آن را در ژانر «تاریخ متناوب» جای دهیم. هریس از ما می‌خواهد باور کنیم که شکست فاشیسم ممکن نیست. در کتاب سرزمین پدری سال 1964 است و هیتلر به پیروز جنگ جهانی دوم شده. حالا یک هفته مانده به تولد هفتادوپنج‌سالگی او، ژاویر مارچ، بازرس جنایی، در شبی بارانی جسد یک پیرمرد را میان گل‌ولای، رها شده نزدیک دریاچه پیدا کرده است. اتفاقی که گرچه در وهله‌ی اول بی‌اهمیت و پیش‌پا افتاده به‌نظر می‌رسد، اما می‌تواند همه‌ی تاریخ را تغییر دهد. در این داستان مبهوت‌کننده با بازپرسی شجاع و باهوش مواجه هستیم که دائماً در پی آن است که حقیقت وحشتناک و فاجعه‌باری را که از آلمانی‌ها و همچنین از سایر مردم جهان پنهان شده است، دریابد.

رابرت هریس چنان هوشمندانه به بیان داستان خود می‌پردازد و پادآرمانشهری را مقابل چشمانتان به تصویر می‌کشد که گاهی فراموش خواهید کرد که نه هیتلر به پیروزی رسیده و نه جسدی در دریاچه کشف شده است. بد نیست اشاره کنیم نویسنده به شیوه‌ای شیطنت‌آمیز گاه‌به‌گاه «حقایقی» را، به‌ویژه درباره بریتانیا، آشکار می‌سازد. حقایقی که شیفتگان تاریخ را حیرت‌زده خواهد کرد.

رابرت هریس اولین بار این رمان را در سال 1991 منتشر کرد. به عقیده‌ی برخی از منتقدان او هنگام نگارش این اثر به وضوح تحت‌تأثیر رمان پرخواستار و مشهور 1984، نوشته‌ی جورج اورول بوده است. خوب است اشاره کنیم کتاب سرزمین پدری در زمره‌ی پرفروش‌ترین رمان‌های نیویورک‌تایمز جای گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب سرزمین پدری:

- واقعاً گیرا... (رابرت لودلوم)
- آنقدر منطقی نوشته شده که کاملاً واقعی به نظر می‌رسد! (BookPage)
- عالی... (نیوزدی)
- مهیج و واقعاً ترسناک. (The Atlanta Journal)
- مبتکرانه و پر از تعلیق... (San Francisco Chronicle)

کتاب سرزمین پدری مناسب چه کسانی است؟

اگر به رمان‌های تاریخی علاقه‌مند هستید، کتاب سرزمین پدری مناسب شماست.

با رابرت هریس بیشتر آشنا شویم:

رابرت هریس رمان‌نویس انگلیسی‌ست که سال 1957 به دنیا آمد. او قدیمی‌ترین سردبیر نشریات دانشجویی دانشگاه کمبریج شد و تحصیلات خود را نیز در رشته‌ی ادبیات انگلیسی همین دانشگاه ادامه داد. سال 1982 بود که رابرت هریس اولین رمان خود را به چاپ رساند. گرچه او کار خود را با روزنامه‌نگاری و ادبیات غیرداستانی آغاز کرد، شهرتش را مدیون رمان‌های تاریخی‌اش است. از دیگر آثار این نویسنده‌ی برجسته می‌توان به کتاب «دیکتاتور» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب سرزمین پدری می‌خوانیم:

مارچ جواب داد: «بذارش به حساب قلب مهربونی که دارم. الکی هم هیجان‌زده نشو. جسد چیزی نداشت که بشه باهاش شناسایی‌ش کرد و از یکشنبه تا حالا، بیشتر از صد نفر توی برلین ناپدید شده‌ان. بررسی همین فهرست چند ساعتی زمان می‌بره. به پسرم قول داده‌ام امروز بعدازظهر ببرمش بیرون، پس تو می‌مونی و این فهرست.»

بعد سیگاری روشن کرد و جزئیات پرونده را توضیح داد؛ مکان کشف جسد، پای قطع‌شده، شکی که به یوست داشت. یگر چند باری غرغر کرد و همه‌چیز را شنید. مردی درشت‌هیکل و کند بود، دو متر قد داشت و دست‌وپاچلفتی به حساب می‌آمد. پنجاه سالش شده بود، یعنی ده سالی از مارچ بزرگ‌تر بود؛ ولی آن‌ها از 1959 در دفتر کار شریک بودند و گاهی کار گروهی می‌کردند. همکارانشان در وردرشر مارکت پشت سرشان آن‌ها را دست می‌انداختند: «روباه و خرس.» شاید به‌نوعی شبیه زوجی میانسال بودند، چون دائم با هم سروکله می‌زدند و پیش بقیه پشت یکدیگر درمی‌آمدند.

«این هم از فهرست گمشده‌ها.» مارچ فهرست را روی میز گذاشت و آن را باز کرد. نام، تاریخ تولد، زمان ناپدید شدن، آدرس بستگان، همه در این فهرست بود. یگر از سر شانهٔ مارچ نگاهی انداخت. داشت یکی از آن سیگارهای کلفتش را می‌کشید که یونیفرمش بوی گند آن را گرفته بود. مارچ گفت: «به‌گفتهٔ دکتر آیزلر خودمون، این یارو باید بعد از ساعت شش دیروز عصر مرده باشه؛ بنابراین احتمالش هست که تا ساعت هفت یا هشت کسی متوجه غیب شدنش نشده باشه. شاید حتی هنوز منتظر باشن که امروز صبح سروکله‌ش پیدا بشه. در نتیجه، شاید اصلاً توی این فهرست نباشه. اما باید دوتا احتمال دیگه رو هم در نظر بگیریم، مگه نه؟ اول اینکه مدتی قبل از مردن ناپدید شده باشه و دوم، چون از سر تجربه می‌دونیم که غیرممکن نیست، اینکه آیزلر درمورد زمان مرگ اشتباه کرده باشه.»

یگر گفت: «حتی دام‌پزشکی هم از سر این یارو زیادیه.» مارچ ادامه داد: «اینجا صدودوتا اسم هست. حدس می‌زنم مورد ما تقریباً شصت سال رو داشته باشه.»