معرفی و دانلود کتاب رگ گردن

معرفی کتاب رگ گردن

زندگی تک دختری نازپرورده که در جریان زندگی با فراز و نشیب‌های زیادی روبه‌رو می‌شود، در کتاب رگ گردن نوشته‌ی سارا اکاتی به رشته‌ی تحریر در آمده است. آیسان در لحظه‌های زندگی و در مواجهه با سختی‌ها می‌جنگد، عاشق می‌شود و با بیم و امیدهای بسیاری برخورد می‌کند تا سرانجام به دختری بالغ، پخته و باتجربه بدل گردد. این داستان در گروه رمان‌های عاشقانه و عامه‌پسند قرار می‌گیرد.

درباره‌ی کتاب رگ گردن

همه‌ی انسان‌ها در گیرودار زندگی و سختی‌هایش روزی بی‌خبر عاشق می‌شوند؛ حتی اگر از عاشق شدن پرهیز کنند. اما هیچ جنگی بدون سختی نیست و تمام عشق‌های واقعی دنیا پر از مبارزه هستند. پس راهی برای گریز نیست. باید دل به دریا زد، جنگید و ادامه داد تا اینکه سرانجام بتوان به ساحل امن دست یافت. کتاب رگ گردن داستان دختری به نام آیسان است که در شش سالگی مادرش را در تصادفی وحشتناک از دست می‌دهد و از آن پس، با پدرش زندگی می‌کند. پس از تصادف و مرگ مادر آیسان، زنی به نام لیلا در خانه‌ی آن‌ها کار و آیسان را مانند فرزند خود بزرگ می‌کند. پدر آیسان در یک شرکت واردات و صادرات فرش، معاون رئیس شرکت، یعنی معاون مردی جوان به نام امیر متین است.

داستان کتاب رگ گردن از جایی شروع می‌شود که آیسان دانش‌آموز است و مهم‌ترین دغدغه و درگیری وی موفقیت در درس‌ها و امتحانات مدرسه است؛ اما اتفاقات زیادی در انتظار آیسان است و قرار است که آیسان فضای امن، گرم و صمیمانه‌ی خانه را ترک کند و بیشتر جامعه‌ی پیرامونش را بشناسد. در این میان، امیر متین نقش پررنگی ایفا می‌کند.

نویسنده در کتاب رگ گردن توصیف دقیقی از صحنه‌ها می‌کند. به این طریق خواننده می‌تواند فضای زندگی آیسان را به‌وضوح در ذهن مجسم کند، در لحظات داستان غرق و با کشمکش‌های داستان همراه شود. این کتاب را انتشارات شاپرک سرخ منتشر کرده است.

کتاب رگ گردن برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب رگ گردن برای تمام کسانی که به خواندن داستان‌های عاشقانه‌ی ایرانی علاقه‌مند هستند، مناسب است.

در بخشی از کتاب رگ گردن می‌خوانیم

صندلی میز تحریرشو کشیدم بیرون که بشینم که کارت شرکتو دیدم. روش نوشته بود امیر متین.

چشمام چهارتا شد، همین جور داشتم به کارت نگاه می‌کردم. وای امیر همون آقای متین بود. پس آقای متین که بابا می‌گفت اینه...

گفت: چیزی شده؟
نشون ندادم. فهمیدم کیه گفتم: نه خب بگو باهام چه کار داشتی؟
- بهت گفتم که.
- نه.... نگفتی که دوباره اومدم پیشت، پس لطفاً بگو هر چی که هست.

داشت حرف میزد؛ ولی من تموم حواسم پی این بود که اون آقای متین بود. این همه مدت من نمی‌دونستم بابا که خیلی از متین تعریف می‌کرد پسر خوبیه ولی این هر کاری ازش برمیاد کارایی که دور از انسانیته...

اون حرف می‌زد و من غرق در افکار بودم.

-آیسان شنیدی حرفامو؟
-آره... آره
-حالت خوبه الان؟
-آره خوبم
-آیسان خودش حالش بد شد، من سریع رسوندمش بیمارستان.
-آهان باشه.... دیگه من برم اتاقم.
از رفتارم تعجب کرده بود گفت: آیسان مطمئنی حالت خوبه؟