معرفی و دانلود رایگان کتاب دستان کوچک خون آلود
برای دانلود قانونی کتاب دستان کوچک خون آلود و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دستان کوچک خون آلود
کتاب دستان کوچک خون آلود داستانی جنایی و ترسناک به قلم محمدعلی قجه است که در ادامهی رمان جذاب و پرکشش صندلی به نگارش درآمده و برای افراد زیر 16 سال توصیه نمیشود.
دانلد و رابرت در دومین پروندهشان در شهر مرسر با مورد عجیب و غیر عادیای روبهرو میشوند؛ پروندهای که تأسفبار و دلخراش است. آن دو بار دیگر برای حل ماجرایی مرموز، در مقابل قاتلی سرکش قرار میگیرند.
در بخشی از کتاب دستان کوچک خون آلود میخوانیم:
گزارش پزشکی قانونی خیلی زود به دست رابرت رسید. او پاکت محرمانه را باز کرد و با کنجکاوی محتوای گزارش را ازنظر گذراند.
تنها چند کلمه عجیب و غیرقابلباور: هیچ اثری از شکنجه، ضرب و شتم و یا کبودی حاصل از آن نه در مدت اخیر و نه در دراز مدت مشاهده نشد! پوست در تمام نقاط بدن سالم بوده و نشانی از زخم، پارگی یا بخیه وجود ندارد! استخوانها سالم بوده و نشانی از ضربدیدگی یا شکستگی ندارد! تنها مورد دیده شده اثر خوردگی ناخنها در اثر جویدگی یا تماس با وسایلی مانند سوهان است که برای بررسی دقیقتر نیاز به آزمایش نمونه ناخن است.
رابرت شوکه شد و بیدرنگ شماره تماس پزشکی قانونی مرسر را گرفت و مسئول دفتر او را به دکتر پرونده وصل کرد. دکتر جاناتان گراهام پشت خط آمد و گفت: سلام رابرت عزیز، چه خبر؟
- من خوبم دکتر. اوضاع چطوره؟
- راستش معاینه رو انجام دادم. یه پسربچه نهساله داریم که بدنش کاملاً سالمه. هیچ ردی از خشونت یا کتک روی بدنش نیست.
- در مورد ناخنهاش چی؟
- درست نمیشه تشخیص داد. شاید ناخن میجوه.
- چیز مهمی هست که بخوایم بررسی بیشتری داشته باشیم؟
دکتر فکری کرد و جواب داد: به نظرم مورد نیست و میشه گفت که اشتباه همسایهها بوده.
رابرت با دلخوری گفت: راستش از بابت بچه خوشحال شدم ولی از بابت پدرش نه.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دستان کوچک خون آلود |
نویسنده | محمدعلی قجه |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 79 |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |
اما چند تا ایراد که وجود داشت، اول عنوانی برای کتاب انتخاب کردن باعث میشد که انتظار قاتل بودن اون فرد رو داشته باشم و خیلی متعجب نشم.
یه جاهایی داستان بیشتر شبیه رمانهای تخیلی بود، انقدر که با خودم فکر کردم شاید ژانر داستان اشتباه یادم مونده.
بعضی از اتفاقات هم با عقل جور در نمیاومدن. مثل وقتی که رابرت و دوستش به خونهی قبلی لارا رفتند. خانم هاپکینز به تلفن اون خونه زنگ زد و بعد از اینکه اون دو نفر جواب دادن و گفتن خونه خالیه خانم هاپکینز پرسید: "مطمئنین آدرس رو اشتباه نرفتین؟ " اگه اشتباه رفته بودن چطوری تلفن رو جواب دادن؟!! چند مورد دیگه هم بود اما نمیخوام چیز زیادی از داستان رو لو بدم که غافلگیر کننده بمونه.
ماجرا در کل به خاطر متفاوت بودن موضوع غیر قابل پیش بینی بود و از لحاظ ایجاد کنجکاوی برای پیدا کردن قاتل، تاحدودی ضعیف عمل کرده بود.
شخصیت پردازی بعضی کاراکترها مثل رابرت جای کار داشت. حرفهایی که رد و بدل میشد، اگه دل به داستان میدادم خیلی اثرگذار بود. وقتی همون جمله رو دوباره میخوندم شبیه شعار و کلیشهای به نظر میرسید. و اینکه همدیگه رو "دوست من" خطاب میکردن قشنگ بود ولی یکم غیر طبیعی بود.
در نهایت چون کتاب کم حجمی بود و فقط ٧٩ صفحه داشت برای یک بار خوندن خوبه.
بازم ممنون از نویسنده.