معرفی و دانلود رایگان کتاب غروب
برای دانلود قانونی کتاب غروب و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب غروب
کتاب غروب نوشتهی محمدعلی قجه، 9 داستان کوتاه را در بر میگیرد و قصهی کسانی را روایت میکند که در زندگی خود با مشکلات عدیدهای مواجه شدهاند.
مشکلاتی که در زندگی شخصیتهای داستان پیش میآید، سرنوشتشان را تغییر میدهد. آنها در میانهی مشکلات زندگی میایستند و باید بین خوب، بد، سفید و سیاه تصمیم بگیرند که بیتوجه به اطرافیان فقط به خود فکر کنند یا با دلسوزی و انساندوستی، خودشان را نادیده گرفته و به دیگران بیاندیشند. در هر حال پایان همه مرگ و نابودی است. اکنون باید از خود بپرسید انتخاب شما چه خواهد بود؟
در بخشی از متن کتاب غروب میخوانیم:
به یکباره زمان برای آن دو دلباخته متوقف شد، از میان اخگران آتش چشمان کریس به جیمز، به محبوبش دوخته شد، جیمز در داخل اتومبیل واژگون اما شادمان به او لبخند میزد، کریس عزیزش نجات یافته بود!
پس از آن انفجاری دیگر همه چیز را یکسره کرد. اتومبیل با هر آنچه درونش بود به دود و تلی از آتش سیریناپذیر بدل شد.
جیمز داخل ماشین با شرارههای ملتهب آتش درآمیخت و روحش با دود سیاهی که تا اوج آسمان در هم میپیچید شادمان و سبکبال پر کشید.
کریس ملتمسانه فریاد زد تا مأموران شعلهها را خاموش کنند تا شاید بتواند یکبار دیگر جیمز عزیزش را ببیند، تنها یکبار دیگر!
مأموران شتابان و سراسیمه تلاش کردند تا آتش لجام گسیخته را خاموش کنند و سرانجام شعلههای گسترده آرام آرام فروکش کرد و آتشسوزی و دود غلیظ پایان گرفت.
لحظاتی بعد مأموران به سراغ کریس آمدند، او حیرتزده به لاشه ماشین سوخته خیره شده بود، نه سخنی میگفت و نه تکانی میخورد. در چند ثانیه، تنها چند ثانیه شوهرش مقابل چشمانش در آتشی سوزان خاکستر شده بود.
نیم ساعت طول کشید تا مأموران توانستند جنازه راننده کامیون و جیمز را که کاملاً سوخته بود از میان لاشه کامیون و اتومبیل خارج کنند. جنازهها کاملاً خاکستر شده بود.
کریس که گویی نیمی از قلبش ازکارافتاده بود، ناباورانه به لاشه سیاه جیمز که در برابرش نهاده بودند خیره مانده بود و بهشدت میلرزید. او چندین بار پلکهایش را بر هم زد تا شاید در خواب باشد و برخیزد.
اما در خواب نبود، شوهرش اکنون تبدیل به جنازهای سوخته شده بود، سوختگی آنقدر شدید بود که او نتوانست چهره جیمز را تشخیص دهد.
و هنگامیکه حلقه جیمز را تحویلش دادند و جنازه را با برانکارد به آمبولانس منتقل کردند، کریس توانست لبخند شیرین همسرش را در پس صورت خاکستریاش ببیند.
او تا لحظه آخر به پیکر جیمز که اکنون با ملحفهای سپید پوشیده شده بود خیره شد؛ و با معشوقش وداع کرد.
هنگامی که آمبولانس جنازهاش را برد کریس حس کرد که قلبش دوپاره شده است، پارهای که از سینهاش کنده شد و با جنازه همسرش از نزد او رفت.
فهرست مطالب کتاب
با من زنده بمان
آقای نازنین
اسیری
عذاب وجدان
یک سلفی کوتاه
بنبست
غروب
صندلی
سایههای ماه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب غروب |
نویسنده | محمدعلی قجه |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 133 |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |