معرفی و دانلود کتاب داستان یک قول

معرفی کتاب داستان یک قول

کتاب داستان یک قول به قلم سرژ شالاندون، برنده جایزه مدیسی، رمانی جذاب و خواندنی از زندگی یک زوج سال‌خورده و محبوب است که یک قول عجیب سبب می‌شود تا پس از مرگ‌شان نیز دوستان و آشنایان‌شان یاد آن‌ها را به طرز عجیب و غیر معمولی زنده نگه دارند...!

درباره کتاب داستان یک قول:

حتی پس از مرگ شخصی که دوستش داریم نیز می‌توانیم از او مراقبت کنیم!

سرژ شالاندون (Sorj Chalandon) به زبانی شیرین و خواندنی داستان یک قول (A promise) عجیب و وفادارای دوستان و اطرافیان یک زوج را پس از مرگ آن‌ها روایت می‌کند.

در شهر ماین، هفت نفر از دوستان و نزدیکان اتین و فورت، یک زوج سالخورده و عاشق، خانۀ آن‌ها را که اکنون متروک و بی‌رونق است، نگهداری می‌کنند. داستان یک قول از جایی شروع می‌شود که این زوج دوست‌داشتنی زمانی که جوان‌تر بودند بچه‌های روستا را در خانه‌شان جمع می‌کردند و برای آن‌ها کتاب می‌خواندند. سال‌ها بعد قولی که بچه‌ها به اتین و فورت داده بودند را به خاطر می‌آورند و برای دیدار دوباره پیش آن‌ها می‌روند. پس از مرگ این زوج، 7 نفر از دوستان آن‌ها تصمیم می‌گیرند به مدت 7 شب در خانه اتین و فورت بمانند و روح خانه را زنده نگه دارند.

این داستان که از زاویه دید سوم شخص روایت می‌شود، با فضاسازی‌ دقیق و به‌جا، شما را به سفری در دهکده ماین دعوت می‌کند.

خواندن کتاب داستان یک قول به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی علاقمندان داستان‌های ماجرایی و هیجانی و دوست‌داران ادبیات فرانسه را به خواندن این اثر جذاب دعوت می‌کنیم.

با نویسنده کتاب داستان یک قول بیشتر آشنا شویم:

داستان‌نویس و روزنامه‌نگار سرشناس فرانسوی، سرژ شالاندون، در سال 1952 در تونس چشم به جهان گشود و دوران کودکی‌اش را در لیون فرانسه سپری کرد. او بیش از سه دهه فعالیت خبرنگاری در روزنامه لیبراسیون، اکنون به نویسندگی در نشریه کانار آنشنه اشتغال دارد. یکی از جنجالی‌ترین و مشهورترین گزارش‌های وی از ایرلند شمالی بود؛ گزارشی که مقدمه تألیف کتابی به نام « بازگشت به کیلی‌بگز» شد. گزارش و کتابی که برای او افتخار کسب جایزۀ آلبر لوندر و جایزه‌ی بزرگ رمان فرهنگستان فرانسه را به همراه داشت. از دیگر افتخارات این خبرنگار نویسنده می‌توان به دریافت جایزه مدیسی برای کتاب حاضر اشاره کرد.

در بخشی از کتاب داستان یک قول می‌خوانیم:

فووت وقتی بازنشسته شد، از معلم تبدیل شد به میرزابنویس. نه عنوانش را داشت و نه جایش را، فقط آرزویش را داشت. اول پارادی به دیدنش آمده بود. یک سالی می‌شد که به روستا آمده بود. بوسکو به او گفته بود که در این خانه را بزند. پارادی قبلاً کر ال را می‌شناخت. چند ماه پیش، فووت و اتین در یک نیمه‌شب، او را مست و نیمه‌جان از سرما به خانه‌شان برده بودند. آن‌ها به او پتو و سقفی داده بودند و منتظر بود تا صاحب اولین کلیدش شود. این بار، پارادی استوار و هوشیار آمده بود. قبل از کشیدن طناب زنگ، کلاه شکاری‌اش را کنار در درآورده بود. کف کفش‌های کارش را تمیز کرده بود و نامه‌ای را که نوشته بود به‌سمت فووت گرفته بود. یک آگهی برای ستون ملاقات‌ها یا ازدواج‌ها یا نامه‌ها بود. با کلماتی از زبان خودش آن را نوشته بود؛ بد، بدون مهارت و غیرقابل درک.

پارادی به‌سادگی گفته بود: «سلام فووت، بوسکو گفته که احتمالاً تو می‌تونی این رو درست کنی.»

فووت او را داخل خانه برده بود. آگهی را خوانده و لبخند زده بود. پارادی گفته بود که یک کارگر کشاورز است، تنهاست و همچنین بدشانس است.

فووت با خنده گفته بود: «تو می‌خوای با این آگهی دنبال زن بگردی؟»

«نظر تو چیه؟»

«اولاً تو پنجاه‌و‌دو سالته، بعدش هم تو از کار کشاورزی پول درمی‌آری و کارت ثابته.»

پارادی در‌حالی‌که لب ورمی‌چید، گفت: «ثابت؟»

«تمام سال کاری برای زمین وجود داره، مگه نه؟»

«تقریباً بله. وقتی روی زمین کاری نیست، توی زمین کار دیگه‌ای برای انجام دادن وجود داره.»

فهرست مطالب کتاب

ملاقات لئو با اتین و فووت
بوسکو، کافه‌اش و هم‌پیمانانش
علت نام‌گذاری آندوی و لقب ایوان
تمبر قرمز و دفترچۀ سیمی
گلوله‌های استفراغ‌شدۀ بلانشتر و شک‌های بوسکو
گذشتۀ بوسکو، داستان چراغ پایه‌دار
کتابخانه و افسانۀ آنکو
انصراف لئو
چراغ و ارواح
ماجرای دریا و پایان قول
عزاداری لئو، کلیسای لیزره و چهار داستان دیگر
مرگ فووت و مرگ اتین
ایوان و چراغ
اعتراف و شعر