معرفی و دانلود کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول

معرفی کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول

زایراس خود را در برابر چشمانش می‌بیند. نمی‌داند آن تصویر خیالی است یا کسی‌ست که از جهان موازی آمده؟ در درون او کرادن حکمرانی می‌کند و نیرویش را می‌بلعد. کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول نوشته‌ی معین فرد، مخاطبان خود را به سوی جهانی اسرارآمیز می‌برد تا با دشواری زندگی ربات‌های زنده در جهان موازی آشنا شوند و به زایراس کمک کنند تا راه نجات خود را بیابد.

درباره‌ی کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول

او خواب نیست. چشمانش را باز و بسته می‌کند اما چیزی عوض نمی‌شود. هر چه می‌بیند در بیداری رخ می‌دهد. خود او در مقابلش ایستاده و با اسلحه‌ای به‌سمت سامیرانا نشانه گرفته است. گویا همه‌چیز از قبل تمام شده. سامیرانا غرق در خون، گوشه‌ی دیوار نشسته است. با بهت و حیرت به چشم‌های زایراس خیره شده و حرف‌هایش نامفهوم‌اند. خود زایراس نیز باور نمی‌کند که دست به چنین کاری زده باشد! او به سامیرانا شلیک کرده؟ محال است! حتماً کسی تصویرها را جابه‌جا کرده. همه چیز خیالی است مگر اینکه دروغ و حقیقت با یکدیگر ترکیب شده باشند و یا به‌عبارت بهتر، آن‌ها در جهانی دیگر گرفتار شده‌اند؛ جهانی مانند جهان‌های موازی. کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول حالا ما را با خود به عالمی عجیب‌تر و ناشناخته‌تر می‌برد و در هزارتویی بی‌مقصد غرق می‌کند.

فضای داستان خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول از هر چه که در جلدهای قبلی تجربه کرده‌ایم، عجیب‌تر است. در این جهان باید هر رفتار منطقی‌ای از سوی بشر، ربات و اشیاء را فراموش کنیم و با مختصات این دنیا خو بگیریم. معین فرد در این داستان درهایی از ناشناخته‌ها را به‌سوی ما می‌گشاید و به خوانندگان کمک می‌کند تا بتوانند همراه با زایراس و یارانش، به‌سوی مقصد در حرکت باشند.

تصاویر سیاه در برابر چشمان زایراس در هم می‌پیچند. او در یک گرداب مهیب گرفتار شده و این‌طور که پیداست قرار نیست این کابوس به خوابی خوش منتهی شود. تانیلا منتظر او ایستاده. با یک تفنگ و شمشیر. فریاد می‌کشد. می‌داند که کرادن همین‌جاست. با همان تن فلزی و حافظه‌ای که به‌کلی پاک شده. درست درون بدن زایراس سکنا گزیده و با این جنگجو ترکیب شده است. زایراس تصور می‌کند که تانیلا به‌دنبال کرادن است. اما گویا حقیقت این نیست. تانیلا می‌داند که طرف صحبت او «رهبر گروه کروم»هاست و این مسئولیت برعهده‌ی کسی نیست جز زایراس؛ پس چندان هم اشتباه نیامده و می‌داند که او و کرادن کیستند! اوست که پس از نابودی جهان و حمله‌ی متهاجمان به پناهگاه، کروم‌ها را به‌دنبال خود تا جهان موازی آورده و قدرت کرادن، جسم و ذهن او را برای پنهان شدن برگزیده است. معین فرد در این جهان عجایب، ما را در سردرگمی رها نمی‌کند و می کوشد تا مسیر رسیدن به نجات را برایمان نمایان سازد.

کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول حتی طبیعت عادی و معمول هم ندارد و توانسته در تمام ساحت‌ها تخیلی بودن خود را نشان دهد. در این کتاب، از آسمان، خاکستری سفید بر سر زایراس و تانیلا می‌بارد؛ چیزی شبیه به برف اما از جنس خاکستر. در عالم موازی روح و روان زایراس آرامش ندارد. چیزی همچون موریانه، درون زایراس را نابود می‌کند و او را به‌سمت تاریکی می‌کشاند. گویی او در حال سقوط به جهانی سیاه است و تانیلا نیز این آینده شوم را به او وعده می‌دهد. اما چه کسی می‌داند چه سرنوشتی در انتظار او و سایر کروم‌هاست؟ آیا می‌توانند نجات و رهایی خود را بجویند یا دنیایی اسرارآمیزتر پیش رویشان است؟ دنیایی به‌نام «جهان شگرف‌ها». معین فرد در انتهای داستان ما را به سوی این جهان می‌کشاند تا خود را برای مواجهه با نادیده‌ها و ناشناخته‌های به‌مراتب شگفت‌انگیزتری آماده کنیم.

کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول به‌همت انتشارات فرهنگی فرد به‌چاپ رسیده است.

کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول برای چه کسانی مناسب است؟

چه کسی می‌تواند با اطمینان بگوید که در آینده چه چیزی انتظار ما را می‌کشد؟ شاید واقعاً روزی برسد که ناچار شویم از بمباران هسته‌ای و یورش ارتش ربات‌ها بگریزیم و در جهان‌های موازی غرق شویم! کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول درباره‌ی همین فاجعه است؛ با این تفاوت که زایراس حالا قوی‌ترین موجود دنیا را در کنار خود دارد و می‌خواهد تا مسیر نجات را پیدا کند. این کتاب برای افرادی که به ژانر علمی و تخیلی علاقه دارند، جذاب است.

در بخشی از کتاب خاکستر سفید - سقوط مرگبار - جلد چهارم: بخش اول می‌خوانیم

تمام هشت بدن از طریق چندین کابل کلفت به سیستم مرکزی متصل شده‌اند. حتی شوخی کردن کرز هم با اضطراب پیوند خورده است: «اگه سال‌ها قبل بود، ما رو به خاطر این کار به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم می‌کردند.»

به یاد شراگه می‌افتم که با ربات‌های پیش‌فرض، تمام سران قبیله‌ی جنگجوها را عوض کرد و کنترلشان را به دست آنتر سپرد. هنوز نمی‌دانم شراگه از این کارش چه نیتی داشت. آیا در ازای ان کار، پاداش خاصی از آنتر دریافت می‌کرد؟ چه چیزی در این دنیا می‌تواند آن‌قدر ارزشمند باشد که شخصی چنین نوکر باشد؟ کرز عملیات انتقال را انجام می‌دهد. می‌پرسم: «اطلاعات بنیادی کرادن هم منتقل شدن؟»

همه از شنیدن سوالم تعجب می‌کنند. کرز می‌گوید: «غیرممکنه! در صورتی که شما هدایت این ربات‌ها رو به عهده نگیری، هیچ‌کدومشون هویت ندارن.»

سپس نگاهش را به سایدان معطوف می‌سازد. همان‌طور که انتظار می‌رود، سایدان تهی از احساس گوشه‌ای ایستاده است. مدتی نسبتا طولانی به سایدان نگاه می‌کنم و دلیل سایدان سیاه را در او می‌جویم. چه رازی پشت او نهفته‌ست؟ سوالات زیاد باعث می‌شود بپرسم: «تموم نشد.»

کرز آخرین دکمه‌های کامپیوتر هولوگرامی را فشار می‌دهد: «تموم شد.»

سپس به من نگاه می‌کند و انتظار عکس‌العملی از سوی مرا می‌کشد. چه باید انجام دهم؟ ناگهان هر هشت ربات همراه با هم تکان می‌خورند. کرز از واکنش ربات‌ها بانگ خوشحالی سر می‌دهد: «درست کار می‌کنن.»

ناگهان بی‌این که بتوانم دلیلش را توضیح دهم، خودم را درون آن‌ ربات‌ها حس می‌کنم. وقتی در ذهنم به سقف نگاه می‌کنم فقط یکی از آن‌ها به سقف نگاه می‌کند. می‌پرسم: «چطوری این اتفاق میفته؟»

فهرست مطالب کتاب

1. جنون
2. طلسم
3. بادهای زمستان
4. کلانتر
5. شفق نو
6. تحت تعقیب
7. حصار برقی
8. غرش
9. سفیرها
10. زمستان
11. ارتش منجمد
12. اسطوره‌ها
13. گریز
14. سفرنامه
15. تالار
16. زلزله
17. تزویر
18. مامازار