معرفی و دانلود کتاب خانواده‌ی وندربیکر 2: باغ مخفی

معرفی کتاب خانواده‌ی وندربیکر 2: باغ مخفی

کتاب خانواده‌ی وندربیکر 2: باغ مخفی به قلم کارینا یان گلازر، دومین جلد از مجموعه داستانی پرطرفدار است که تلاش بچه‌های خانواده‌ای را برای نجات همسایه محبوب‌شان به تصویر می‌کشد. این اثر جذاب و خواندنی یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز است.

درباره مجموعه داستان خانواده‌ی وندربیکر:

این مجموعه داستان خواندنی، حوادث و اتفاقات خانواده دوست‌داشتنی وندربیکر را روایت می‌کند. اعضای این خانواده بسیار خونگرم و اجتماعی هستند و از هیچ موقعیتی برای کمک به دوستان و همسایگان‌شان چشم‌پوشی نمی‌کنند. این خانواده را در سه واژه می‌توان خلاصه کرد: پرانرژی، مهربان و خستگی ناپذیر...

معرفی کتاب باغ مخفی:

خانواده وندربیکر در انتظار تابستانی آرام و دلچسب هستند که بی‌هیچ دغدغه‌ای از تعطیلات لذت ببرند، اما غافل از اینکه رویدادهای هولناکی در انتظارشان است...

این خانواده دوست‌داشتنی و پرماجرا که سالیان سال است در خیابان 141 زندگی می‌کنند، این بار نیز حوادث جالب و هیجان‌انگیزی را پشت سر می‌گذارند. داستان باغ مخفی (Hidden Garden) به عنوان دومین قسمت از مجموعۀ خانواده ویندر بیکر (The Vanderbeekers) روایتگر 5 خواهر و برادر پر شر و شور و در عین حال تنبل است. آن‌ها در تابستان ایده‌آل خود که کاری غیر از خواب و شیطنت ندارند، به ناگاه متحول می‌شوند! الیور، لینی، جسی و دیگران هنگامی که می‌فهمند همسایه‌هایشان در خطری بزرگ و فاجعه‌بار هستند، نمی‌توانند بی‌تفاوت باشند و فوراً به کمک آن‌ها می‌شتابند... اما نجات همسایه محبوب خانواده ویندربیکر کار آسانی نیست و این آغاز ماجراست...

کارینا یان گلازر (Karina Yan Glaser) به زیبایی هر چه تمام‌تر در داستانی سرگرم‌کننده، حس مسئولیت‌پذیری بچه‌ها را به چالش می‌کشد.

نکوداشت‌های کتاب خانواده‌ی وندربیکر 2: باغ مخفی:

- شخصیت‌های جذاب و متنوع این داستان، یادآور آثار کلاسیک دهه‌های چهل و پنجاه میلادی است. داستانی خانوادگی با رویکرد اقتصادی و اجتماعی. (کرکوس)

- این قصه جذاب و سرگرم‌کننده در هارلم ادامه می‌یابد و نقش باغ جادویی را در حل مشکلات شخصیت‌های دوست‌داشتنی این داستان روایت می‌کند. (بوک‌لیست)

خواندن کتاب خانواده‌ی وندربیکر 2: باغ مخفی به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی نوجوانان علاقمند به داستان‌های هیجان‌انگیز، خنده‌دار و ماجراجویانه را به خواندن این داستان جذاب دعوت می‌کنیم.

با کارینا یان گلازر بیشتر آشنا شویم:

این داستان‌نویس کودک و نوجوان در کالیفرنیا متولد شد. او که از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز به شمار می‌آید تاکنون فعالیت‌های گسترده‌ای از جمله ویراستاری، پیش‌خدمتی و تدریس به کودکان کم بضاعت را انجام داده است و علاقۀ زیادی به کارهای خَیرانه و کمک به حیوانات دارد.

در بخشی از کتاب خانواده‌ی وندربیکر 2: باغ مخفی می‌خوانیم:

لینی به گزینه‌هایش فکر کرد. پاگانینی را توی سبد خرگوشی‌اش که نمی‌توانست بگذارد چون خیلی تابلو بود! کوله‌پشتی‌اش هم گزینه‌ی مناسبی نبود. اول اینکه هیچ راهی برای ورود هوا نداشت. دوم، یک عالمه وسیله داخلش بود: دوتا ظرف کوچک مایع ضدعفونی‌کننده، یک بسته مینی‌مارشمالو (که هم یک بالش خوب بود و هم یک خوراکی خوش‌مزه!) نقاشی‌هایی که دوستانش برایش کشیده بودند، نقاشی‌هایی که او برای دوستانش کشیده بود ولی یادش رفته بود قبل از تعطیلی مدرسه بهشان بدهد، اسپری بینی‌اش (محض احتیاط) و ته کوله هم گیره‌ی کاغذ، روبان مو و چندتا مداد که پاک‌کن‌هایشان شبیه قلب بود.

لینی توی کمدش را گشت. آن عقب‌عقب‌ها، زیر چندتا جورچین و بازی تخته‌ای، یک سبد پیکنیک پیدا کرد. اندازه‌اش عالی بود؛ تازه لابه‌لای دوختش هم سوراخ‌های کوچولویی داشت تا پاگانینی بتواند نفس بکشد. تازه می‌توانست یک‌کم سبزیجات و غذای خرگوش هم توی سبد بریزد تا پاگانینی راحت باشد.

لینی می‌دانست اصلاً عاقلانه نیست بخواهد به کسی بگوید که پاگانینی را با خودش می‌آورد؛ چون همه بهش می‌گفتند نباید این کار را بکند، چون پاگانینی آن مدرک پزشکی را که همه می‌گفتند خیلی مهم است، نداشت.

وقتی لینی از پله‌ها رفت پایین، لب‌هایش را داده بود تو و خیلی‌خیلی محکم روی هم فشار می‌داد. اصلاً نمی‌خواست به موضوع پاگانینی اشاره‌ای بکند! کاری که با لب‌هایش کرد نتیجه داد! چون اصلاً درباره‌ی پاگانینی حرفی نزد و کسی هم بهش شک نکرد! و چه بهتر که اولیور هم قرار نبود بیاید. او گفت کار مهمی با آقای بیدرمن دارد که نباید عقب بیفتد. این بهترین اتفاقی بود که می‌توانست بیفتد، چون برادرش از همه بهتر می‌فهمید که یکی دارد چیزی را قایم می‌کند.

همان موقع که مامان داشت روی ظرف‌های موادغذایی برچسب می‌زد و برای خانم جوزی لباس‌های تمیز برمی‌داشت و می‌گذاشت توی یک کیف دوشی محکم، لینی هم از توی یخچال یک‌کم سبزیجات برداشت و با یک مشت غذای خرگوش، همه را چپاند توی سبد. وقتی مامان صدا زد که یک دقیقه‌ی دیگر راه می‌افتند، لینی سریع پاگانینی را برداشت و گذاشت توی سبد پیکنیک و درش را بست و چفتش را هم انداخت تا خرگوشش یکهو نپرد بیرون. چند ثانیه بعد، صدای ضعیف گاز زدن پاگانینی به سبزی‌ها را شنید.