معرفی و دانلود کتاب پادشاه مارها

معرفی کتاب پادشاه مارها

کتاب پادشاه مارها یکی از موفق‌ترین و محبوب‌ترین رمان‌های نوجوان در سال‌های اخیر است. این اثر پرآوازه، در واقع اولین رمان بلند جف زنتنر است که در سال 2016 عرضه شد. در این کتاب شاهد روابط، تصمیمات و دوگانگی‌های زیستی سه شخصیت نوجوان هستید. این شخصیت‌های نوجوان در حال سپری کردن آخرین روزهای دوران مدرسه هستند و خود را برای آینده‌ای که انتظارشان را می‌کشد، آماده می‌کنند. این کتاب یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های نیویورک تایمز است.

درباره‌ی کتاب پادشاه مارها

تا به‌ امروز، رمان‌ها و فیلم‌های گوناگونی درمورد دوران نوجوانی خوانده‌ایم. می‌توان گفت دلیل جذابیت این داستان‌ها به تضادهای احساسی و تجربیات زیستی که شخصیت‌ها در دوران بلوغ با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند، مرتبط است. کتاب پادشاه مارها (The Serpent King) نوشته‌ی جف زنتنر (Jeff Zentner) یکی از زیباترین و تکان‌دهنده‌ترین رمان‌های نوجوان است که در طول دهه‌ی اخیر منتشر شده و توانسته تحسین و توجه گستره‌ی وسیعی از مخاطبان و صاحب‌نظران را به خود جذب کند. این کتاب که برنده‌ی چندین عنوان ادبی شده و از پرفروش‌ترین آثار در سال‌های اخیر است، به روایت زندگی پسری به‌ نام دیل می‌پردازد که روزهای خوشی را سپری نمی‌کند و با تراویس و لیدیا آشنا می‌شود.

کتاب پادشاه مارها به قلم جف زنتنر را می‌توان یک رمان تماماً آمریکایی توصیف کرد. اثری که با دید یک نویسنده‌ی جنوبی نوشته شده و روایت آن به جنبه‌هایی از خصیصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در آمریکا می‌پردازد که کمتر در آثار نویسندگان نیویورکی یا مؤلفانی که در لس‌آنجلس متولد شده‌اند، با آن‌ها روبه‌رو شده‌ایم. در این اثر، نویسنده شخصیتی را خلق کرده که در تمام ساحت‌های زیستی‌اش باید با مشکلات و سدهای گوناگون روبه‌رو شود: شخصیت دیل پسری تنهاست که نه در خانه از آزادی بهره‌مند است و نه در مدرسه با دیگران ارتباطی خوبی برقرار می‌کند.

کتاب پادشاه مارها درمورد شخصیت‌های جدامانده است، کارکترهایی که از خانه و اجتماع رانده‌ شده‌اند و حال با ایجاد پیوند دوستی با یکدیگر سعی دارند با مشکلات مشترکشان مبارزه کنند. جف زنتنر در این اثر خود سعی کرده نوعی همدلی شکل دهد؛ نوجوانانی که شاید در نگاه نخست آن‌ها را به‌ طور کامل درک نکنیم، اما در طول روایت به سیر زندگی‌شان اهمیت می‌دهیم. کتاب پادشاه مارها نوشته‌ی جف زنتنر توسط سپیده پوراکبر ترجمه شده و انتشارات ابوعطا آن را منتشر کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب پادشاه مارها

• برنده‌ی جایزه‌ی ویلیام سی موریس؛
• دارنده‌ی عنوان بهترین کتاب سال از نگاه سایت آمازون؛
• بهترین اثر سال از نگاه نشریه‌ی کرکس ریویوز؛
• کتاب برگزیده‌ی سال از نگاه پابلیشرز ویکلی؛
• قرار گرفتن در لیست نامزدهای جایزه‌ی گودریدز؛
• قرار گرفتن در لیست پرفروش‌ترین و بهترین کتاب‌های نیویورک تایمز؛
• نامزد جایزه‌ی کتاب نوجوان رود آیلند؛
• نامزد جایزه‌ی اوکلاهما سکویا.

نکوداشت‌های کتاب پادشاه مارها

• کتابی که نمی‌توانید آن را نادیده بگیرید و بی‌شک تجربه‌ی خواندنش را فراموش نخواهید کرد. (جان کورِی، برنده‌ی جایزه‌ی ادبی پرینتز)
• این اثر نمایانگر پیروزی عشق و نجابت است. (استفانی پرکینز، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز)
• هر سه شخصیت داستان، طرز گفت‌وگو و ابراز علاقه‌شان به یکدیگر، مخاطب را شیفته و مجذوب خود می‌کند. (نیویورک تایمز)

کتاب پادشاه مارها برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این اثر به دوست‌داران ادبیات معاصر آمریکا و کسانی که به خواندن رمان‌های نوجوان علاقه دارند، پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب پادشاه مارها می‌خوانیم

تراویس اتصال الکتریکی را از استارتر جدا کرد و به پیچ دیگر رسید. او با پیچ کلنجار رفت و آن را شل کرد و درحالی‌که پیچ باقی‌مانده را باز می‌کرد استارتر قدیمی را با دستش گرفت. پیچ آزاد شد و او استارتر را خارج کرد. صدای خنده‌اش از زیر ماشین شنیده شد. دیل پرسید: «فکر می‌کنی روزی برسه که به بچه‌هات تعمیر‌کردن ماشین رو یاد بدی؟»

تراویس شلوارش را تکاند. «من زیاد در مورد بچه داشتن فکر نکردم. ولی اگه بچه‌ای داشته باشم، همه چیز بهش یاد می‌دم و بهش اجازه ‌می‌دم هر چی که دوست داره بخونه.» تراویس استارتر جدید را از جعبه خارج کرد و وزن آن را سنجید. او روی زمین دراز کشید و به زیر ماشین رفت. او استارتر را در جای خود قرار داد. او می‌توانست صورت دیل را از محفظه‌ی موتور در بالا ببیند. چشم آن‌ها به یکدیگر افتاد. ناگهان تراویس حس کرد حالا که امروز روی دور شانس افتاده می‌شود بار دیگری را هم آن روز از دوش خود بردارد.

«می‌تونم ازت یه سؤال عجیب غریب بکنم؟»

«البته. به‌شرطی‌که مربوط به مجموعه‌ی کشتار نباشه. اون رو برای آملیا نگه‌دار.»

تراویس یکی از پیچ‌های استارتر را برداشت و با دست آن را سفت کرد. «تا حالا پیش اومده که پدرت تو رو کتک زده باشه؟ قبل از اینکه به زندان بیفته؟»

دیل قبل از جواب‌دادن قدری تعلل کرد. «بله، البته. بهم اردنگی زده.»

تراویس با آچار، پیچ را کاملاً سفت کرد. «منظورم این نبود. منظورم این بود که تو رو بدجور کتک زده باشه.» او و دیل مجدد در چشم یکدیگر نگاه کردند.