معرفی و دانلود کتاب جادوگر خیابان موفتار
برای دانلود قانونی کتاب جادوگر خیابان موفتار و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب جادوگر خیابان موفتار
کتاب جادوگر خیابان موفتار نوشتهی پیر گریپاری، متشکل از چندین داستان کودکانه است که همگی فضایی فانتزی دارند و قصههای پریان و افسانهها را تداعی میکنند. گریپاری که از نویسندگان و منتقدان معروف فرانسوی بهشمار میرود، در این کتاب قصههای بامزه و گاه ترسناکی را روایت میکند؛ از داستان جادوگری که میخواهد دختربچهای را با سس گوجهفرنگی بخورد، تا غولی که از تنهایی خسته شده و قصد دارد ازدواج کند، یا دو لنگهکفش که با هم ازدواج کردهاند!
دربارهی کتاب جادوگر خیابان موفتار
روزی جادوگری زشت یک آگهی در روزنامه دید. در آگهی نوشته شده بود که اگر جادوگری میخواهد زیبا و جوان شود باید دختربچهای را که اول اسمش «ن» است، پیدا کند و او را با سس گوجهفرنگی بخورد! این جادوگر که خیلی دوست داشت زیبا و جوان شود، در محلهاش به دنبال دختربچهای با این مشخصات گشت تا درنهایت نادیا را پیدا کرد. و فهمید همانی است که میخواهد. نادیا دختر یک فروشنده بود. یک روز جادوگر جلوی نادیا را گرفت به او گفت که از مغازهی پدرش یک سس گوجهفرنگی برای او بیاورد. اما نادیا که باهوشتر بود به حرف پیرزن گوش نداد. جادوگر این بار سعی کرد پدر نادیا را فریب بدهد تا دخترش را به خانهی او بفرستد. اما پدر هم به این پیرزن مشکوک شد و قبول نکرد. جادوگر که عصبانی شده بود با خودش فکر کرد که چطور این دختربچه را گول بزند و اسیر خود کند. این بود که تصمیم گرفت تغییر قیافه دهد و بهصورت یک قصاب درآید تا وقتی نادیا برای خرید گوشت میآید او را بدزدد و پیش خودش ببرد...
کتاب جادوگر خیابان موفتار (Le gentil petit diable) نوشتهی پیر گریپاری (Pierre Gripari) دربردارندهی چند داستان کوتاه در ژانر کودک و نوجوان است. این روایتهای خیالانگیز، بیش از هر چیز وامدار قصههای پریان و افسانههای کهن هستند و آنها را تداعی میکنند. گریپاری در این کتاب فانتزی از عناصر ثابت آن داستانها بهره برد؛ جادوگرها، غولها، عروسکهای سخنگو و پریان. البته او سعی کرده آنها را به حال و هوای امروز بیاورد و مدرنتر کند. به همین خاطر تا حد ممکن از خشونت و ترسناکی افسانههای قدیمی کم کرده و به طنز و شوخیهای آن افزوده است. بااینوجود او در تمام داستانهای این کتاب، به گذشته ادای دین میکند و همان ساختار روایی و شیوهی داستانپردازی قدیمی را پیش میگیرد.
پیر گریپاری از داستاننویسها و منتقدان معروف قرن بیستم فرانسه بود. او البته داستان بزرگسال هم داشت ولی بیشتر موفقیت و شهرتش را مدیون قصههای کودک بود. او در مجموعه داستان جادوگر خیابان موفتار ایدهی جالبی را پیش گرفته است. گریپاری در مقدمه اشاره میکند که این قصهها را با همکاری بچههای خیابان بروکای پاریس نوشته. خیابانی که در بُعد سوم وجود دارد و هرکسی آن را نمیبیند و نمیتواند به آنجا راه یابد. گریپاری خود را جادوگری به نام پیِر معرفی میکند که بچهها از او خیلی نمیترسند. آنها دورهم جمع میشدند تا پیر برایشان قصه بگوید. ولی وقتی او همهی قصههایش را گفت و دیگر چیزی برای تعریف کردن نداشت، باهم شروع کردند به قصه ساختن. این شیوه یادآوری فرم روایی داستانهای پیشامدرن است؛ داستانهایی مثل دکامرون یا حکایتهای کانتربری. در آن کتابها هم چندین نفر باید برای هم قصه بگویند تا سرگرم شوند. گریپاری این فرم را با قصهی پریان پیوند میزند و به ایدهی جذابی میرسد؛ حالا بچهها باید با کمک هم قصههایی بگویند که درونمایهی آنها فانتزی، خیالی و جادویی است.
داستان جادوگر خیابان موفتار را انتشارات کتاب کوله پشتی با ترجمهی آریا نوری منتشر کرده است.
کتاب جادوگر خیابان موفتار برای چه کسانی مناسب است؟
مطالعهی این کتاب به همهی کودکان و نوجوان علاقهمند به کتاب و رمانهای فانتزی و داستانهای پریان و افسانهها پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب جادوگر خیابان موفتار میخوانیم
سزار طی مراسم باشکوهی وارد رم شد. سپس از ترس اینکه مبادا وِرسینگتوریکس حقیقت را افشا کند، خیلی سریع او را خفه کرد. دو نفر را به گل فرستاد و به آنها دستور داد تا دلاور بدشانس را بکشند. آن دو نفر هم به راه افتادند. دلاور بدشانس هم که بیصبرانه منتظر اخباری از رم بود، به محض اینکه رسیدند آنها را نزد خود فراخواند. ولی بلافاصله پس از اینکه آنها وارد چادر شدند به سمت او حمله کردند تا خنجرشان را در قلبش فروکنند. اما از آنجایی که او فناناپذیر بود، هیچ آسیبی ندید. اما متوجه شد که یک بار دیگر نفر دوم شده است. حسابی ناامید شد و تصمیم گرفت در کشور ژِرمنها پناهنده شود. با تواناییهایی که او داشت، ژِرمنها قبولش کردند، ولی حاضر نشدند او را رئیس خود کنند. آنها هم مثل رمیها اصلاً دلشان نمیخواست از مردی دستور بگیرند که نامش دلاور بدشانس بود! این بار هم قهرمان داستان ما در جایگاه اول قرار نگرفت.
چند قرن بعد، ژِرمنها به رُم حمله کردند و فرانسویها در گل ساکن شدند. حتماً اسم کلوویس، پادشاه فرانسه، را شنیدهاید. دلاور بدشانس در آن زمان یکی از جنگجویان او بود. در سال 486، پس از آنکه آخرین لشگر مستقر در گل را هم شکست دادند، کلوویس شهر سواسون را تصرف کرد. همهی اشیای قیمتی شهر را جمع کردند تا به قید قرعه بین خودشان تقسیم کنند. گلدان بسیار قشنگی هم که از یک کلیسا برداشته بودند به دلاور بدشانس رسید. پس از آنکه غنایم را تقسیم کردند، کلوویس به دلاور بدشانس گفت: «این گلدون رو بده به من. منم در ازاش چیز دیگهای بهت میدم.» ولی دلاور بدشانس دیگر از اینکه با او اینطوری رفتار کنند حسابی خسته شده بود. همین هم باعث شد عصبانی شود. تبرش را برداشت و گلدان را خرد کرد و به کلوویس گفت: «تو هرچی رو سهمت بوده برداشتی!»
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
جادوگر خیابان موفتار
غولی با جورابهای قرمز
یک جفت کفش
اسکوبیدو، عروسک همهچیزدان
ماجرای دلاور بدشانس
پَری شیر آب
جادوگرِ کمد جارو
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب جادوگر خیابان موفتار |
نویسنده | پیر گریپاری |
مترجم | آریا نوری |
ناشر چاپی | انتشارات کتاب کوله پشتی |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 112 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-461-613-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه نوجوان |