معرفی و دانلود کتاب تصویری شیطانی

معرفی کتاب تصویری شیطانی

کتاب تصویری شیطانی به قلم دونا آندرز داستان دختری بیست‌وهشت ساله به‌نام ابیگل کارتر است که به‌تازگی شغل خود را از دست داده. ابی با نگرانی مربوط به هزینه‌ها و مخارجش در شهر بزرگی چون نیویورک به خانه بازمی‌گردد و اینجاست که صاحب‌خانه‌اش به او خبری وحشتناک‌تر می‌دهد. کارآگاهی به‌نام ویلیامز با خانم و آقای صاحب‌خانه تماس گرفته و گزارش یک قتل را داده است. جنازه‌ی خاله‌ی ابی پیدا شده و حالا دختر جوان به خانه‌ای نقل‌مکان می‌کند که بالای رودخانه‌ی هدسون قرار دارد و از خاله‌اش به ارث برده؛ خانه‌ای زیبا با معماری ویکتوریایی و البته بسیار شوم و خطرناک!

درباره‌ی کتاب تصویری شیطانی

دونا آندرز (Donna Anders) نویسنده‌ی فعال آمریکایی، تابه‌حال دوازده رمان منتشر کرده که شش‌تای آن‌ها جنایی هستند. او در خلق داستان‌های ژانر معمایی و رازآلود تبحر خاصی دارد و همچنان مشغول کار روی رمان‌های بعدی خود است. این‌بار آندرز سراغ روایت داستان دختری جوان رفته. ابیگل کارتر هنرمندی بیست‌وهشت ساله و بسیار زیباست، با موهایی یکدست و خرمایی، قدی بلند و چشمانی درشت. او به‌تازگی با پسری به‌نام سام نامزد کرده و هر دو به‌عنوان نقاش مشغول به کار هستند اما این خوشی و آسودگی دیری نمی‌پاید. یک روز که ابی مثل همیشه به گالری هنری محل کارش مراجعه می‌کند، آقای فیگ، صاحب گالری به او می‌گوید که با مشکل مواجه هستند و او کارش را از دست داده. ابی ناراحت می‌شود و سعی در متقاعد کردن آقای فیگ دارد اما صحبت‌هایش بی‌فایده هستند. حالا دختر جوان نگران مخارج زندگی و هزینه‌هایی‌ست که با زندگی در شهری بزرگ مثل نیویورک اجتناب‌ناپذیر هستند. او با حالی خراب و وضعی آشفته به آپارتمان محل زندگی‌اش بازمی‌گردد. اما نمی‌داند که اخبار بدتری در انتظار اوست.

دونا آندرز در ادامه‌ی داستان کتاب تصویری شیطانی (Sketching Evil) نقل می‌کند که با ورود ابی به خانه، خانم و آقای صاحب‌خانه‌اش سعی در دلجویی از او دارند، اما آن‌ها قرار است چه خبر بدی را به ابی برسانند که اینچنین نگران و آشفته به نظر می‌رسند؟ بالاخره معلوم می‌شود که کارآگاهی جوان به‌نام ویلیامز با آن‌ها تماس گرفته و قتلی را گزارش کرده است که به ابی مربوط می‌شود. جسد بی‌جان خاله‌ی ابی، کارولینا، در خانه‌اش در کنار رودخانه‌ى هودسون پیدا شده، مکانی در شمال نیویورک که ابی دوران کودکی خود را در آنجا گذرانده و حالا ظاهراً مجبور است دوباره به همانجا برگردد.

در ادامه‌ی داستان کتاب تصویری شیطانی می‌خوانید که ابی به خانه‌ای نقل‌مکان می‌کند که به او ارث رسیده، خانه‌ای زیبا با معماری سبک ویکتوریایی. اما شایعاتی مربوط به ارواح از نسل‌های گذشته وجود دارد و البته پرونده‌ی یک قتل حل‌نشده و مرموز! ابی برای کمک و همدلی با یک قربانی، از مهارت‌های هنری خود استفاده می‌کند و چهره‌ی یک متجاوز سریالی را به تصویر می‌کشد. اما هنگامی‌که پرتره‌ی ابی منجر به دستگیری آن فرد می‌شود، تهدیدها و تماس‌های تلفنی ناشناس هم شروع شده و خانه‌ای که ابی فکر می‌کرد پناهگاه اوست، تبدیل به بدترین کابوسش می‌شود. کاآگاه ویلیامز قسم خورده که از ابی محافظت کند، اما دختر جوان مطمئن است که باید خودش به چهره‌ی شیطان نگاه کند؛ چهره‌ای که خودش ترسیم کرده و حالا تبدیل به کابوسش شده! و شکست معنایی برای ابی ندارد، شکست برای او برابر است با از دست دادن زندگی‌اش!

دونا آندرز کتاب تصویری شیطانی را در پنجاه‌ونه فصل به رشته‌ی تحریر درآورده است. علیرضا افشاری این رمان جنایی را به فارسی برگردانده و انتشارات لیوسا آن را منتشر و روانه‌ی بازار کتاب کرده است.

نکوداشت‌های کتاب تصویری شیطانی

• درست زمانی‌که فکر می‌کنید بهترین کتاب دونا آندرز را خوانده‌اید، او بهترین کتاب بعدی را منتشر می‌کند. او سال به سال به نوشتن کتاب‌های بهتر و بهتر ادامه می‌دهد! دونا واقعاً نویسنده‌ای شگفت‌انگیز با توانایی خارق‌العاده‌ای در طرح‌ریزی شخصیت‌ها است که بی‌شباهت به هیچکاک نیست. (رز آن لوییز، نظرات سایت آمازون)
• دونا آندرز کتاب پرفروش دیگری نوشته است که نمی‌توانید آن را زمین بگذارید! فکر می‌کردم پایان داستان را حدس زده‌ام، اما اشتباه می‌کردم! این کتاب عالی‌ست. (لیزا ریدر، نظرات سایت آمازون)
• همه‌ی کتاب‌های دونا آندرز خوش‌خوان هستند و این اثر نیز از این قاعده مستثنی نیست. من واقعاً از خواندن داستان ابی و خانه ویکتوریایی‌اش لذت بردم. (بیبی بومر، نظرات سایت آمازون)

کتاب تصویری شیطانی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به رمان‌های ژانر معمایی و جنایی علاقه‌مند هستید، این کتاب انتخاب بسیار مناسبی برای شما خواهد بود.

در بخشی از کتاب تصویری شیطانی می‌خوانیم

ابى بدون اینکه توجهى به نگاه پرسشگر راننده کند، فقط سرش را به نشانه‌ى تأیید تکان داد. مى‌دانست حتماً راننده‌ى تاکسى فکر مى‌کند که چرا باید این زن براى چنین فاصله‌ى کوتاهى تاکسى بگیرد. اما به جاى اینکه توضیحى بدهد، پس از اینکه به مقصد رسید، انعامى خوب به او داد اگرچه دادن چنین انعام‌هایى خارج از توان او بود. چند لحظه بعد او صحیح و سالم داخل گالرى‌اش بود و دقایقى بعد از اینکه تابلوى نقاشى جدیدش را شروع کرد، همه‌چیز را درباره‌ى مردى که تعقیبش مى‌کرد، از یاد برد. ترس او موقت و گذرا بود، چرا که چنین چیزهایى بخشى از زندگى شهرى است. دخترى خوش‌قیافه و بلندقد با موهایى بلند و چشمانى جذاب، اغلب در خیابان مورد توجه مردهاى هرزه قرار مى‌گیرد. لبخندى از سر شیطنت بر لبان زیباى ابى نقش بست. این همان چیزى بود که خاله‌اش کارولینا، کسى که او را بزرگ کرده بود، همیشه درباره‌اش هشدار مى‌داد، مخصوصاً زمانى که ابى تصمیم گرفت شغل هنرى خود را در نیویورک ادامه دهد: اگر دخترى خوشگل باشد، هدف مردان هرزه قرار خواهد گرفت. این حقیقتى است که تو باید آن را بدانى، ابى!

تنها فکرى که باعث مى‌شد ابى بتواند بر ترس خودش غلبه کند این بود که این اتفاق کاملاً تصادفى بود. هیچ‌کس به هیچ دلیل خاصى او را تعقیب نمى‌کرد و تنها اشتباهش این بود که صبح زود به‌تنهایى از خانه خارج شده و پیاده به سمت محل کارش به راه افتاده بود؛ و دلیل دیگرش این بود که هر کسى او را مى‌شناخت، به زیبایى‌اش اقرار مى‌کرد.

ابى به چهره‌ى نِویل فیگ صاحب گالرى، خیره شد. منظورتان این است که من اخراجم؟

آقاى فیگ با آن هیکل لاغر و استخوانى از پشت میزش بلند شد و درحالى‌که به سمت ابى مى‌رفت، گفت: معلوم است که نه! ما اصلاً دلمان نمى‌خواهد تو را از دست بدهیم. اما چاره‌اى نداریم، چون فروش گالرى به شدت کاهش پیدا کرده.

همین‌طور که او میزش را دور مى‌زد، ابى بوى بد دهانش را کاملاً احساس مى‌کرد. فیگ عینکش را روى بینى‌اش به بالا هل داد و اضافه کرد: پول گالرى ته کشیده و ما مجبوریم از سر و ته خرجمان بزنیم.