معرفی و دانلود کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا

معرفی کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا

کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا به قلم ژول ورن، داستان زندگی مردانی را به تصویر می‌کشد که زیر دریا در پی هیولای غول‌آسایی هستند اما در نهایت متوجه می‌شوند که که آن هیولا زیردریایی شگفت‌انگیز کاپیتان نمو بوده است.

کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا (20000 leagues under the sea dani) داستانی جذاب و مهیج را همراه با شخصیت‌پردازی‌هایی زیرکانه به نمایش گذاشته و از این طریق شما را با خود همراه کرده و به دنیایی شگفت‌انگیز می‌برد. ژول ورن علاقه‌ی بسیاری به سفر داشت، به همین دلیل آثار ماجراجویانه‌ای را به رشته‌ی تحریر در آورده است که در عین تخیلی بودن بسیار واقع گرایانه هستند.

موضوع کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا چیست؟

داستان این کتاب زمانی آغاز می‌شود که مردم به صورت ناگهانی متوجه می‌شوند که هیولایی ناشناخته در اعماق دریا وجود دارد. این موضوع سبب دل‌نگرانی بسیاری از مردم می‌شود. برخی فکر می‌کنند کوسه‌ای غول پیکر بوده و برخی دیگر هم معتقدند هیولایی عجیب و غریب است. اما حقیقت این است که این موجود ناشناخته ساخته‌ی دست بشر بود.

یک دانشمند که آروناکس نام دارد همراه با یک شکارچی نهنگ و یکی دیگر از دوستانشان، برای یافتن این هیولا به زیر دریا می‌روند. اما کشتی آن‌ها با آن موجود عجیب و غریب غول‌آسا برخورد می‌کند و به آن آسیب می‌رساند. کمی بعد آن‌ها درمی‌یابند که این موجود یک زیردریایی است، چیزی که تا به حال شبیه به آن را ندیده‌اند.

ژول ورن را بیشتر بشناسیم:

ژول ورن (Jules Verne)، سال 1828 در شهر نانت فرانسه دیده به جهان گشود. او از جمله محبوب‌ترین نویسندگان جهان محسوب می‌شود. پیش از آنکه نخستین رمان ژول ورن، که در سال 1862 در پاریس منتشر شد، چند سالى را به خواندن حقوق مشغول بود.

این نویسنده‌ی مشهور و محبوب از آن دوران تا هنگام مرگش، تقریباً سالی یک رمان نوشت. گفته مى‌شود کتاب‌هاى او به رؤیاهایى شباهت دارند که بعدها به واقعیت تبدیل شدند. او در کتاب‌هایش از اختراعات شگفت دنیای مدرن، مانند زیردریایى، هواپیما و تلویزیون سخن گفته است.

در بخشی از کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا می‌خوانیم:

همه برای مدتی طولانی خوابیدیم. از اینکه بالاخره توانستم استراحت کنم خوشحال بودم، چون حس می‌کردم حالا می‌توانم با ذهن بازتری فکر کنم. کم‌کم به این فکر افتادیم که کجا هستیم و چرا ما را در سلول نگه داشته‌اند. آن‌قدری طول نکشید که متوجه شدیم هوا خیلی سنگین شده و به سختی می‌توانیم نفس بکشیم! درست موقعی که نگرانی‌مان دربارۀ وضعمان در این کشتی بالا گرفت، هوای پرفشاری از طریق هواکش وارد سلول ما شد و همزمان کشتی شروع به حرکت کرد.

ما مشغول صحبت دربارۀ شرایطمان شدیم و به این نتیجه رسیدیم که از آخرین باری که غذا خورده‌ایم بیست و چهار ساعت گذشته است. احساس گرسنگی شدیدی می‌کردیم. از میان ما، ند تنها کسی بود که واقعا نگران و پریشان بود. نبودن هوای تازه و گرسنگی او را بدخلق و عصبی کرده بود. سرانجام سر‌و‌کلۀ چند مرد پیدا شد، ند از جا پرید و با یکی از آن‌ها گلاویز شد، اما کان‌سیل قبل از آن‌که ند به مرد آسیب جدی وارد کند، او را متوقف کرد. صدایی در اتاق پیچید:

«آقای ند لند و همین‌طور شما پروفسور... سعی کنید به اعصابتون مسلط باشید. باید به حرف‌های من گوش کنید.» شنیدن این کلمات آن هم به زبان فرانسه ما را شگفت‌زده کرد. این ناخدای کشتی بود که با ما حرف می‌زد. ند کمی عقب رفت و ما را به حال خود گذاشت. چند دقیقه‌ای طول کشید تا شخصی که مسئول کشتی بود دوباره حرفی بزند.

«آقایون، من می‌تونم به زبان شما صحبت کنم. می‌دونم شما کی هستید و چه ماموریتی در کشتی آبراهام لینکلن داشتید.»

فهرست مطالب کتاب

دربارۀ نویسنده
بخش یکم
هیولای دریاها
یافتن هیولا
غرق شدن و نجات یافتن
دو غریبه
ناتیلوس
آغاز ماجراجویی
راهپیمایی
چند روز در خشکی
جایی امن برای آسایش
بخش دوم
گنجینۀ دریایی
نقشۀ فرار
اتفاق‌های عجیب
فرار
قدم زدن زیر باران
معدن زغال سنگ
شکار
قطب جنوب
به گِل نشستن
ذخیرۀ هوا
فرار نهایی
اسامی