معرفی و دانلود کتاب اخگر پردیس: سرگذشت واقعی اسکندر از کودکی تا پادشاهی

معرفی کتاب اخگر پردیس: سرگذشت واقعی اسکندر از کودکی تا پادشاهی

زمین زیر پای لشکریان اسکندر به لرزه درآمده. سپاهیان یونانی به‌سوی ایران هجوم آورده‌اند. شاهزاده‌ی مقدونیه باید یونان را سرافراز کند، اما نمی‌داند این جنگ چه عاقبتی را برای او و سرزمینش رقم می‌زند. کتاب اخگر پردیس نوشته‌ی ماری رنولت ما را به کاخ فیلیپ دوم می‌برد تا با پسر او از همان دوران خردسالی آشنا شویم؛ فرزندی که قرار است در آینده‌ی نزدیک به فاتح نیمی از جهان تبدیل و با لقب «اسکندر کبیر» شناخته شود. این داستان تاریخی پرفروش، روایت‌گر دوران کودکی و نوجوانی امپراتور یونان است.

درباره‌ی کتاب اخگر پردیس

ذوالقرنین، ویران‌گر، امپراتور جهان، خون‌خوار، خداوندگار آسیا؛ این القاب ضد و نقیض تنها گوشه‌ای از قضاوت تاریخ‌نگاران درباره‌ی اسکندر مقدونی هستند. مورخانی که تاریخ کشورشان به‌واسطه‌ی وجود اسکندر شکوهمند شده است، او را قدرقدرت می‌نامند و تاریخ‌نگارانی که وطنشان در روزگار قدیم به‌دست اسکندر فتح شده و نیاکانشان شکست خورده و کشته شده‌اند، او را به‌عنوان دیوانه‌ای بی‌رحم معرفی می‌کنند که جنون تسخیر و هوس جنگ، عقلش را زایل کرده بود. ما نمی‌توانیم از میان تمام این تفاسیر واقعیت را پیدا کنیم و باید بپذیریم که حقیقت در میان صفحات تاریخ گم شده، اما حدأقل می‌توانیم به‌طور نسبی با شخصیت امپراتوری که توانست تا سن سی و سه سالگی نیمی از جهان را به لوای قدرت خود درآورد آشنا شویم. کتاب اخگر پردیس (‎Fire from heaven) یک داستان تاریخی است که بر اساس منابع باقی‌مانده از یونان باستان و کشورهای فتح‌شده توسط اسکندر نوشته شده است. با این حال، باید توجه داشت که روایت ماری رنولت (Mary Renault) از شخصیت اسکندر، نگرشی مثبت دارد و او تلاش کرده است تا کمتر بر اعمال ناشایست و ابعاد تاریک شخصیت اسکندر تمرکز کند. ماری رنولت داستان خود را از روز تولد اسکندر آغاز می‌کند.

یونان باستان را می‌توان در یک عبارت خلاصه کرد: سرزمین فیلسوفان جنگ‌آور، و اسکندر مقدونی نیز یکی از همین افراد است. او مانند تمام کودکان به بازی و سرگرمی علاقه دارد. همان‌طور که مردم یونان به فلسفه اهمیت می‌دهند، او هم توجه خاصی به آن دارد و مانند دیگر بزرگ‌زادگان، تحت آموزش بهترین معلمان قرار می‌گیرد. اما اسکندر با بقیه‌ی آدم‌ها یک تفاوت اساسی دارد؛ او قرار است جهان را فتح و خود را برای تشکیل امپراتوری بزرگ آماده کند. اسکندر باید از همه چیز درس بگیرد. به اخبار جنگ‌های یونانیان و ایران توجه کند و آداب کشورداری را بیاموزد تا شاهی عادل و مردم‌دوست باشد. اما یونان که با امپراتوری قدرتمند هخامنشی هم‌عصر و در حال ستیز است، به پادشاهی نیاز دارد که نرم‌خو و آزادمنش باشد، یا حاکمی مستبد؟ اسکندر باید توانایی تبدیل شدن به شاهی مردم‌سالار را داشته باشد که شعله‌ی جنگ‌افزایی و کشورگشایی‌اش خاموش نمی‌شود. بدیهی است که تبدیل شدن به حاکمی عادل و در عین‌ حال مقتدر، کار دشواری است، اما اسکندر باید از پس آن برآید.

کتاب اخگر پردیس در سال‌های پایانی حکومت فیلیپ دوم به اوج می‌رسد؛ زیرا پادشاهی اسکندر از آن زمان آغاز می‌شود و به ما نشان می‌دهد که این شاهزاده‌ی درس‌خوانده و تعلیم داده، حالا چگونه باید جنگ‌هایی پدرش آن‌ها را آغاز کرده، با موفقیت به پایان رساند. او باید بتواند لشکریان یونان را که به خاک ایران زمین یورش آورده‌اند فرماندهی کند و شهرهای مرزی ایران در آسیای غربی را به فتوحات خود بیفزاید. اما قرار نیست این جنگ به‌سادگی تمام شود و یونانیان بدون هزینه و آسیب، حکومت هخامنشی را تحقیر کنند. خشایارشا حاضر نیست خاک کشورش را به این سادگی از کف بدهد؛ شاه مقتدر اما نادان ایران برای اینکه اقدام متجاوزانه‌ی یونانیان را با شکست مواجه کند،‌ به شهر آتن حمله کرده و آن‌جا را به آتش کشیده است؛ اما بدیهی است که عمل نابخردانه‌ی خشایارشا بدون پاسخ نمی‌ماند و یونانیان را از ادامه‌ی جنگ منصرف نمی‌کند؛ آتش زدن آتن همان تصمیم غلطی است که اسکندر مقدونی را به سوی تخت‌جمشید خواهد کشاند. آتشی که خشایارشا در آتن برپا کرده،‌ به‌زودی به دست اسکندر آتش‌فشان می‌شود و پایتخت هخامنشیان را ویران می‌کند. ماری رنولت شرح این جنگ را یکی از مهم‌ترین اقدامات اسکندر مقدونی است، با جزئیات و استفاده از عناصر داستانی، بازگو کرده است.

داستان ماری رنولت به‌همان اندازه که روایت‌گر وقایع یونان است، تاریخ ایران باستان، فرهنگ مردم ایران،‌ آداب و رسوم دربار هخامنشی را نیز در اختیار ما می‌گذارد. کتاب اخگر پردیس با ترجمه‌ی سهیل سمی در انتشارات ققنوس منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب اخگر پردیس

• از پرفروش‌ترین رمان‌های تاریخی نیویورک‌تایمز
• فینالیست نهایی جایزه‌ی من بوکر

نکوداشت‌های کتاب اخگر پردیس

• شیوه‌ی کار و داستان‌نویسی مری رنولت در رمان اخگر پردیس هم برای مورخان و هم برای نویسندگان راهگشاست و همچون نوری تابنده مسیر را برای ایشان روشن می‌کند. رنولت یونان باستان را به‌همان شکلی که بود به ما نشان می‌دهد و عجیب‌ترین شخصیت‌های این دوره‌ی تاریخی و رفتارهای منحصربه‌فردشان را به ما نشان می‌دهد. (هیلاری منتل)
• کتاب اخگر پردیس یکی از شگفت‌انگیزترین و غیرمنتظره‌ترین آثار تاریخی است که با آن مواجه شده‌ام. (گور ویدال)

کتاب اخگر پردیس برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن تاریخ تلخ و دردناک است؛ نه به‌خاطر وقایعی دردآوری که در آن رخ داده، بلکه به‌دلیل اشتباهاتی که نیاکان ما مرتکب شده‌اند و باید بدون تعصب و طرفداری از آن‌ها، خطاهایشان را بپذیریم. کتاب اخگر پردیس زندگی اسکندر مقدونی از زمان تولد تا به پادشاهی رسیدن او را برای ما بازگو می‌کند. این داستان تاریخی برای کسانی که به تاریخ یونان و ایران باستان علاقه دارند، مناسب و خواندنی است.

در بخشی از کتاب اخگر پردیس: سرگذشت واقعی اسکندر از کودکی تا پادشاهی می‌خوانیم

کسى به لوسیماخوس توجه نمى‌کرد. او همیشه در اطراف پرسه مى‌زد و از زمانى که فیلیپ بر تخت نشسته بود، یک دوست و میهمان محسوب مى‌شد. هنگامى که فیلیپ براى پادشاهى‌اش سخت به حمایت نیاز داشت، لوسیماخوس از او حمایت کرده بود، سر میز شام همدم و مونس خوبى نیز بود. در عوض خدماتش یکى از زنان وارث دربارى را به همسرى او درآورده بودند. لوسیماخوس مالک بود و کشاورزى و شکار مى‌کرد. اما خدایان قدرت زاد و ولد را از او گرفته بودند. نه از زن خود صاحب فرزند مى‌شد و نه از هیچ زن دیگرى. لوسیماخوس مردى خالى از کبر و ادعا بود.

تنها نقطه اتکایش اداره کتابخانه سلطنتى بود. فیلیپ نیز بر کلکسیون زیباى آرکلائوس کتاب‌هاى بسیار افزوده بود و به ورود و خروج دیگران به آن مکان دقت مى‌کرد. صداى لوسیماخوس حین خواندن کلمات و اشعار همواره از دل کتابخانه به گوش مى‌رسید، اما نتیجه کار او هیچ بود، نه رساله‌اى، نه کتاب تاریخ یا تراژدى‌اى. پندارى ذهنش نیز چون پشتش بى‌زاد و بار بود.

المپیاس با دیدن این چهره چهارگوش و کودن، موها و ریش طلایى و چشمان آبى کم‌رنگ احساس آرامش کرد و از او خواست که به اتاق خصوصى‌اش بیاید. بعد از تعارف المپیاس، لوسیماخوس روى صندلى نشست. ملکه گردِ اتاق قدم مى‌زد و هر دم که درنگى مى‌کرد تا نفسى تازه کند، با خود و زیر لب زمزمه مى‌کرد. عاقبت ملکه از حرکت باز ایستاد. آن گاه لوسیماخوس گفت: «بانوى عزیز من، حال دیگر پسرک بزرگ شده و به مراقبت پرستار نیاز ندارد، فکر نمى‌کنى حال به یک مربى نیاز دارد؟»

المپیاس چنان چرخى زد که ناله جواهراتش برخاست. «هرگز! من تحمل نخواهم کرد. شاه نیز این را مى‌داند. مى‌خواهند از او چه بسازند، یک دفتردار، تاجر یا پیشکار؟ او خود مى‌داند که چیست. این ملانقطى‌ها تمام روز سعى مى‌کنند روح او را درهم بشکنند. پسرم از هنگامى که از خواب برمى‌خیزد تا هنگام خواب دوباره حتى یک ساعت آزاد نیست تا روح و روانى تازه کند. آیا او باید مانند دزدى اسیر زندگى کند و چون برده به این سو و آن سو رژه برود؟ اجازه نمى‌دهم کسى در حضور من در این باب سخنى بگوید. و تو لوسیماخوس، اگر پادشاه به تو پیغام داده که چنین کنى، به او بگو که به هکاته قسم به خاطر پسرم اگر لازم باشد از خون خود نیز دریغ نخواهم کرد!»