معرفی و دانلود کتاب کنام
برای دانلود قانونی کتاب کنام و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب کنام
سعید کاویانپور در کتاب کنام، ماجرای ساکنان یک آپارتمان در حال فروپاشی را شرح میدهد که به جای مشارکت با هم جهت بازسازی ساختمانشان، یکدیگر را مقصر میدانند و با هم میجنگند.
دربارهی کتاب کنام
در دنیایی که ما زندگی میکنیم بیشتر آدمها مریض هستند! از پشت سر خنجر میزنند و روبهرویمان میخندند. اگر لحظهای حواسمان به اطراف نباشد تلافی عقدههای درونیشان را روی سرمان خالی میکنند. خودمان چطور؟ آیا ما هم در طول زندگی به آدمهای اطرافمان ظلم کردهایم؟ آیا ظاهر و باطنمان یکی است؟
رمان کنام نمونهای از یک جامعهی بیمار و در حال نابودی است؛ یک آپارتمان که در آستانهی فروپاشی قرار دارد و از فرط فرسودگی باید بازسازی شود تا سر پا باقی بماند. ساکنان آن ساختمان که نمایندهی اقشار مختلف جامعهاند، آدمهایی با طرز فکرهای متفاوت، عقاید غلط، الگوهای اخلاقی اشتباه و مشکلات مختلف روحی و روانی هستند که هرگز یاد نگرفتهاند با یکدیگر مشارکت کنند. آنها فقط حرف از بازسازی میزنند اما نمیتوانند کاری انجام دهند. همه در معرض خطر ویرانی ساختمان قرار دارند اما مدام یکدیگر را مقصر میکنند و از پشت به هم خنجر میزنند.
این کشمکشها بین همسایههای این آپارتمان وجود دارد تا به تدریج مشخص میشود که همهی آنها بیمارند و چیزی که برایشان اهمیت دارد منافعشان است نه خانه! کتاب کنام نمونهای از جامعهی ایران را به تصویر میکشد که مردم سالیان درازیست فقط یکدیگر را مقصر میکنند و قادر به نجات خود نیستند!
کتاب کنام برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به خواندن رمان ایرانی و اجتماعی علاقه دارید، این کتاب برای شما سودمند خواهد بود.
در بخشی از کتاب کنام میخوانیم
«لچک به سر! یه هفتهست چپیدی توی خونه، میترسی بیرون بهت متلک بگن؟ معلوم هست چه مرگته؟»
کهنه دردی که با آن بزرگ شدهای باز عود کرده. علایمش را از بری. همیشه با زُقزُقهای دلآشوبی آغاز میشود و به اندک زمانی، هجوم کلافگی وجودت را ملتهب میکند. چیزی نمیگذرد که همهی امعاواحشایت گُر میگیرد. انگار محتویات جمجمهات منبسط شده، قفسهی سینهات لای پِرِس رفته و نفسهات به شماره افتاده است. انباشتِ «بیپناهی»؟ نه، این واژه حق مطلب را ادا نمیکند. «بیحاصلی» … بله، اما دیگر دیر شده، آن را از سر گذراندهای، از مفهومش رد شدهای و به مرحلهی «انزجار» از خودت پا گذاشتهای. یک هفته است دست روی دست گذاشتهای، هیچ کار مفیدی انجام ندادهای و در تمام لحظات بلاتکلیفی و چشم انتظاری به خودت لعنت فرستادهای که چرا قول دادی از آذر رضایت میگیری. حالا دیگر نمیتوانی به روال هفت روز قبل، باز از تمام خانه به این تراس سهمتری بسنده کنی، در کُنام خودت پناه بگیری و به مِرنو کشیدن گربههایی چشم بدوزی که کف نورگیر بیغذا ماندهاند. بعدِ هفت شبانهروز خانهنشینی، گویی جزئی از درودیوار شدهای. کارَت به آنجا کشیده که با این محبس همذات پنداری کنی، درد مشترک بیابی و به خودت بقبولانی که این بنای فرسوده هم از وقتی ساخته شده با نورگیر در تعارض بوده: اگر از آسمان به این ساختمان نگاه کنی، انگار مُشتی نیمه باز است که نورگیر را در سر پنجهاش گرفته، اما از نزدیک میبینی نورگیر است که دل خانه را خالی کرده و ساختمان بدون اتکای تیرها و ستونهای این هشت در چهارِ توخالی سر پا نمیماند.
«عوضی! دارم باهات حرف میزنم. چرا قطع میکنی؟»
پژمان ساخته شده که شکنجهات بدهد. پشت تلفن تخمه میشکند، با صدایی که انگار پوسته را توی صورتت تُف میکند.
«مگه دنیا آخر شده؟ کی تو رو میشناسه؟ بزن بیرون، یه هوایی بخور، چهارتا آدم ببین. یاد بگیر بقیه چهطور زندگی میکنند!»
«تو یاد گرفتی، بسه! از ماتحتِ بیست سال رفاقت، تو دراومدی؛ دیگه وای به حالِ غریبه! حالوحوصلهی هیچکس رو ندارم.»
«باز میخوای بست بشینی توی تراس؟»
«صبر کن ببینم؛ تو مگه شمال نیستی، آمارِ من رو از کجا داری؟»
«مثل کبک سرت رو کردی زیر برف، به خیالت کسی نمیبیندت؟ چهقدر گفتم بزن بیرون، بدبخت؟ کلی برات حرف درآوردهند!»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب کنام |
نویسنده | سعید کاویانپور |
ناشر چاپی | انتشارات چرخ |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 252 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-7405-47-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |