معرفی و دانلود کتاب چگونه کتاب نخوانیم

معرفی کتاب چگونه کتاب نخوانیم

دن ویلبر در کتاب چگونه کتاب نخوانیم، ترفندهایی به شما می‌آموزد که بدون خواندن کتاب، خودتان را یک کتاب‌خوان ماهر نشان دهید. آیا حوصله‌ی خواندن کتاب‌های طولانی مثل داستان دو شهر را ندارید؟ آیا از دست دوستان عاشق کتابتان که مدام قضاوتتان می‌کنند و درباره‌ی کتاب‌هایی که حتی اسمشان را هم نشنیده‌اید، کلافه هستید؟ نترسید، چراکه پس از خواندن این کتاب قرار است به یک فرهیخته و ادبیاتی تمام عیار تبدیل شوید.

درباره‌ی کتاب چگونه کتاب نخوانیم

دن ویلبر (Dan Wilbur) در کتاب چگونه کتاب نخوانیم (How Not to Read) به شما کمک می‌کند تا بدون آنکه نیاز باشد در راه خواندن یک کتاب قطور جان به لب شوید و تقلا کنید، بر آن کتاب مسلط شوید. شما با استفاده از ترفندهای دن ویلبر قادر خواهید بود سرِ هر کسی را که خواستید با سواد و دانش کم‌عمقتان شیره بمالید. کتاب چگونه کتاب نخوانیم، راهنمایی است صریح و بامزه که با زبانی طنز فرهنگ قدیمی کتاب خوانی را به چالش می‌کشد. دن ویلبر با هوش و ذکاوت سرشار، راهکارهایی جایگزین برای دنبال کردن آثار ادبی را به ما نشان می‌دهد، و همینطور آموزش می‌دهد چطور بدون خواندنشان همچنان فردی ادیب به نظر بیاییم. این کتاب برای آن‌هایی است که می‌خواهند در اجتماع باهوش به نظر بیایند.

دن ویلبر در کتاب چگونه کتاب نخوانیم، با زبان طنز نکاتی را به ما می‌گوید که از این طریق بتوانیم دانش ادبی خود را جعل کرده و از خواندن رمان‌های طولانی و پیچیده خودداری کنیم. او همچنین با شوخی و طعنه، ادا و اصول کتابخوان‌ها را نقد کرده و نشان می‌دهد که چطور می‌توانیم از باشگاه‌های کتاب و کتاب‌خوانی که فقط ادعا دارند، سربلند بیرون بیاییم، بدون اینکه حتی یک صفحه کتاب خوانده باشیم. دن ویلبر با زیرکی بالای خود، اهمیت ادبیات را به باد انتقاد می‌گیرد و نیز، به این مورد می‌پردازد که نباید مطالعه و فرد کتاب‌خوان را زیادی جدی گرفت.

نویسنده‌ی کتاب چگونه کتاب نخوانیم چند راهکار نشان می‌دهد که چطور خیلی زود باهوش و فرهیخته به نظر برسیم. او چند راهکار پیش پای خواننده می‌گذارد و می‌گوید که مثلاً کتاب قدیمی و دست چندم بخرید، چون این کتاب‌ها کهنه شده‌اند و قبل از شما کسی در آن حاشیه نویسی کرده یا زیر جملات آموزنده و مهم آن خط کشیده است. بعد اگر کسی آن را ببیند، می‌توانید مدعی شوید که نه یک بار بلکه بارها آن را خوانده‌اید. یکی دیگر از راهکارهایی که دن ویلبر ارائه می‌دهد این است که متن پشت جلد را بخوانید. سپس با کمی خلاقیت در سخنوری و چیدن هوشمندانه‌ی واژه‌ها کنار یکدیگر، می‌توانید طوری وانمود کنید که انگار کل کتاب را خوانده‌اید. توصیه‌ی دیگر نویسنده این است که یکی از فیلم‌هایی را که دوست دارید در ویکی‌پدیا جست‌وجو کنید و اگر دیدید که از روی رمانی اقتباس شده، درست همان قسمتی را که کارگردان عوض کرده، انتخاب کنید و به اطرافیانتان که خیلی ادعای کتاب خواندنشان می‌شود، بگویید که خیلی از قسمت‎‌‌های کتاب داخل فیلم نیامده است.

کتاب چگونه کتاب نخوانیم اثری است متفاوت و شوکه کننده که دن ویلبر آن را با زیرکی و هوش سرشار خود نگاشته و شما نیز اکنون می‌توانید این کتاب را با ترجمه‌ی حمیده پشتوان که نشر هنوز آن را چاپ و منتشر کرده است، تهیه کنید.

کتاب چگونه کتاب نخوانیم برای چه کسانی مناسب است؟

اگر شما نیز از آن دسته افرادی هستید که از دست اطرافیانتان خسته شده‌اید که مدام با تعجب می‌گویند چرا این کتاب را نخوانده‌اید یا چطور می‌شود چنین اثر شاهکاری را نشناسید، در خواندن کتاب چگونه کتاب نخوانیم تردید نکنید.

در بخشی از کتاب چگونه کتاب نخوانیم می‌خوانیم

این تصور غلط است: کتاب زیاد داشتن می‌تواند باعث شود باهوش و باکلاس به‌نظر برسیم. این تنها راهش نیست. هرکسی که کت‌وشلوار شیک بپوشد و بتواند قشنگ حرف بزند هم باکلاس و باهوش‌ به‌نظر می‌رسد. اگر هر جا می‌روید کتاب‌های‌تان را هم دنبال خودتان بکشید، باز هم باهوش و باکلاس به‌نظر می‌آیید. بعضی‌وقت‌ها من در یک کتاب‌فروشی‌ بیشتر از یک ساعت می‌چرخم و به ‌عنوان کتاب‌ها نگاه می‌کنم. بعد یکی را که طرح جلد قشنگ‌تری دارد می‌خرم و می‌روم به کتاب‌فروشی بعدی. آن‌قدر این کار را می‌کنم تا یکی پیدا بشود و دربارۀ آن کتاب سؤالی از من بپرسد.

شاید تعجب کنید اما خیلی از متفکران بزرگ از کتاب خواندن متنفر بودند. فرانسیس ‌بیکن جدی‌جدی کتاب مصرف می‌کرد و می‌گفت: «بعضی از کتاب‌ها را باید چشید، بعضی‌ها را باید قورت داد. چندتایی را هم باید جَوید و هضم کرد.» اینشتین هم که بی‌شک یکی از باهوش‌ترین آدم‌های تاریخ است گفته من این‌جا دارم از او نقل به مضمون می‌کنم: «کتاب خواندن مالِ اُسکُل‌هاست.» آیا شما اُسکُلید؟ آیا خوش‌تان می‌آید یک آدم خُلی مثل اینشتین به شما بگوید اُسکُل؟ فکر نمی‌کردم!

بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی شما کتابی را دست‌تان می‌گیرید و واقعاً می‌خوانیدش، باهوش‌تر می‌شوید چون فکرها و حقایق بیشتری در مغزتان انبار می‌شود؛ اما نکته این‌جاست که کتاب‌ها بیشتر سؤال مطرح می‌کنند و به هیچ سؤالی جواب نمی‌دهند. سؤال پرسیدن هم باعث می‌شود شما احمق‌تر به‌نظر برسید نه باهوش‌تر. من فکر می‌کردم آلیس در سرزمین عجایب یک‌جور شیطنت کودکانه است؛ اما وقتی آن را می‌خواندم دائم از خودم می‌پرسیدم: «چه‌طور می‌شود با آدم‌های دیگر حرف زد وقتی زبان‌مان برعکسِ منظورمان عمل می‌کند؟» یا «من چه‌طوری دیگران را بشناسم؟» تا این‌که به جایی رسیدم که مدام می‌پرسیدم: «اصلاً چرا آدم به‌وجود آمد؟» می‌بینید؟ من باهوش‌تر نشدم! بلکه خواندن این کتاب باعث شد آرزوی مرگ کنم و آدم مُرده احمق‌تر از آدم زنده است.

فهرست مطالب کتاب

پیش‌گفتار: اصل مطلب
مقدمه: چیزی بدتر از کتاب وجود ندارد!
فصل اول: کتاب چیست و به چه دردی می‌خورد؟
فصل دوم: تاریخچۀ کتاب: اولین کتاب‌خوان‌ها و اولین نویسنده‌ها چه کسانی بودند؟
فصل سوم: شروع: حالا از کجا می‌توانم کتاب پیدا کنم؟
فصل چهارم: راهنمای پیدا کردن کتاب براساس ژانر
فصل پنجم: چگونه کتاب بخوانیم؟
فصل ششم: چگونه دربارۀ کتاب با دیگران حرف بزنیم؟
فصل هفتم: خودتان کتاب بنویسید
سخن آخر: تمامش کردید!
پیوست الف: اَکِه‌هِی! من یک کتاب را تا آخر خواندم. حالا مادر و پدرم دارند مجبورم می‌کنند که بروم دانشگاه: چگونه از دنیای ادب جان سالم به‌ در ببریم؟
پیوست ب: باشگاه کتاب خودتان را برپا کنید
پیوست پ: چه‌طور یک کتاب پدرم را به کُشتن داد؟
فهرست نام‌ها