معرفی و دانلود کتاب مرگ یاری

معرفی کتاب مرگ یاری

تکتم توسلی در کتاب مرگ یاری، از خاطرات و حسرت‌هایی می‌گوید که بعد از مرگ هر فردی در قلب اطرافیان او جا خوش می‌کند. نویسنده به طرز هنرمندانه‌ای مرگ ناگهانی پسر جوانی را در حاشیه‌ی هر یک از روایت‌های داستان قرار داده و اطرافیان او را در شرایطی توصیف می‌کند که در حال به یاد آوردن خاطرات خود از دوست، همکار و عزیزی که ناگهان او را از دست داده‌اند، هستند و به رازهایی پی می‌برند که ممکن است آن‌ها را تبدیل به مقصر مرگ این جوان کنند.

درباره‌ی کتاب مرگ یاری

شاید این که می‌گویند قدر هر چیزی را بعد از دست دادن آن می‌فهمیم، واقعاً حقیقت داشته باشد؛ هر چند که هربار این جمله را می‌شنویم، ممکن است با خود بگوییم که بودنش چه فایده‌ای برایم داشت که نبودنش بخواهد آن را برایم یادآوری کند؟ اما چنین عملکردی، ویژگی ذهن انسان است. انگار بعد از فقدان، تمام بدی‌هایی که دیده را کنار می‌گذارد و فقط بر خوبی‌ها تمرکز می‌کند و انسان را تا جایی که می‌تواند، درگیر حسرت و عذاب وجدان می‌کند. تکتم توسلی در کتاب مرگ یاری، از مرگ ناگهانی جوانی می‌گوید که شاید قبل از مرگش، آن‌قدرها هم برای کسی در اولویت نبوده، اما با وقوع این فاجعه، همه به این فکر می‌افتند که ای کاش هنوز هم این جوان را در زندگی خود می‌دیدند، هرچند کم و هرچند در گوشه و کنار زندگی‌شان! نویسنده در اولین بخش‌های این رمان، به خواننده القا می‌کند که مرگ این جوان، در واقع یک اتفاق حاشیه‌ای است، اما به مرور می‌فهمیم که تمام روایت‌ها حول این مرگ شکل گرفته‌اند...

کتابی که پیش رو داریم، از چندین روایت تشکیل شده و در هر بخش، راوی به نحوی از ارتباطی که با جوان از دست رفته داشته می‌گوید و تاثیری که این فقدان بر زندگی‌اش گذاشته را روایت می‌کند. فقدانی که برای هیچکس قابل باور نیست؛ از نزدیک‌ترین افراد زندگی جوان، تا دورترین‌ها که فقط خبر مرگ او را شنیده‌اند. نویسنده در رمان مرگ یاری، از زبان هر راوی، رازهایی را برملا می‌کند که می‌تواند مخاطب را به علت این مرگ ناگهانی برساند. رازهایی که می‌تواند تمام افرادی که در این اتفاق به نحوی تاثیرگذار بودند را مشخص کند و تمام آن‌هایی که هیچ نقشی در اتفاقات بدی که جوان از سر گذرانده را نیز به مخاطب نشان دهد.

جوان موزیسینی که از دید دیگران همیشه روحیه‌ای قوی داشته و پر از احساس و انگیزه‌‌ی زندگی بوده، بدون هیچ نشانه‌ی قبلی، ناگهان از دست می‌رود و همه را در بهت رها می‌کند. اما شاید حتی مرگ این جوان هم بتواند باعث شود اطرافیان به قدری به فکر بیفتند که رفتار خود با نزدیکانشان را اصلاح کنند و احساس کنند که واقعاً نمی‌توانند خود را جای اعضای خانواده‌ی این جوان قرار دهند؛ پس حداقل سعی می‌کنند خاطرات بهتری بسازند! رمان مرگ یاری که مخاطب را از مجموعه‌ای از روایت‌های مختلف، به یک ماجرای واحد می‌رساند، بدون شک برای تمام طرفداران رمان‌های ایرانی جذاب خواهد بود.

گفتنی‌ست این اثر به کوشش نشر هیلا به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

کتاب مرگ یاری برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این رمان را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های روان‌شناختی ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب مرگ یاری می‌خوانیم

هیچ‌وقت پیش نیامده بود پدرام بگوید نه، نمى‌توانم. آن شبى که تلفن زدم و گفتم خودش را برساند ساعت از دوازده هم گذشته بود. اگر نمى‌آمد آبرویم رفته بود. همیشه براى همه وقت داشت، چرا امروز گفت نه؟ چند شب پیش خیلى خسته بود، حرف نمى‌زد، مدام تاس مى‌ریخت روى میز. قهوه‌اش را برعکس همیشه تلخ سفارش داد، بدون شیر، اسپرسو دوبل. چطور مى‌توانست همچین چیزى را بخورد. مزه زهرمار مى‌دهد. قهوه را که بردم گفت: «باورت مى‌شه یه هفته‌ست که جفت‌شیش نمى‌آرم؟» گفتم: «جفت‌شیش به چه دردت مى‌خوره وقتى اصلاً سر هیچ بازى‌اى نیستى؟»

قرص ژله‌اى قرمز را مى‌اندازم توى دهانم و باقى چاى سردشده را رویش سر مى‌کشم. مامان تابه املت را از روى گاز برمى‌دارد و مى‌گذارد روى دستمال پارچه‌اى چهارتایى که از قبل گذاشته است روى میز.

«این رو بخور که ناهارتم بشه. اون‌جا که مثل آدم غذا نمى‌خورین.»

به کوبیسم زرده و سفیده و قرمزى گوجه‌ها توى تابه نگاه مى‌کنم. حالم را به هم مى‌زند. خودم هم مى‌دانم توى کافه درست غذا نمى‌خوریم. انگار کافه براى نشستن و غذا خوردن ما نیست. فوقش اگر بشود چاى و قهوه‌اى خورد. همیشه بیکار نشسته‌ایم، ولى تا هوس کنیم براى خودمان چیزى درست کنیم و بخوریم مشترى مى‌آید و لقمه‌ها آن‌قدر مى‌مانند تا سرد شوند و از دهان بیفتند...