معرفی و دانلود کتاب دیدار با استاد درون

معرفی کتاب دیدار با استاد درون

کتاب دیدار با استاد درون نوشته‌ی فرزاد میراحمدی، یک سفر پرهیجان است که به کمک داستان‌های برگرفته از واقعیت و تمرینات کاربردی، شما را گام‌به‌گام در فضایی قرار می‌دهد تا راهی به سوی بیداری درونی بیابید، با چالش‌های زندگی روبه‌رو شوید، راهی برای دست‌یابی به عظمت انسانی خود کشف کنید و به اهدافتان دست یابید.

شخصی با نام شاب در این کتاب، به دنبال هدف بزرگی است؛ در حقیقت این هدف همه ماست. او که قسمت زیادی از عمرش بیهوده گذشت، اکنون تصمیم گرفته به هدف بزرگی دست یابد. در مسیر دست‌یابی به اهداف با آموزش‌های مهمی روبه‌رو می‌شود و چیزهایی تجربه می‌کند که همه شما نیاز دارید زمانی از زندگی‌تان آن آموزش‌ها را یاد بگیرید.

این داستان همه انسان‌هاست. وقتی این کتاب را می‌خوانید، خواهید دید که داستان زندگی شماست؛ خواهید دید که شما را با چالش‌های زندگی روبه‌رو می‌کند، با ذهن‌آگاهی آشنا می‌شوید و نیرویی از جهان هستی را کشف خواهید کرد که در همه زندگی به شما کمک می‌کند.

کتاب حاضر شیوه‌ای جدید در بیان مسائل مهم و عمیق روانشناسی است که شما را به خوبی تا پایان مشتاق نگه می‌دارد. این کتاب چالش‌هایی که هر کس ممکن است در زندگی با آن مواجه شود را نشان می‌دهد و در قالب حوادثی واقعی از زبان یک استاد راه‌حل‌های عبور از این چالش‌ها را بیان می‌کند.

اگر می‌خواهید مباحث ذهن‌آگاهی را به خوبی درک کنید و آن‌ها را در زندگی به کار بگیرید، این کتاب کمک زیادی به شما می‌کند.

خواندن کتاب دیدار با استاد درون به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

اگر می‌خواهید با یک سبک زیستن تازه و اصیل آشنا شوید، اگر می‌خواهید ذهن خود را از آلایش‌ها پاک کنید و مسیر بیداری درونی را بپیمایید، اگر می‌خواهید با یک استاد بزرگ دیدار کنید و همیشه از او کمک بگیرید، این کتاب نه تنها راهنمایی برای شماست، بلکه بیدارتان می‌کند، پرورش‌تان می‌دهد، با چالش‌ها روبه‌رویتان می‌سازد، از چالش‌های زندگی شما را می‌گذراند و کمک می‌کند تبدیل به استاد شوید. این کتاب برای همه است.

در بخشی از کتاب دیدار با استاد درون می‌خوانیم:

چندین بار محکم بر کاغذ نوشت: «من باید استاد شوم هر چند که هم لکنت زبان دارم و هم خجالت می‌کشم و هم هنوز درگیر افسردگی هستم. من همیشه دوست داشتم استاد باشم!»

هنگامی که به آروزهای کودکی‌اش فکر می‌کرد بغض گلویش را به شدت می‌فشرد. به اطرافیانش که نگاه می‌کرد تعدادی از آن‌ها زندگی خوبی برای خود تشکیل داده بودند؛ عده‌ای از همکلاسی‌هایش هم از کشور رفته بودند و تعدادی از آن‌ها هم برای به دست آوردن روزی روزانه‌شان به آب و آتش می‌زدند تا مگر شکم خود و بچه‌هایشان را پر کنند. به خود گفت: «تو رها شده‌ای! عمری بی‌دلیل سرگشته بودی و حسی درونم می‌گوید که بی‌دلیل نبود که اینجا آمده‌ای.»

مدتی بود که شاب احساس می‌کرد زندگی رنگ یکنواختی به خود گرفته است و روزنه‌ای برای برون‌رفت از این شرایط وجود ندارد. هر روز بی‌پولی، بی‌کاری و سرگردانی مثل ناقوس مرگ او را می‌آزرد و بی‌مهری‌ها و نامردمی‌های دیگران هم او را آزرده‌تر می‌کرد. سال‌ها پیش، او دل به دختری داده بود که با نگاهی پر از آتش، وجودش را از آن خود کرده بود ولی بعد از چند ماهی در ناباوری، آن دختر با پسری به ظاهر بهتر و ثروتمندتر ازدواج کرده بود. او مدت‌ها به خاطر این که پولی نداشت تا عشقش را نگه دارد افسرده و بی‌رمق شده بود. با خود می‌گفت در دنیایی که حتی عشق هم قابل خرید و فروش است ماندن و کوشش چه ثمری دارد. مردمان و اطرافیان هم که هر کدام به کار خود مشغول بودند و او بود با دردی از بی‌مهری‌ها و نامرادی‌ها.

آن روز با چشمانی پف کرده و جسمی بی‌حس و حال در پارک قدم می‌زد و به آرزوهایش که در گذشته‌ها جا مانده بودند فکر می‌کرد و به همایشی که قرار بود تا یک ساعت دیگر شروع شود. با خودش می‌گفت: «شاید این آخرین بخت من باشد. ممکن است در این همایش که در مورد «شیوه اصیل زیستن» است راهی بیابم تا مگر از این سرگشتگی رها شوم.»

سخنران با شور و اشتیاق خاصی از رویاها می‌گفت؛ از گذشته خودش که تنها بود و بی‌پول و امروز که به آرزوهایش رسیده است و زندگی افراد زیادی را متحول کرده است؛ از زندگی پر از شِکوه خود و تبدیل آن به زندگی پر شُکوه امروزی‌اش و از حال غمگین و نزاری که آن موقع داشت و حال سرخوش و توانمندی که اکنون دارد.

فهرست مطالب کتاب

بیداری از روی صندلی پارک
آتشی که روشن شد
گلویی جدید برای فریادی کهنه
سنگ‌ها در پیش پای مبتدیان می‌افتد
دو تصمیم
می‌خواهم استاد شوم
کلاغ‌های آموزگار
سرزنش‌های پدر
ذهن دیوار
سلام ذهن من
نوری که فرامی‌خواند
زمین گذاشتن تابوت گذشته
کارزار مقدس
رویای یک دانه بلوط
خاک‌هایی باید خورد
اصل غربال‌گری
ورود به امپراتوری ذهن
در کارگاه ذهن‌آگاهی
اصل تماشا
استعاره چشمه
توجه به رنج
دو سیستم مغز
سنگ‌هایی که به سر می‌خورد
تخته موج سواری
شفقت نرم و سرد
شما هستید همان گونه که هستید
سنگ این‌جا و اکنون
رهایی از مقاومت
روبه‌رو شدن با احساسات دشوار
دیدار با احساسات اصیل
تمرین توسعه مهربانی عاشقانه
اصل فراوانی
غفلت
سکونت در منزل مناسب
داستان‌های خود را عوض کنید
صندلی خالی
پیدا کردن عبارات مهربانی عاشقانه
شروع تمرین
بیداری دگرباره در برف سنگین
تشبیهات ذهن
رها از درگاه
بخشش؛ رهایی
باز بودن به درد
شفقت به خود
خرد
نیت بخشش
مسئولیت برای محافظت از خود
در آغوش گرفتن خوبی