معرفی و دانلود کتاب خندههای هراس و تنهایی
برای دانلود قانونی کتاب خندههای هراس و تنهایی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب خندههای هراس و تنهایی
نمیدانیم در پی چه میجوییم و برای رسیدن به کدام حاصل از تکاپو دست نمیکشیم! ما به دنبال آزادی هستیم یا آرامش؟ مقاصد اجتماعی اولویت دارد یا زندگی شخصی؟ کتاب خندههای هراس و تنهایی اثر مسعود بربر داستانی را روایت میکند که مملو از سرگشتگی است. سروش ترنم را دوست دارد اما نمیتواند او را حفظ کند. از سوی دیگر به دنبال گرهگشایی از داستانی اساطیری است و این گشایش نیز در توان او نیست. کتاب حاضر میکوشد تا ما را در زندگی پر پیچوخم سروش همراه کند و آشفتگی بشر را بر ما نمایان سازد.
دربارهی کتاب خندههای هراس و تنهایی
میگویند تنهایی در زندگی انسان مدرن طبیعی است. از خصیصههای جداییناپذیر وضعیت کنونی ما همین بیکسی و عزلت است. حتی اگر دفتر تلفن گوشی خود را مملو از افراد گوناگون کنیم و در هرکدام از صفحات مجازی صدها دنبالکننده باشیم، میدانیم که حس از خودبیگانگی و محبوس شدن در انفرادی درونی، رهایمان نمیکند. بعضی از افراد برای تقلیل دادن این حس، به سراغ عشق و دوست داشتن فرد دیگری میروند. بعضیها به کار مداوم و مشغولیتهای اجتماعی پناه میبرند. گروهی دیگری هم هستند که به دنبال حس آزادی سرتاسر جهان را میجویند و برای اصلاح وضع موجود خود را قربانی میکنند. اما حقیقت این است که هیچکدام از کوششها نمیتواند ما را از حس انزوا نجات دهد، همانطور که سروش، شخصیت اصلی کتاب خندههای هراس و تنهایی، نتوانست «تنهایی» را که در رگهایشان سیال و جاری بود، از زندگی خود بیرون بیندازد. مسعود بربر که خود نیز در جستوجوی راهحلی برای رفع این معضل است، ما را با پژوهشگری به نام «سروش» آشنا میکند. او دل خود را به دختری به نام ترنم باخته و میکوشد تا تعادلی میان کار و زندگی شخصی خود بیابد، اما در این میان مشکلات روزبهروز بزرگتر و کلاف زندگی مدام پیچیدهتر میشوند.
سروش تا مدتی قبل، فعال سیاسی بود. مقالاتی مینوشت و منتشر میکرد، اما نوشتههایش جرم سیاسی انگاشته شدند و دیگر نتوانست حتی در فضای مجازی نظرات خود را بازگو کند. او حالا فعالیتهای سیاسیاش را متوقف کرده تا به پژوهش و زندگی شخصیاش توجه کند؛ یعنی به داستانی کهن دربارهی دو برادر که عاشق یک دختر هستند و ارتباط این قصه به ماجرای گشتاسب و کتایون و مهمتر از اینها، به معشوقهاش، ترنم که عاشقانه سروش را دوست دارد؛ اما پایههای رابطهی آنها سست و نیمهویران است و بعید است که سروش بتواند ترنم را در زندگی خود نگه دارد. مسعود بربر در میان روایت روزمرگیهای سروش و ترنم که مملو از پستیوبلندی است، از مشکلات اجتماعی، نبود آزاد بیان، تقدس آزادی و اهمیت عدالتجویی نیز سخن میگوید.
کتاب خندههای هراس و تنهایی، نمایانگر آشفتگی و تردید روح خسته و آسیبدیدهی سروش است؛ او که حتی نمیتواند گروهی را برای سرعت بخشیدن به تحقیقاتش پیدا کند و از سوی دیگر معشوقهاش هم نمیتواند مشغولیتهای بیپایان و بیحوصلگیهای سروش را تحمل کند. ترنم از سردی و دوری سروش خسته شده و همچون دختر داستان اساطیری که باید میان قهرمان آن داستان افسانهای و برادر آن قهرمان، یکی را برگزیند، ناچار است بین زندگی بیدردسر و مرفه با مردی متمول و تحمل شرایط بههمریختهی سروش، یکی را انتخاب کند. نتیجهی انتخاب او، میتواند سروش را همچون شاهزادهی منتخب آن داستان اساطیری بر مسند خوشبختی بنشاند، یا مثل برادر آن شاهزاده به ورطه پوچی و نیستی بکشاند؛ این تعلیقی است که مسعود بربر تا پایان کتاب خندههای هراس و تنهایی ما را از بندهای آن آویزان میکند، نه میگذارد سقوط کنیم و نه نجاتمان میدهد. ما نیز ناگزیریم تا مثل یک بندباز حرفهای، سرنخها را به دست بگیریم و برای رهایی سروش از این مخمصهی درونی، بکوشیم.
کتاب خندههای هراس و تنهایی در انتشارات چشمه به چاپ رسیده و در دسترس خوانندگان خود قرار گرفته است.
کتاب خندههای هراس و تنهایی برای چه کسانی مناسب است؟
خواه یا ناخواه، اساطیر و افسانهها در زندگیمان جریان دارند و ما را به قرون پیشین متصل میکنند. بسیاری از اوقات وجود جاری افسانهها را در روزمرهی خود احساس نمیکنیم اما آنها لوح وجود ما را صیقل میدهند و با خود در میآمیزند. کتاب خندههای هراس و تنهایی ما را در لحظههای عاشقانهی دو جوان که هرکدام بهنوعی با اساطیر و افسانهها در مراودهاند، شریک میکند و کشمکشهای روحی و معضلات اجتماعی ایشان را نیز بر ما نمایان میسازد.
در بخشی از کتاب خندههای هراس و تنهایی میخوانیم
سر ساندویچم را با فویل نازک میپوشانم و روی نیمکت سیمانی رنگشده میگذارمش. میگویم: «هر طرف میرم به درِ بسته میخورم ترنم. انگار یکی همهجا سپرده به این پسر کار ندین، اصلاً با این آدم کار نکنین.»
آرنجهایم را میگذارم روی رانهایم و سرم را در دستهایم میگیرم. ترنم ساندویچش را به یک دست میدهد و با دست دیگر سرم را نوازش میکند. میگوید: «سروش تو واقعاً مقالههات سیاسی نیستن؟ یا یه چیز مشکلدار اینجوری؟»
گربهای را که آمده پای نیمکت و به بالا سرک میکشد نگاه میکنم و میگویم «ببین من الآن دیگه به خاطر آرامش خودمون توییت هم نمیزنم، چه برسه به مقالهی سیاسی نوشتن. دارم روی یه قصه کار میکنم. یه قصهی عاشقانه که مال دو سههزار سال پیشه.»
گربه را میراند و میگوید: «نمیدونستم از اون موقعها هم قصه داریم.»
«داریم دیگه ترنم. فکر کن؛ یه دختر و پسر، دوتا شاهزاده از دو سرزمین مختلف، خواب همدیگه رو میبینن و توی خواب عاشقِ هم میشن.»
«چه قشنگ.»
«خیلی. بعد بابای دختره که نمیخواد دخترش با غریبه ازدواج کنه، یه مهمونی میگیره تا بزرگان سرزمین خودشون همه بیان و دخترش یکی از اونها رو به همسری انتخاب کنه. بعد پسره هر طوری شده، با برادرش، خودش رو به مهمونی میرسونه و دختره جام شراب رو به دست اون میده.»
به فکر میرود و میگوید «عجب داستانی. شبیه چه داستانیه سروش؟ آشنا نیست؟»
«آشنا که، صد درصد. عین داستان گشتاسب و کتایونِ شاهنامهست. فقط مکان داستان عوض شده و اسم شخصیتهاش. تازه، پسرهی توی داستان شاهنامه، هماسمِ برادرِ شخصیت اصلی توی این داستانه. یعنی توی داستان اصلی.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب خندههای هراس و تنهایی |
نویسنده | مسعود بربر |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 182 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1154-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی ایرانی |