معرفی و دانلود کتاب لقب من: هیولا: کتاب هفتم مجموعه پارک وحشت

معرفی کتاب لقب من: هیولا: کتاب هفتم مجموعه پارک وحشت

هرکسی ممکن است ادعا کند که سخت‌گیرترین معلم دنیا، معلم او بوده است. اما در کتاب لقب من: هیولا قرار است با یک معلم هیولایی فوق ترسناک واقعی دست‌وپنجه نرم کنیم. سه بچه‌ی سرتق به خیال آنکه خیلی زرنگ‌اند، یواشکی نقشه‌ی ترساندنِ معلم خود را دارند که ناخواسته پا به ماجرایی وحشت‌انگیز و دیوانه‌وار می‌گذارند. آماده باشید که آر ال استاین، اسطوره‌ی داستان‌های ترسناکِ کودک و نوجوان اینجاست تا برای چند ساعتی شما را به دنیای تاریک هیولاهای خود ببرد.

درباره‌ی کتاب لقب من: هیولا

تابه‌حال شده گیر یک معلم به‌شدت سخت‌گیر و نفرت‌انگیز بیفتید؟ معلمی که نه‌تنها توی کلاس درس سرتان دادوفریاد می‌کشد و حسابی اذیتتان می‌کند، بلکه دم به دقیقه تنبیه‌های عجیب‌وغریب، طاقت‌فرسا و رو مخ برایتان دارد و حتی ممکن است یک روز مجبورتان کند بنشینید پای یک کوپه‌ی خیلی بزرگ از زباله‌های متعفن و بدبو و آن وسط آشغال‌های قابل‌بازیافت را با دست‌های خودتان سوا کنید. کتاب لقب من: هیولا (My Friends Call Me Monster)، قصه‌ی ترسناک جدید آر ال استاین (R.L. Stine) با ماجرای سه بچه‌ی شر و شیطان و سروکله زدنشان با یک معلم وحشتناک به اسم خانم هاردِستی آغاز می‌شود. بچه‌ها که راه‌به‌راه سر کلاس تنبیه می‌شوند، تصمیم می‌گیرند یک نقشه‌ی حسابی بریزند و بی‌سروصدا وارد زیرشیروانی خانه‌ی خانم معلم شده و برای ترساندن او یک گربه‌ی سیاه پشمالو را آنجا رها کنند. اما غافل از آنکه در خانه‌ی خانم معلم چیزی هست که برخلاف نقشه، آن‌ها هستند که باید بزنند به چاک و حسابی بترسند.

آن‌ها همان‌طور که توی تله افتاده‌اند و تقریباً چیزی نمانده که خانم معلم مچشان را توی خانه‌ی خودش بگیرد، با یک صحنه‌ی فوق عجیب و باورنکردنی مواجه می‌شوند، آن‌هم خانم معلم عزیزشان است که روی یک تخم سفید خیلی بزرگ خوابیده و حالا حتی خوابیده‌اش هم به‌شدت ترسناک است. راهی برای فرار نیست و چیزی نمانده بچه‌ها طعمه‌ی موجودی که روی تخم غول‌پیکر خوابیده و خودش را خانم معلمِ ایکبیری‌شان جا زده، شوند. شاید بهتر بود که بچه‌ها به‌جای مسخره‌کردن معلمی که به هیولاها اعتقاد داشت، هرگز به او اعتماد نکنند و حتی سروکله‌شان تا ده فرسخی او و خانه‌اش پیدا نشود.

آر ال استاین کارش همین است؛ او استاد برهم زدن قوانین، شکستن چارچوب‌ها و هجوم بر خط قرمزهایی است که گوشه‌گوشه‌ی ذهنمان جا خوش کرده‌اند. چه اشکالی دارد داستانی نوشته شود که در آن شخصیت معلم در جایگاه یک فرشته‌ی سرتاپا خوبی ظاهر نشود؟ مگر غیر از این است که حقیقتِ زندگی همیشه برایمان درس‌هایی خارج از معیارها و درک ما از خوبی و تقدس‌گرایی نسبت به اشخاص بر اساس جایگاه اجتماعی‌شان دارد؟

نکته‌ی قابل‌توجه دیگر در آثار آر. ال. استاین، از جمله لقب من: هیولا، توانایی او در ترکیب هوشمندانه‌ی ترس و طنز است؛ چیزی که باعث می‌شود وحشت داستان برای کودکان نه‌تنها آزاردهنده نباشد، بلکه هیجان‌انگیز و سرگرم‌کننده جلوه کند. او با شناخت عمیق از روان‌شناسی کودک و نوجوان، به‌خوبی می‌داند که ترس، در کنار عنصر غافلگیری و تعلیق، می‌تواند بستری برای تقویت تخیل و کنجکاوی باشد. این کتاب به‌نوعی با بازی‌کردن با کلیشه‌های رایج در مورد معلمان و اقتدار آن‌ها، به مخاطب اجازه می‌دهد تا تجربه‌ای متفاوت از مواجهه با ترس‌های درونی و اجتماعی خود داشته باشد. از این منظر، لقب من: هیولا نه‌تنها یک داستان هیجان‌انگیز است، بلکه نوعی مواجهه‌ی خلاقانه با هراس‌های کودکانه و مرز باریکِ بین واقعیت و خیال را نیز به نمایش می‌گذارد.

آر ال استاین اینجاست تا بگوید خلاقیت هنوز هم نفس می‌کشد. این نویسنده‌ی محبوب کودک و نوجوان تاکنون صدها جلد کتاب را در ژانر وحشت نوشته و عرضه کرده است. جالب است بدانید که هر داستان دنیای خودش را دارد و به شکلی استثنایی یک‌گوشه از مغز خواننده جا خوش می‌کند و با غافلگیری‌های بی‌نظیرش، گویی در ذهن مخاطب قلاب خود را می‌کارد. کتاب لقب من: هیولا با تلاش شهره نورصالحی در نشر پیدایش ترجمه شده و به انتشار رسیده است.

اقتباس سینمایی از کتاب لقب من: هیولا

این کتاب در قالب یک سریال انیمیشنی در سال 2009 نیز به تصویر کشیده شده است. در سریال هم فضای داستان‌ به شکل جذاب و پرهیجانی روایت می‌شود که طرفداران پروپاقرصِ مجموعه‌های وحشت‌انگیز آر ال استاین را بار دیگر به وجد می‌آورد. این انیمیشن با حفظ ویژگی‌های اصلی کتاب، ترس و رازآلودگی را به‌شکل سرگرم‌کننده‌‌ای به نمایش می‌گذارد.

کتاب لقب من: هیولا برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای رده‌ی سنی کودک‌ونوجوان است اما شنیده‌ها حاکی از آن بوده که بین بزرگسالان طرفدار ژانر فانتزی ترسناک هم محبوبیت کم‌نظیری برای خود بهم زده است. شما هم اگر از داستان‌های تکراری خسته شده‌اید و دلتان می‌خواهد حس و حال جدیدی را تجربه کنید و البته دل و جرئت خواندن داستان‌های ترسناک را هم دارید، شاید ژانر وحشت انتخاب خوبی برایتان باشد. این کتاب محشر را از نویسنده‌ی محبوب ژانر فانتزی ترسناک آر. ال. استاین را بخوانید، بترسید و حسابی لذت ببرید.

در بخشی از کتاب لقب من: هیولا: کتاب هفتم مجموعه پارک وحشت می‌خوانیم

گربه را بیشتر به خودم چسباندم و یواش گفتم: «خواهش... خواهش می‌کنم گاله‌ات رو ببند.» و از پشت کاناپه سرک کشیدم.

خانم هار وارد اتاق شد. حق با دیزی بود، لباسش را عوض کرده بود. یک گرمکن خاکستری و شلوار گشاد ارغوانی پوشیده بود. کفش‌های زنانه سیاهش را هم درآورده و یک جفت کتانی سیاه پایش کرده بود.

تو دلم به گربه التماس می‌کردم، خواهش می‌کنم میو نکن. خواهش می‌کنم هیچ صدایی از خودت درنیار.

خانم هاردِستی نگاهی به دوروبرش انداخت و چند قدم به‌طرف کاناپه برداشت. با دستش چیزی را از روی رادیو پاک کرد و رفت جلو پنجره و خیابان را نگاه کرد.

طولانی‌ترین و دلهره‌آورترین لحظه زندگی من بود و اگر خانم معلم مچمان را می‌گرفت، ترسناک‌تر هم می‌شد.

از بیرون سروصدای بازی بچه‌ها را شنیدم و آرزو کردم کاش پیش آنها بودم. گربه را بیشتر فشار دادم. نکند حیوان بیچاره را خفه کنم؟

خانم هاردِستی از جلو پنجره آمد کنار و رفت طرف همان چیزی که رویش را با ملافه پوشانده بود. بااحتیاط سرم را از پشت کاناپه بیرون آوردم.

خانم هاردِستی داشت ملافه را از رویش می‌کشید. چند ثانیه بعد، یک قسمت از چیزی را که زیر ملافه بود، دیدم. سفید و صیقلی بود.

ملافه را بادقت تا کرد و گذاشت کنار و من به چیزی که از زیر ملافه بیرون آمده بود، زل زدم. باورم نمی‌شد. تخم‌مرغ بود. تخم‌مرغی که صدوهشتاد سانت ارتفاعش بود.

دیزی و دُوین کنار من قوز کرده بودند، ولی نمی‌توانستند چیزی را که من می‌دیدم، ببینند. نفسشان را حبس کرده بودند و روبه‌رویشان را نگاه می‌کردند.