معرفی و دانلود کتاب هالووین زامبی‌ها: کتاب دهم مجموعه تحت تعقیب

معرفی کتاب هالووین زامبی‌ها: کتاب دهم مجموعه تحت تعقیب

کتاب هالووین زامبی‌ها یک داستان دیوانه‌وار دیگر در جهان تاریک و زهرآلود آر ال استاین است. این بار همراه شخصیت‌های داستان به دو بازه‌ی زمانی مختلف سفر می‌کنیم و با آن‌ها در ضیافت خونین زامبی‌ها همراه می‌شویم. نفس‌ها را در سینه حبس کنید و مراقب باشید که وقتی صفحات کتاب را ورق می‌زنید، یک زامبی گرسنه‌ی خوش‌اشتها غافل‌گیرتان نکند.

درباره‌ی کتاب هالووین زامبی‌ها

حاضرید به‌اتفاق خانواده به یک خانه‌ی بزرگ خیلی‌خیلی قدیمی نقل‌مکان کنید که ساکنان محله حتی از نزدیکی‌اش هم عبور نمی‌کنند؟ خب ماریو در این زمینه هیچ حق انتخابی نداشت. او به همراه برادر کوچک‌تر و مادرش به یک همچین خانه‌ای اسباب‌کشی کردند. جایی که نه‌تنها خودش به اندازه‌ی کافی ترسناک بود، بلکه در مجاورت یک قبرستان وهم‌آلود نیز قرار داشت... درست حدس زدید؛ آر. ال. استاین (R. L. Stine)‌ در کتاب هالووین زامبی (Zombie Halloween) نقشه‌های وحشتناک زیادی برایتان دارد.

این وسط آنتونی برادر ماریو هم از هر فرصتی استفاده می‌کرد که سربه‌سرش بگذارد؛ وقتی آنها به همراه دوستشان آیوی برای گشت‌وگذار قدم به قبرستان گذاشتند، اتفاقات عجیبی رخ داد؛ یک نفر ماریو را هل داد داخل یک قبر خالی، یک دست استخوانی شانه‌هایش را لمس کرد و صدایی مبهم در گوشش زمزمه کرد... ماریو خیلی ترسیده بود اما هر لحظه مورد تمسخر و آزار و اذیت آنتونی قرار می‌گرفت تا جایی که باوجود تمام آن اتفاقات حاضر شد که همراه آنتونی و آیوی برود به انباری مخوفِ خانه‌ی جن‌زده‌ی وحشت‌انگیزشان...

آنتونی حتی در انباری تاریک عنکبوت‌بسته هم رحم نداشت و یک‌ریز مزه می‌پراند و به هر نحوی که می‌توانست آن دوتای دیگر را می‌ترساند و بعد هم خنده‌ی کفتاری‌اش را سر می‌داد. تا جایی که بالاخره افتادند وسط یک اتفاق وحشتناک واقعی... زامبی‌های دوپای بی‌دماغِ کله‌پاره‌ای که چپکی راه می‌رفتند و زوزه می‌کشیدند، همه‌جا را گرفته بودند.

از این ماجرا سال‌ها می‌گذرد و حالا بچه‌های دیگری ساکن آن خانه و در همسایگی همان قبرستان هستند. اما هنوز حتی یک زامبی در زندگی‌شان ندیده‌اند و هیچ نمی‌دانند که چه سرنوشت شومی در هالووین زامبی‌ها، انتظارشان را می‌کشد...

یکی از ویژگی‌های برجسته کتاب‌های آر. ال. استاین، سبک روایت سریع و پرکشش اوست. در کتاب هالووین زامبی‌ها، نویسنده از همان ابتدا حس کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزد و با ایجاد تعلیق‌های متعدد، او را تا پایان داستان همراه نگه می‌دارد. داستان با فضاسازی‌های دقیق و توصیف‌های هیجان‌انگیز، حس ترس و دلهره را به‌خوبی به خواننده منتقل می‌کند.

آر. ال. استاین در این کتاب از نثری ساده، روان و درعین‌حال پرهیجان استفاده کرده که کاملاً متناسب با گروه سنی نوجوانان است. مکالمات بین شخصیت‌ها طبیعی و زنده هستند و باعث می‌شوند خواننده به‌راحتی با داستان ارتباط برقرار کند. استفاده از جملات کوتاه و پرتنش، تعلیق‌های ناگهانی و پایان‌های غیرمنتظره از ویژگی‌های سبک نگارش او در این کتاب محسوب می‌شوند.

کتاب هالووین زامبی‌ها بدون شک در مجموعه‌ی یکی از بهترین و هیجان‌انگیزترین آثار آر. ال. استاین قرار دارد. هر صفحه از این کتاب می‌تواند غافل‌گیرتان کند، بخنداندتان و درعین‌حال حسابی هم بترساند... آر. ال. استاین استاد بی‌بدیل این کار است. کتاب هالووین زامبی‌ها را می‌توانید با ترجمه‌ی شهره نورصالحی از نشر پیدایش بخوانید و لذت ببرید.

کتاب هالووین زامبی‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

هالووین زامبی‌ها به طور خاص برای نوجوانانی نوشته شده است که به داستان‌های ترسناک و ماجراجویانه علاقه دارند. عنصر وحشت در این کتاب هیجان را بالا برده و ترکیب عناصر ترس و طنز، فضایی متعادل ایجاد کرده که باعث می‌شود خوانندگان از خواندن آن لذت ببرند، بدون اینکه بیش از حد بترسند.

در بخشی از کتاب هالووین زامبی‌ها: کتاب دهم مجموعه تحت تعقیب می‌خوانیم

نور چراغ‌قوه را به جایی که نشان داده بود، انداختم. چند ثانیه طول کشید تا توانستم خوب ببینم: «انگار یه جور دستگیره‌ست.»

آیوی چمباتمه زد که از نزدیک دید بزند. «دستگیره روی زمین؟»

من و آنتونی هم کنارش نشستیم و من نور چراغ را انداختم روی دستگیره: «دریچه‌ست، می‌بینی؟ یه دریچه کف زمین. این دستگیره رو که بکشی بالا...»

آنتونی شیرجه زد جلو و دستگیره را گرفت: «بذار ببینیم اون زیر چه خبره.»
«نه، صبر کن...» سعی کردم برادرم را بکشم عقب: «شایدم دلمون نخواد...»

دیر شده بود. آنتونی دستگیره را کشید و دریچه باز شد. دریچه را بالا آورد تا جایی که روی لولاهایش ایستاد و کاملاً باز ماند.

هر سه به سوراخ مربع‌شکلی که جلومان باز شده بود، نگاه کردیم. یک نردبان طنابی از دهنه‌ی سوراخ به عمق تاریکی می‌رفت.

آیوی زیرلبی گفت: «خیلی عجیبه. یه زیرزمین زیرِ زیرزمین.»

به برادرم گفتم: «آنتونی، ما نمی‌دونیم چی اون پایینه.»

آیوی دولا شد روی سوراخ و گفت: «از این بالا هیچی دیده نمی‌شه.»

آنتونی گفت: «بیاین بریم.» و تنه‌اش را برد پایین و نردبان طنابی را دودستی چسبید.