معرفی و دانلود کتاب قلمرویی از مس: کتاب دوم مجموعه دیوآباد

معرفی کتاب قلمرویی از مس: کتاب دوم مجموعه دیوآباد

در کتاب قلمرویی از مس نوشته‌ی شنون آ چاکرابورتی، زنی به نام نهری با احضار یک جن سرنوشتش برای تمام عمر تغییر می‌کند و سر از دیوآباد درمی‌آورد؛ سرزمینی که در آن عشق را تجربه می‌کند اما به ناچار تن به ازدواج با مرد دیگری می‌دهد. سرگردانی دلداده‌اش در بیابان، جنی که رهایی از آن ممکن نیست و سیاست‌های افراد قدرتمند ماجراهای دیگری را برای این زن رقم می‌زنند.

درباره‌ی کتاب قلمرویی از مس

شنون آ چاکرابورتی (S. A Chakraborty) در رمان قلمرویی از مس (The Kingdom of Copper) ماجراجویی گسترده‌ای را که در جلد اول مجموعه دیوآباد، کتاب شهری از برنج، شروع کرده بود، ادامه می‌دهد و ما را با زندگی زنی به اسم نهری آشنا می‌کند. او زنی اهل قاهره است که با برخورداری از نیرویی ماورایی، می‌تواند ارواح و اجنه را احضار کند. اما یک روز با احضار جنی مرموز، قدرتمند و ترسناک به نام دارا زندگی‌اش دگرگون می‌شود.

پس از این اتفاق، اهل خانه و قبیله او را طرد می‌کنند. سرگردانی و بی جا و مکانی، پای نهری را به دربار سلطنتی دیوآباد باز می‌کند. نهری چندان با این مکان بیگانه نیست، زیرا در گذشته خانواده‌ی او بر دیوآباد حکمرانی می‌کردند اما ازآنجاکه خانواده‌ی سلطنتیِ تازه‌ای در دربار دیوآباد ساکن شده‌اند، کسی هویت واقعی نهری را بازنمی‌شناسد.

نهری در دیوآباد با کمک شاهزاده‌ی جوانی به نام علیا از دست دارا رها می‌شود و به مرور عشقی نهان به دل علیا و نهری می‌خزد. با این حال هیچ یک احساسات خود را بروز نمی‌دهند. تا اینکه نهری به دستور شاه موظف می‌شود با شاهزاده‌ای لاابالی ازدواج کند و علیا هم در سوی دیگر، به سبب تمرد از دستور پدر طعم تبعید و سرگردانی در شنزارهای مسی را می‌چشد.

اما ماجرا اینجا تمام نمی‌شود، نهری و علیا هر یک در موقعیت‌های تازه‌ی خود اراده می‌کنند تا تصمیمات سازنده‌ای را عملی کنند اما اینکه تا چه حد می‌توانند موفق شوند بستگی به سیاست‌های افراد بانفوذ دارد. اما آیا دارا واقعاً از بین رفته است؟ سرنوشت عشق علیا و نهری چه خواهد شد؟

رمان قلمرویی از مس که دومین جلد از مجموعه‌ی سه‌جلدی دیوآباد (The Daevabad Trilogy) به قلم شنون آ چاکرابورتی است، با شرح ماجرایی حماسی و ماورایی در خاورمیانه، سیاست‌های فریبکارانه و اختلافات قبیله‌ای را به تصویر می‌کشد. اثری خواندنی که با ترجمه‌ی مطهره اسلامی و به همت انتشارات کتابسرای تندیس روانه‌ی بازار کتاب شده است.

جوایز و افتخارات کتاب قلمرویی از مس

• نامزد دریافت جایزه‌ی Ignyte در سال 2020 برای بهترین رمان فانتزی بزرگسال
• نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین کتاب از نگاه گودریدز در سال 2019
• کتاب منتخب ویراستاران آمازون

نکوداشت‌های کتاب قلمرویی از مس

• دومین جلد از سه‌گانه‌ی فانتزیِ خاورمیانه‌ایِ خیره‌کننده‌ی شنون آ چاکرابورتی حتی بهتر از جلد اول است؛ وعده‌ای که به طور چشمگیری محقق شده. (کرکوس ریویو)
• این مجموعه‌ی فانتزی جذاب به‌وضوح در مسیر شکل‌گیری یک پایان هیجان‌انگیز است. (پابلیشرز ویکلی)
• با ساخت دنیایی اعجاب‌انگیز، گره‌های داستانی پیچیده و شخصیت‌های جذاب، کتاب قلمرویی از مس، جلد دوم مجموعه‌ی دیوآباد طرفداران شنون آ چاکرابورتی را به وجد خواهد آورد. (بوک‌لیست)
• این مجموعه با فضایی غنی و جهان‌شمول، روابط پیچیده‌ی خانوادگی، نژادی و مذهبی را در دل خود جای داده است. جلد دوم این سه‌گانه با تسخیر حواس خوانندگان خود، آن‌ها را در داستانی جادویی غرق می‌کند. (لایبرری ژورنال)
• از زمان نغمه‌ی آتش و یخ اثر جورج آر. آر. مارتین تا الان، هیچ مجموعه‌ای نتوانسته به این اندازه دسیسه‌های درباری و آسیب‌هایی را که اختلافات قومی و جنگ به افراد آسیب‌پذیر وارد می‌کند، به تصویر بکشد. (پیست مگزین)
• قلمرویی از مس یک فانتزی حماسی است. اگر به دنبال یک درام گیرا و تأثیرگذار می‌گردید که یکی از تأمل‌برانگیزترین فانتزی‌های حماسی سال‌های اخیر نیز باشد، به جز این رمان سراغ اثر دیگری نروید. (بوک‌پیج)

کتاب قلمرویی از مس برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌هایی با جهان‌های فانتزی و سرشار از جادو و نیروهای ماورائی که حقایق جهان بشری را به نمایش می‌گذارند، از مطالعه‌ی این رمان لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب قلمرویی از مس: کتاب دوم مجموعه دیوآباد می‌خوانیم

علیا گفت: «خب، رسیدیم.» دست‌هایش را باز کرد تا نگذارد نحری رد شود. «حالا می‌شه بگی چرا باید می‌اومدی به خیابون سُکریّه؟»

نحری کنار او، تصویر خالص خونسردی بود. چشم‌های تیره‌اش مثل یک شکارچی در جستجوی صید، محله‌ی شلوغ شفیط‌ها را برانداز می‌کرد. آهسته زیر لب گفت: «خونه با در قرمز.»

علیا شگفت‌زده نگاه او را تا یک خانه‌ی چوبی سه طبقه‌ کوچک که به نظر می‌رسید بین دو ساختمان سنگی بزرگ‌تر در دو طرفش تپانده شده است دنبال کرد. یک ایوان رو باز کوچک جلو خانه بود که به دری قرمز با گل‌های نقاشی شده‌ی نارنجی روی آن منتهی می‌شد. بعد از ظهری ابری بود، روی خانه سایه افتاده بود و آن را در تاریکی پنهان می‌کرد.

علیا بیش‌تر معذب شد. پنجره‌ها تخته شده بود، اما آن‌قدر درز داشت که یک نفر به راحتی بتواند از داخل، خیابان را دید بزند. مردی روی پله‌های خانه‌ی همسایه نشسته بود و با بی‌علاقگی مشهودی یک جزوه را مطالعه می‌کرد. در قهوه‌خانه‌ای آن سوی خیابان دو نفر دیگر نشسته بودند و به ظاهر تخته نرد بازی می‌کردند و گاه و بیگاه به در قرمز نگاه می‌انداختند.

علیا بی‌خود آن همه سال در ارگ آموزش ندیده بود. «مراقب این‌جان.»

نحری پرسید: «فکر کردی تو رو برای چی آوردم؟» صدای خفه‌ای از سر ناباوری از دهان علیا بیرون آمد و نحری نگاهی اخم‌آلود به او انداخت. «به پروردگار بلند مرتبه! می‌شه این‌قدر از جا نپری؟»