معرفی و دانلود کتاب قطار جک لندن

معرفی کتاب قطار جک لندن

کتاب قطار جک لندن‌، رمانی جذاب به قلم فرهاد حسن‌زاده است درباره‌ی مردمی که دارند زندگی‌شان را می‌کنند تا این که جنگ، زندگی‌شان را از هم می‌پاشد. نویسنده در هفت فصل، از زاویه‌ی دید هفت نفر با شخصیت‌ها، آرزوها و اهداف متفاوت، داستان‌هایی را روایت می‌کند که به تدریج در هم تنیده می‌شوند و آینده‌ای را شکل می‌دهند که حتی با تمام شدن جنگ، جنگ‌زده و مجروح باقی می‌ماند.

درباره‌ی کتاب قطار جک لندن‌

جنگ ایران و عراق، برای همه‌ی مردم ایران، سال‌هایی پرآشوب را رقم زد. سال‌های ناامنی، هراس و دلواپسی. اما خوزستانی‌ها، بیشترین آسیب را از این جنگ دیدند. مردم آبادان که شهر زیبا و پررونقشان، دو سال در محاصره و تا لحظه‌های آخر جنگ در آتش آن می‌سوخت، حتی همین امروز، درگیر تبعات جنگند. آن‌ها، از هر قشر و دسته و طبقه‌ای بودند، یک روز از خواب بلند شدند و خود را در میانه‌ی جنگ و زیر بمباران دیدند. گل‌های باغچه‌هایشان پرپر و خانواده‌هایشان متلاشی شد. باید مهاجرت می‌کردند، می‌جنگیدند و دلبستگی‌هایشان را خاک می‌کردند. هر کدام از این موضوعات می‌تواند تم اصلی رمانی پربار و تکان‌دهنده باشد. فرهاد حسن‌زاده، با قلم موجز و گیرای خود، در رمان قطار جک لندن‌، به بخشی از این موضوعات پرداخته است.

رمان ایرانی قطار جک لندن‌، در هفت فصل، از زاویه‌ی دید هفت نفر روایت می‌شود که هر کدام، به نحوی با جنگ درگیر شده‌اند و و در حال گذر از تجربه‌‌ای تلخ و عجیب هستند که روزی حتی فکرش را هم نمی‌توانستند بکنند. شخصیت اصلی کتاب قطار جک لندن‌، سام است. دوستانش او را جک لندن صدا می‌زنند. مردی خوش‌ذوق و دوست‌داشتنی که شغلی مناسب، خانواده‌ای شلوغ و عشقی جانانه دارد. او به معنای واقعی زنده است اما قرار نیست اوضاع به همین خوبی پیش برود. جنگ، زندگی او و همه‌ی خانواده و دوستانش را به آشوب می‌کشد. کتاب قطار جک لندن‌ با این که درباره‌ی جنگ است اما کتابی جنگ‌زده نیست و به موضوع جنگ به عنوان موضوعی انسانی می‌نگرد و به روایت خود ابعاد اعتقادی و ارزشی نمی‌دهد.

کتاب قطار جک لندن‌ حدود 50 شخصیت مختلف دارد که همگی به خوبی پخته شده‌اند. هر کدام طرز فکر، اهداف، آرزوها و ویژگی‌هایی دارند که به خوبی در داستان نمود پیدا می‌کند و بر آن تأثیر می‌گذارد. حسن‌زاده با پرداختن به ذهنیات و افکار شخصیت‌ها، مخاطب را به آن‌ها نزدیک‌تر می‌کند و باعث می‌شود برخوردها و کنش‌هایشان را بهتر درک کنیم. فضاسازی رمان قطار جک لندن‌، نیز همانند شخصیت‌پردازی، با کمال دقت انجام شده است و استفاده از گویش و لهجه‌های محلی در گفتگوها، پرداختن به قصه‌ها، باورها و اعتقادات مردم محلی و رسومات خاص منطقه، به این فضاسازی کمک کرده. فصول رمان قطار جک لندن، با این که از زاویه دیدهای مختلف نوشته شده‌اند و به داستان‌هایی در زمان‌ها و مکان‌های مختلف می‌پردازند، اما در روایت کلی منسجم به هم تنیده می‌شوند تا در انتهای کتاب، تصویری واضح از زندگی شخصیت‌های رمان به ما بدهند.

فرهاد حسن‌زاده، از نویسندگان مطرح ایرانی است که در حوزه‌های گوناگون دست به قلم شده و عموما شاهکارهایی به یاد ماندنی خلق کرده است. او نویسنده‌ای بسیار پرکار و موفق در زمینه‌ی ادبیات کودک و نوجوان است که توانسته جایزه‌ی هانس کریستین آندرسن را از آن خود کند. حسن‌زاده پیش از رمان قطار جک لندن‌، دو رمان بزرگسال دیگر نیز با موضوع جنگ نوشته است که حیات خلوت او نامزد دریافت جوایزی از جمله جایزه‌ی گلشیری، مهرگان و قلم زرین شده. فرهاد حسن‌زاده، دلیل علاقه‌ی خود به نوشتن رمان‌هایی در فضای جنگ را تجربه‌ی زیسته‌ی خود می‌داند. او آبادانی است و نوجوانی و بخشی از جوانی خود را در بحبوحه‌ی جنگ گذرانده و بسیاری از صحنه‌هایی را که روایت می‌کند، خود تجربه کرده است. همین موضوع است که به رمان قطار جک لندن‌، روح بخشیده و فضا و صحنه‌ها را چنان زنده و به یاد ماندنی کرده است.

کتاب قطار جک لندن‌ را انتشارات افق به چاپ رسانده است.

کتاب قطار جک لندن‌ برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب قطار جک لندن‌ برای علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی واقع‌گرایانه جذاب خواهد بود.

در بخشی از کتاب قطار جک لندن می‌خوانیم

به‌ساعت ماهی چشم دوخت. کاری به ‌وقت و گذشت زمان نداشت. کاری به عقربه‌های کوچک و بزرگ نداشت. فقط عقربهٔ ثانیه‌شمار را دید که از ثانیه‌ای به ثانیه‌ای دیگر می‌تپید. فکر کرد: «چرا کار می‌کنه هنوز؟» سه روز بود که ماهی مرده بود، اما ساعتش همچنان کار می‌کرد. ساعتی که نه باتری داشت و نه اهل کوک بود. از همین ساعت‌های سیکو-پنج اتوماتیک با صفحه‌ای گرد و سفید. ساعتی که یادگار رودابه بود. از خودش گرفته بود و به خودش پس داده بود. به چشم‌هایش شک کرد. ساعت را به گوش راست چسباند و صدای ضعیف تیک‌تاکش را شنید و لبش به علامت تعجب گرد شد. سه روز بود که رفته بود تو نخ ‌ساعت و عقربه‌هایش. توی این سه ‌روز همهٔ چیزهای مهمی را که سراغ داشت توی چمدان نهاده بود. همهٔ چیزهایی که باید با خودش می‌برد آبادان. همهٔ آلبوم‌ها، همهٔ نوارهای کاستی که از آن‌ها خاطره داشت، از خواننده‌های مجاز گرفته تا غیرمجاز آن‌ور آب.

همهٔ تقویم‌های جیبی این سال‌ها. همهٔ یادگاری‌های بچه‌هایش که جمع‌ کرده بود. جمع ‌کرده بود. جمع‌کرده بود توی کمددیواریِ اتاق پکیده‌شان و حالا مانده بود چطور آن‌ها را توی چمدان جا بدهد. جا نمی‌شد. چمدان کوچک نبود. چمدان برای این حجم از خاطره و گذشته تنگ بود. باید پا می‌شد می‌رفت از یکی از همسایه‌ها چمدانی قرض می‌کرد. همسایه‌ها. همسایه‌ها. همه رفته بودند. در این هتل چهارصد‌اتاقه فقط خودش بود و خودش. همه یا برگشته بودند به شهرهایشان یا در همین تهران خراب‌شده ساکن جایی آبرومندتر شده بودند. فقط او مانده ‌بود. به کسی که توی آینه تارهای سبیلش را می‌کند زل زده و گفته بود: «خیلی عوض شدی! هم عوض شدی و هم عوضی.» این تیکه را ماهی تا همین آخر عمری هم نثارش می‌کرد. فکر خودش را بلند خواند: «ماهی. ماهی.