معرفی و دانلود کتاب صوتی همین امشب برگردیم

معرفی کتاب صوتی همین امشب برگردیم

مجموعه داستانی وهم‌آلود از برجسته‌ترین کوتاه‌نویسان ادبیات معاصر ایران، پیمان اسماعیلی! کتاب صوتی همین امشب برگردیم دارای پنج داستان کوتاه شنیدنی و خیال‌انگیز است که عنصر «هراس» در همگی آن‌ها نقش پررنگی دارد. این مجموعه داستان در سال 1396 جایزه ادبی احمد محمود را از آن خود کرد.

درباره کتاب صوتی همین امشب برگردیم:

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های فکری پیمان اسماعیلی، موضوع ترس است. هراسی که در موقعیت‌های گوناگون به سراغ شخصیت‌های داستان‌هایش می‌آیند و آن‌ها را در لحظات پیش‌بینی نشدنی قرار می‌دهند. اکثر داستان‌های این نویسنده دارای عنصر گریز از منطق روزمره هستند که فرصت‌های بدیعی را برای شخصیت‌ها فراهم می‌سازد.

کتاب همین امشب بر‌گردیم نیز یکی از این کتاب‌هاست که مخاطب را با ماجراهای خاصی روبه‌رو می‌سازد. اسماعیلی در تک‌تک داستان‌های این مجموعه به خواننده این پیام را القا می‌کند که کسی یا چیزی بیرون در به کمین نشسته و هر لحظه ممکن است کار را تمام کند. اکثر شخصیت‌های این داستان‌ها انسان‌هایی مهاجر، غریب و تک افتاده‌اند که در موقعیت‌هایی ناآشنا گیر کرده‌اند.

جابه‌جایی مرزهای بین واقعیت و خیال ویژگی اصلی کتاب صوتی همین امشب بر‌گردیم است. به‌قدری‌که احساسی جز لذت را برای شما ایجاد نخواهد کرد. چیزی که این مجموعه داستان را نسبت به داستان‌ها دیگر ادبیات معاصر فارسی خاص و منحصربه‌فرد کرده است، فضای عاری از کلیشه‌های روزمره ادبیات امروز است.

چالش‌های روحی و روانی که این شخصیت‌ها با آن‌ها مواجه می‌شوند، مخاطب را به انتظاری تحمل‌ناپذیر وامی‌دارد. انتظار برای اتمام ترس و تنهایی که شخصیت‌ها را اسیر خود کرده است. داستان‌های این مجموعه «دنیای آب»، «تونل»، «کانبرای من»، «روز یادبود» و «واندرلند» نام دارند که هر یک در فضایی وهم‌آلود اما در بستری منطقی روایت می‌شوند.

جوایز و افتخارات کتاب صوتی همین امشب برگردیم:

- برنده جایزه ادبی احمد محمود (1396)
- نامزد مرحله نهایی اولین دوره جایزه دوسالانه ادبی شیراز
- نامزد مرحله نهایی هفتمین دوره جایزه ادبی هفت اقلیم
- برگزیده نظرسنجی مجله تجربه (1395)
- برگزیده بهترین مجموعه داستان منتشر شده در نشر چشمه (1395)

کتاب صوتی همین امشب برگردیم مناسب چه کسانی است؟

اگر به داستان‌های کوتاه فارسی و ژانر روانشناسانه علاقه دارید، شنیدن کتاب صوتی همین امشب برگردیم برایتان لذت‌بخش خواهد بود.

با پیمان اسماعیلی بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده برجسته ایرانی در سال 1356 و در تهران به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در رشته مهندسی برق و در دانشگاه علم و صنعت به پایان رساند. پیمان اسماعیلی در سال 1379 فعالیت ادبی خود را با روزنامه‌های بهار، شرق، اعتماد و مجلاتی مثل همشهری ماه آغاز کرد. وی در این مجلات نقدهای ادبی می‌نوشت و در کنار آن با نویسندگانی مثل «پل استر» و «کورت ونه‌گات» مصاحبه می‌کرد. ازجمله آثار دیگر اسماعیلی می‌توان به مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»، «جیب‌های بارانی‌ات را بگرد» و رمان «نگهبان» اشاره کرد.

جوایز و افتخارات پیمان اسماعیلی:

- برنده جایزه روزی روزگاری برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» در سال 1388
- برنده جایزه دهمین دوره منتقدان و نویسندگان مطبوعات برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
- برنده جایزه مهرگان بهترین مجموعه‌داستان برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
- برنده جایزه ادبی اصفهان برای داستان «مرض حیوان»
- برنده جایزه ادبی چهل (امیدهای ادبیات معاصر ایران) در سال 1395
- نامزد مرحله نهایی هفتمین دوره جایزه ادبی هفت اقلیم برای کتاب «همین امشب برگردیم»
- برگزیده بهترین مجموعه داستان در نهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری»
- برگزیده نظرسنجی مجله تجربه برای کتاب «همین امشب برگردیم» در سال 1395
- برگزیده نخستین دوره جایزه ادبی «شهر کتاب» برای داستان «میان حفره‌های خالی»
- تقدیر شده در چهارمین دوره جایزه ادبی اصفهان برای مجموعه داستان «جیب‌های بارانی‌ات را بگرد»

در بخشی از کتاب صوتی همین امشب برگردیم می‌شنویم:

روی بازوی کارگر هندی بخش گودبرداری، سه تا خط عمیق افتاده بود. انگار جای پنجهٔ حیوان. مرد درشتی بود و عین گاومیش زخم خورده ضجه می‌زد. خون تمام دستش را پوشانده بود و موقع دویدن سمت بهداری، پشت سرش رد می‌انداخت. من هم پشت سر هندی می‌دویدم. شرجی هوا شیشهٔ عینکم را مات کرده بود و حواسم بود به جایی نخورم.

دکتر بهداری هم هندی بود. همان‌قدر تیره و درشت و عرق کرده. دست کارگر گودبرداری را رویی تخت بهداری گذاشته بود و بخیه‌ها را یکی یکی از پوست و گوشت رد می‌کرد. ورقه‌های ثبت حادثه را سفت چسبانده بودم به سینه و گوشهٔ اتاق بی‌حرف منتظر بودم تا وقتش برسد. دکتر و کارگر دونفری با هم هندی حرف می‌زدند.

همین جوری یک چیزهایی می‌گفتند و دکتر هم سرش را تکان تکان می‌داد و با دست آزادش عرقش را خشک می‌کرد. کارگر که به زور خودش را توی صندلی کنار تخت جا داده بود، زیر چشمی خیلی نگران نگاهم می‌کرد.

فهرست مطالب کتاب صوتی