معرفی و دانلود کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو

معرفی کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو

کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو مجموعه‌ای از داستان‌های کهن و کوتاه هندی است که توسط صادق چوبک از سانسکریت به فارسی ترجمه شده‌اند. در این داستان‌های افسانه‌ای، ماجرای پادشاه خردمند و زیبارویی را می‌شنویم که هیچ میلی به زنان ندارد و همین سردی، سران مملکتش را به تکاپو انداخته که نکند مُلک، بی‌صاحب و پادشاهی بی‌جانشین باقی بماند.

درباره‌ی کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو

کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو که مجموعه‌ای از قصه‌های افسانه‌ای هندی را در خود جای داده، حاصل تلاش‌های نویسنده‌ی برجسته‌ی کشورمان صادق چوبک است که این مجموعه را به فارسی برگردانده و زیبایی فرهنگ و سنن هندی را برای مخاطب فارسی‌زبان، ملموس و قابل فهم کرده است. مهپاره شامل مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که همگی به هم مرتبط‌اند و حال و هوایی عاشقانه دارند.

داستان کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو از سرزمینی آباد و خرم در هندوستان قدیم آغاز می‌شود؛ از مُلکی که پادشاهی خردمند و عادل دارد و از بابت این نعمت، به سربلندی و رفاه فراوان دست یافته است. پادشاه در کنار حکمت و خرد مثال‌زدنی‌اش، چهره‌ای چنان زیبا دارد که گویی یک مَلَک آسمانی است. هرجا که قدم می‌گذارد، زیبارویان را جذب جمال خود می‌کند؛ اما عیب او این است که ابداً هیچ میلی، به زنان ندارد. او با اینکه در سال‌های جوانی خود به سر می‌برد، همسری برای خود اختیار نکرده و جوری به زنان اطرافش بی‌میل و بی‌توجه است که نگرانی سران و بزرگان مملکتش را برانگیخته. آنان نگران‌اند که نکند پادشاه گرفتار این بی‌میلی بماند و همسری اختیار نکند و تاج و تخت، بی‌وارث بماند.

همین هم می‌شود که برای بیدار کردن آتش وجود پادشاه، به هر ترفندی متوسل می‌شوند. روزی فرمان می‌دهند تا زیبارویان را از سرتاسر هندوستان به نزد پادشاه بیاورند تا بلکه یکی دل از او ببرد و پادشاه او را به همسری برگزیند. روز دیگر بی‌آنکه پادشاه خود از این مطلب باخبر شود، به سراغ طبیبان و رمالان و جادوگران می‌فرستند تا بلکه آنان دوایی برای این درد پادشاه بیابند. هیچ یک از این ترفندها کارگر نمی‌شود که هیچ، از بابت جادوی جادوگران، سردی و بی‌میلی شاه به زنان چنان زیاد می‌شود که دستور می‌دهد هیچ زنی در نزدیکی‌اش ظاهر نشود. اگر زنی در میدان دیدش ظاهر می‌شد، دستور می‌داد که او را از کشور بیرون کنند. حالا مشکل دوچندان شده بود؛ هم پادشاه میلی به زنان نداشت، هم از بابت این حکم تازه، کشور کم‌کم از زنان خالی می‌شد! وزیران و ریش‌سفیدان دیگر نمی‌دانستند که چطور باید این مشکل را چاره کنند. تا اینکه صورت‌گری به کاخ وارد شد که هنرش در هفت مُلک عالم نظیر نداشت و ادعا می‌کرد که کلید حل مشکل پادشاه، در دست اوست.

در ادامه‌ی کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو می‌شنویم که صورت‌گر به نزد پادشاه می‌آید تا هنرش را به او نشان دهد. او با برنامه‌ای از پیش دانسته، تصویر زنی را در میان تصاویرش قرار می‌دهد که از زیبایی در جهان بی‌مانند است. تا چشم پادشاه به این تصویر می‌افتد، اختیار از کف می‌دهد و بی‌هوش بر زمین می‌افتد. تصویرگر با لبخندی ملیح و زیبا، کاخ را ترک می‌کند.

وقتی پادشاه جوان به هوش می‌آید، افرادش را به‌دنبال صورت‌گر می‌فرستد و نشانی آن زن را از او طلب می‌کند. با توضیح صورت‌گر، مشخص می‌شود که آن زن «مهپاره» نام دارد و از خاندان پادشاهی سرزمینی دور است. پادشاه در همان لحظه عزم سفر می‌کند تا خود را به عشق نادیده‌اش برساند، اما در این میان، یک مشکل وجود دارد.

مهپاره زنی خردمند و داناست که خواستگاران زیادی دارد. گرچه هرکس با یک نظر شیفته‌ی جمال و بزرگی او می‌شود، اما خواستگاری از او آدابی دارد. هرکس که به خواستگاری بانوی جوان می‌رود، باید معمایی برای او مطرح کند. اگر مهپاره از عهده‌ی پاسخ دادن به آن معما برنیاید، خواستگار پذیرفته و مهپاره عروس او می‌شود. در غیر این صورت آن مرد باید تا آخر عمرش در خیل عظیم چاکران و خدمتکاران او باقی بماند، یا اگر خوش‌اقبال باشد، به سرزمین خود برگردد و از دوری معشوق بسوزد. تابه‌حال هیچ‌کس نتوانسته معمایی طرح کند که بانوی جوان از عهده‌ی حل کردنش برنیاید. اما پادشاه، تصمیم می‌گیرد تا با دوست صمیمی خود راهی این سفر شود، و مُلک و پادشاهی‌اش را بر سر این عشق قمار کند...

کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو کاری از نشر صوتی نوین کتاب گویاست. این کتاب را با ترجمه‌ی صادق چوبک و روایت مازیار لرستانی و متین بختی در اختیار دارید.

کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به افسانه‌های قدیمی هندی با حال‌وهوای عاشقانه علاقه دارید، شنیدن این کتاب را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب صوتی مهپاره: داستان‌های عشقی هندو می‌شنویم

شاه راساکوشا را گفت: «دوست من، وزیر دانا. هرچند مهپاره پرسش تو را پاسخ گفت و روزی دیگر از دست رفت، اما به خاطر نگاهی که هنگام رفتن بر من انداخت تو را می‌بخشم. وای که نگاه سردش همچون قطره‌های باران که بر سرزمین‌های تشنه و تفته ببارد، دل مرا خنک کرد. و اگر به خاطر این تصویر نبود شام را به بام نمی‌بردم.» پس شاه شبی را به مویه و زاری، خیره به تصویر دلدار به روز آورد. چون آفتاب بردمید، او نیز برخاست و در مصاحبت دوست خویش، روز را در باغ به شب رساند. چون شب بر سر دست آمد، باز به درگاه مهپاره شتافتند. مهپاره را دیدند، ردایی زردرنگ و یلی الماس‌دوزی بر تن و تاجی الماس‌نشان بر سر بر تخت نشسته است.

فهرست مطالب کتاب صوتی