معرفی و دانلود کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا

معرفی کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا

کتلین آرنوت در کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا، مجموعه‌ای از افسانه‌های اصیل و کهنِ قاره‌ی آفریقا را گردآوری کرده که هر یک، برای بچه‌ها شنیدنی و آموزنده هستند و مضامینی مثل صبر، راست‌گویی، سخت‌کوشی و... را به بچه‌ها یاد می‌دهند.

درباره‌ی کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا

افسانه‌ها گنجینه‌ای ارزشمند و بی‌بدیل از خرد و حکمتی هستند که نسل‌اندرنسل در میان مردم گشته و افکار و نگرش آن‌ها را نسبت‌به زندگی و در طول زمان به نمایش گذاشته‌اند. این افسانه‌ها نه‌تنها ابزاری شگفت‌انگیز برای سرگرم کردن آدم‌ها در هر سن‌وسالی هستند،‌ بلکه می‌توانند در حوزه‌ی آموزش ارزش‌های مختلف اخلاقی و فرهنگی، از هر معلمی بهتر عمل کنند. برای همین هم هست که با وجود تغییر سبک زندگی و غرق شدن در دنیای تکنولوژی، هنوز هم شنیدن افسانه‌ای قدیمی می‌تواند یک سرگرمی دلنشین باشد که برای دقایقی، شما را به جهان ساده و زیبای کودکیتان بازگرداند.

کتلین آرنوت (Kathleen Arnott) در کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا (Tales from Africa) به سراغ زیباترین و سبزترین قاره‌ای رفته که میزبان بخش زیادی از حیات‌وحش دنیاست. قاره‌ی آفریقا به واسطه‌ی داشتن تمدنی کهن، قصه‌گوهای خوبی را هم در خود پرورش داده و افسانه‌های زیبایی را نیز ساخته و پرداخته است. در کتابی که هم‌اکنون روبه‌روی شماست، 16 افسانه‌ی قدیمی آفریقایی گردآوری شده‌اند که درست طبق انتظارمان، شخصیت اصلی بیشترشان حیوانات‌اند. بچه‌ها با شنیدن این افسانه‌ها نه‌تنها قصه‌های زیبا و آموزنده‌ای را می‌شنوند، بلکه پاسخ جالبی هم برای سوالاتی که ممکن است در ذهنشان به وجود بیاید پیدا می‌کنند؛ مثلاً اینکه چه شد که سگ، به وفادارترین دوست انسان تبدیل شد؟!

در قصه‌ی اول کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا، ماجرای سگ و شغالی را می‌شنویم که دوستان نزدیک هم‌اند. آن‌ها روزها با هم به شکار می‌روند و شب‌ها هرچه شکار کرده‌اند را با یکدیگر تقسیم می‌کنند. در یکی از روزهای فصل زمستان که جنگل محل زندگیشان سفیدپوش شده و هوا بسیار سرد است، آن‌ها موفق به شکار هیچ حیوانی نمی‌شوند. شب از راه می‌رسد و آن دو در سرمای سوزناک زمستان، کنار هم چمباتمه می‌زنند و درحالی‌که سعی می‌کنند ضعف و گرسنگیشان را نادیده بگیرند، تلاش می‌کنند تا خوابشان ببرد. اما هرچه می‌کنند، زور خواب به سرما و گرسنگی نمی‌رسد!

سگ از دور، نور قرمزی را می‌بیند و توجهش جلب می‌شود. وقتی از شغال درمورد آن سوال می‌کند، او می‌گوید آن نور، نور آتش انسان‌هاست که از دور می‌درخشد. سگ تصمیم می‌گیرد تا خودش را به آن آتش برساند تا هم کمی گرم شود، و هم از ته‌مانده‌ی غذای آدم‌ها چیزی بخورد. شغال اما جرئت همراه شدن با او را پیدا نمی‌کند و ترجیح می‌دهد از دور، در انتظار برگشت دوست خوبش سگ، زوزه بکشد و او را صدا کند...

کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا کاری از نشر صوتی سماوا و انتشارات افق است. این کتاب را با ترجمه‌ی رضوان دزفولی و روایت زیبای ابراهیم شفیعی در اختیار دارید.

درباره‌ی مجموعه‌ی افسانه‌های مردم دنیا

مجموعه‌ی افسانه‌های مردم دنیا، به همت نشر افق به چاپ رسیده است. این مجموعه، از جای‌جای جهان، افسانه‌های مهم و مشهور را گردآوری و به سبکی که برای بچه‌های امروزی جذاب باشد بازنویسی کرده است. بعضی از کتاب‌های این مجموعه، چند اثر از یکی از نویسندگان مهم و بزرگ جهان است و بعضی دیگر، افسانه‌هایی به قلم نویسندگان مختلف هستند. بعضی نیز، به روایت یک افسانه‌ی مهم و خاص می‌پردازد. این مجموعه برای سنین دبستان جذاب و خواندنی است. از کتاب‌های مجموعه‌ی افسانه‌های مردم دنیا می‌توان به کتاب جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی، 208 حکایت از ازوپ، دیوهای دماغ دراز - 14 افسانه‌ی ژاپنی، پهلوان پنبه - 11 افسانه‌ی ایرانی و... اشاره کرد.

کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدن کتاب‌های این مجموعه‌ی افسانه‌ای را به کودکان 6 تا 12 ساله پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی جنگ پهلوان و غول - 16 افسانه‌ی آفریقایی: افسانه‌های مردم دنیا می‌شنویم

روزی، روزگاری، عنکبوتی بود که موجود تنبلی بود. مدتی بود که فصل بارندگی شروع شده بود و همه‌ی اهالی دهکده غیر از عنکبوت، در مزرعه‌هایشان مشغول شخم زدن، علف چیدن و دانه پاشیدن بودند، اما کار عنکبوت این بود که هرروز تا لنگ ظهر بخوابد. وقتی هم که بیدار می‌شد، غذایی می‌خورد و دوباره تمام بعدازظهر را زیر سایه‌ی درختی چرت می‌زد.

زن عنکبوت که می‌دید همه‌ی اهالی ده، کار کاشت را تمام کرده‌اند، هرروز به عنکبوت متلک می‌انداخت و می‌گفت: «هر وقت خواستی به مزرعه بروی، بگو من هم همراهت بیایم و کمکت کنم.» زن بیچاره جرئت نداشت بیشتر از این چیزی بگوید، اما عنکبوت با تنبلی جواب می‌داد: «وقت بسیار است. هنوز بارنگی اصلی شروع نشده.»

حتی همسایه‌ها هم وقتی از کار روزانه برمی‌گشتند و از کنار خانه‌ی عنکبوت رد می‌شدند از او می‌پرسیدند: «پس کی می‌خواهی کارت را شروع کنی؟»

بالاخره عنکبوت تصمیم گرفت نقشه‌ای بکشد... یک روز صبح عنکبوت رو به زنش کرد و گفت: «امروز می‌روم علف‌های هرز مزرعه را بچینم. فردا هم می‌خواهم بادام زمینی بکارم. به بازار برو و یک گونی بادام زمینی بخر. آن‌ها را با نمک بو بده و برای فردا آماده کن!»

فهرست مطالب کتاب صوتی