معرفی و دانلود کتاب شهر رویایی: کتاب سوم مجموعه آرچر

معرفی کتاب شهر رویایی: کتاب سوم مجموعه آرچر

کتاب شهر رویایی سومین جلد از مجموعه‌ی آلوسیوس آرچر نوشته‌ی دیوید بالداچی است. کارآگاه آرچر در این جلد توسط فیلمنامه‌نویسی استخدام می‌شود تا روی تهدیدات مخاطره‌آمیزی که متوجه اوست، تحقیقات کند. آرچر که به زیر پوست شهر هالیوود نفوذ می‌کند، به اسرار غافلگیرکننده‌ای برمی‌خورد، ازجمله ناپدید شدن کسی که به استخدامش درآمده بود و تعقیب و گریزی پرخطر که ممکن است به قیمت جانش تمام شود. پشت نقاب پرزرق‌وبرق شهر، جرم و جنایاتی در جریان است که آرچر باید برای زنده ماندن، حل و فصلشان کند.

درباره‌ی کتاب شهر رویایی

دیوید بالداچی (David Baldacci) در کتاب شهر رویایی (Dream Town) به ادامه‌ی ماجراهای آلوسیوس آرچر می‌پردازد. آلوسیوس آرچری که زمانی در جنگ جهانی دوم برای خود کسی بود و کلی مدال و افتخارات داشت، پس از مدتی به زندان افتاد و درمانده شده بود. او حالا به یک کارآگاه خصوصی بدل گشته که بسیار باتجربه و کاربلد است. قصه‌ی شهر رویایی از سال نو 1953 شروع می‌شود. دیوید بالداچی لس‌آنجلس دهه‌ی پنجاه میلادی را با تبحر خاص خودش، چشم‌نواز و حیرت‌آور ترسیم می‌کند. ماجراهای این جلد از مجموعه آرچر با ورود خانمی به نام النور لمب آغاز می‌شود. النور لمب، فیلمنامه‌نویسی است که پس از یک سری اتفاقات هولناک، از ترس جانش، آرچر را استخدام می‌کند تا او را از شر تهدیداتی که در کمینش است، محفوظ نگه دارد. پس از اینکه آرچر تحقیقات را به دست می‌گیرد، در خانه‌ی النور جسدی را کشف می‌کند و می‌بیند که النور بدون به جا گذاشتن ردی غیبش زده.

آرچر برای پیدا کردن النور و فاش ساختن اسرار پشت پرده، با دوستانش هم‌پیمان می‌شود: لیبرتی کالاهانِ بازیگر و ویلی دَش که او نیز کارآگاه خصوصی است. این مأموریتْ آن‌ها را به دنیای خطرناک و پرزرق‌وبرق هالیوود می‌کشاند، جایی که با خلاف‌کارها، سیاستمدارهای دغل‌باز و تهیه‌کنندگان بی‌رحم سینما مواجه می‌شوند. زمانی که آرچر بیشتر و بیشتر از عمق فجایع و اسرار تیره و تاریک و فساد آگاه می‌شود، جانش بیشتر در معرض خطر قرار می‌گیرد.

دیوید بالداچی در سرتاسر کتاب شهر رویایی، داستانی مملو از تعلیق، خطر و هیجان را با مهارت بالای خود روایت کرده و آن جوهره‌ی دهه‌ی 1950 هالیوود را با توصیفات دقیق و پر از جزئیات، به‌خوبی به تصویر کشیده است. نویسنده با طرح داستانی پیچیده و پرفرازونشیبی که در کتابش گنجانده، اثرش را خواندنی‌تر، شخصیت‌ها را ملموس‌تر و اتفاقات را برای خواننده درک‌پذیرتر کرده است؛ طوری‌که مخاطب نمی‌تواند به‌راحتی کتاب را زمین بگذارد. شمار دوستداران این ژانر و علاقه‌مندان به سری کتاب‌های آرچر اکنون می‌توانید شهر رویایی را با ترجمه‌ی بامداد بهنام که انتشارات کامک آن را چاپ و روانه‌ی بازار کرده است، تهیه فرمایید.

نکوداشت‌های کتاب شهر رویایی

• دیوید بالداچی در ژانر نوآر سنگ تمام می‌گذارد. (نقد ستاره‌دارِ کِرکِس رویو)
• خالق کتاب شهر رویایی هیجان و تنش را تا آخرین فصل کتاب بالا نگه می‌دارد... تکان‌دهنده‌ است. (مجله‌ی نیویورکی نقد کتاب)
• بالداچی هرگز در روایت قصه‌ای مهیج ناکام نمی‌ماند... شما را به وجد می‌آورد. (مجله‌ی نقد کتاب سیاتل)
• نویسنده هر دفعه دین خود را به این ژانر ادا می‌کند! (لیسا اسکاتولین، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز)
• دیوید بالداچی استاد روایت است. (اسوشیِتد پرس)

کتاب شهر رویایی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به ژانر کارآگاهی و جنایی و رمان‌های رازآلود علاقه دارید که در فضایی نوآر روایت می‌شود و از طرفداران قلم دیوید بالداچی و مجموعه کتاب‌های آرچر هستید، جلد سوم این مجموعه را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب شهر رویایی: کتاب سوم مجموعه آرچر می‌خوانیم

ترافیک اولین روز سال نو سبک بود و آرچر خیلی زود توانست به مالیبو برگردد. آن جا به یاد یک روستای چوماشی85به نام هومالیوو86، نام‌گذاری شده بود که در آن بخش «هو» تلفظ نمی‌شد. در زبان چوماشی، هومالیوو یعنی «آن جا که صدای امواج بلند است» و البته که هیچ جای شکی در این اسم‌گذاری نبود.

جاده‌ی لس فلورس کنیون در روشنایی روز کلاً با شب فرق می‌کرد. آنچه در شب تاریک و هراس‌انگیز بود، اکنون جالب و به لحاظ زیبایی‌شناختی خوشایند بود. جلوی خانه‌ی لمب پارک کرد و بلافاصله متوجه شد که آن فورد آبی نفتی دیگر آن جا نیست.

بسیارخب، این می‌تونه دو دلیل داشته باشه. یا پلیسا توقیفش کردن، یا یکی دیگه در طول شب اومده و بَرش داشته. شاید صاحبش، سدریک بِندر اومده.

آرچر خودش را لعنت کرد، چون نمی‌توانست به یاد بیاورد وقتی دیشب خانه را ترک کرد، فورد آبی هنوز آن جا بود یا نه.

بعد از اینکه نگاهی به نعش‌کش مشکی پزشکی‌قانونی که جلوی در خانه، پشت کوپه‌ی النور لمب پارک بود، کرد، از ماشین پیاده شد. یک ماشین سواری نیز پشت آن پارک بود که پلاک پزشکی‌قانونی از پنجره‌اش آویزان بود. یک پلیموث87 قدیمی هم کنار جدول پارک بود و یک ماشین پلیس بی‌سیم هم تقریباً سپربه‌سپر آن از پشت پارک کرده بود.

آرچر تعجب کرد، چون آن‌ها هنوز جسد را از آن جا نبرده بودند. اسمش را به مأمور وظیفه گفت و بلافاصله به داخل خانه راه داده شد.

حالا، باید واقعاً خیلی سریع دست‌به‌کار بشی، آرچر.