معرفی و دانلود کتاب سرزمین درون

معرفی کتاب سرزمین درون

کتاب سرزمین درون نوشته‌ی پانته آ مقدم، سرگذشت فردی است که فقط جنبه‌های منفی مسائل را می‌بیند و در رنج و اندوه به سر می‌برد، تا اینکه روزی با کشف حقیقت درون خود، به خداوند نزدیک‌تر می‌شود و طعم شیرین آرامش را در زندگی‌اش می‌چشد.

درباره‌ی کتاب سرزمین درون:

هم‌اکنون که در قرن بیست و یکم هستید بدون شک با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنید و به دنبال راهی برای رسیدن به آرامش هستید. شاید روزهای خیلی سختی را پشت سر می‌گذارید و به دلیل غم و اندوه زیاد، دچار رکود و روزمرگی شده‌اید.

ممکن است در میان کتاب‌هایی که می‌خوانید، فیلم‌هایی که می‌بینید یا صحبت‌هایی که با دوستان و آشنایان خود می‌کنید به دنبال راهی برای یافتن پاسخ سوال‌هایتان باشید تا این اضطراب و اندوه را فراموش کنید و با چالش‌های زندگی‌تان راحت‌تر کنار بیایید. گاهی از خود می‌پرسید که چرا من باید سزاوار این همه سختی باشم؟!

اما این را بدانید که همه‌ی ما روزی چنین احساسی را داشته‌ایم و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده‌ایم. تنها راه این است که به گونه‌ای دیگر به جهان نگاه کنید و حقیقت درون خود را کشف نمایید. فقط یکبار خودتان را به آغوش خداوند بسپارید و در پی یافتن معنای جدیدی برای زندگی خود باشید.

شما در این کتاب با داستان فردی آشنا می‌شوید که دغدغه‌های فکری بسیار زیادی دارد و فقط به مسائل منفی زندگی می‌اندیشد. او مدام حسرت اتفاقات گذشته‌اش را می‌خورد و آنقدر افکار آشفته‌ای دارد که در رنج و اندوه به سر می‌برد؛ روزی با تمام وجودش از خداوند درخواست کمک می‌کند و ناگهان با صدای درونش روبه‌رو می‌شود؛ آن بخشی که همیشه آزاد و رهاست و می‌تواند زیبایی‌های زندگی را ببیند. در واقع او از قدرت حقیقی وجودش که به نور الهی وصل است آگاه شده و می‌تواند جور دیگری به اتفاقات پیرامونش نگاه کند. امید است با خواندن این کتاب به آن آرامشی که همیشه به دنبالش هستید، دست پیدا کنید.

کتاب سرزمین درون برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به دنبال یافتن حقیقت درونی خود هستید و می‌خواهید بهتر از قبل زندگی کنید، مطالعه‌ی این کتاب برای شما مفید خواهد بود.

جملات برگزیده‌ی کتاب سرزمین درون:

- شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی امّا حالا که به آن دعوت شدی تا می‌توانی زیبا برقص. (چارلی چاپلین)

- واقعیت را نمی‌شود از نو ساخت! همان‌طور که هست قبولش کن، سر جایت محکم بایست و با آن روبه‌رو شو. (فیلیپ راث)

- از کوزه همان برون تراود که در اوست. (شیخ بهایی)

در بخشی از کتاب سرزمین درون می‌خوانیم:

در تمام طول مسیر ذهن آشفته ساکت بود با وجود اینکه سؤال‌های بسیاری داشت ولی ترجیح داد از مناظر و دیدن آن‌ همه درخت و گل‌های زیبا لذّت ببرد. وقتی به کلبه‌ی صدای درون رسیدند، ذهن آشفته با دیدن کلبه احساس کرد که قبلاً آن جا را دیده. صدای درون نگاهی به ذهن آشفته کرد و گفت:

بیا داخل.

ذهن آشفته مکثی کرد و به نشانه‌ی تأیید سری تکان داد و داخل کلبه شد. فضای کلبه آکنده از رایحه‌ی بسیار مطبوعی بود که حس بویایی ذهن آشفته را تحریک کرد. کلبه‌ای بسیار زیبا و آرامش‌بخش. با پنجره‌هایی بلند که رو به ساحلی زیبا باز می‌شد و ایوانی پر از گل. بخشی از کلبه برای ذهن آشفته ظاهری عجیب داشت. تشکچه‌ای که روی زمین پهن بود و اطرافش پر از شمع‌هایی بود که نوری زیبا از خود منعکس می‌کرد و آینه‌ای بزرگ با قابی سفیدرنگ و در مقابلش پنجره‌ای بزرگ که به‌راحتی می‌شد آسمان و غروب خورشید را دید.

صدای درون هیزمی به داخل شومینه انداخت و گفت:

بیا کنار شومینه بنشین تا برایت نوشیدنی بیاورم.

ذهن آشفته روی صندلی کنار شومینه نشست و به چوب‌هایی که در حال سوختن بودند و به خاکستر تبدیل می‌شدند و به رنگ شعله آتش که لحظه‌ای سرخ و لحظه‌ای دیگر زرد و نارنجی به چشم می‌آمد، خیره شده بود.

صدای درون با دو استکان چای از راه رسید. او نیز روی صندلی کنار شومینه نشست. ذهن آشفته که هنوز خیره به شعله‌های آتش بود گفت:

من نیز از درون مانند این چوب‌ها شعله‌ور هستم و احساس می‌کنم مشکلاتم همچون آتش گداخته آرامشم را می‌سوزاند و قلبم را به درد می‌آورد.