معرفی و دانلود کتاب سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند: مجموعه داستان

معرفی کتاب سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند: مجموعه داستان

کتاب سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند، مجموعه‌ای متشکل از یازده داستان کوتاه به قلم سحر قزوینی است؛ روایت آرام و لحن خاص نویسنده، این کتاب را بدل به اثری جذاب و خواندنی نموده.

درباره کتاب سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند:

سحر قزوینی در اولین مجموعه داستانی که از خود منتشر کرده، در قامت نویسنده‌ای توانمند و شایسته‌ی توجه ظاهر شده است. قصه‌های کتابِ سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند، آمیزه‌ای از خیال و واقعیتند و به خوبی نمایانگر ذهنیت متفاوت نویسنده می‌باشند.

توانایی قزوینی در شرح آنچه در ذهن کاراکترهایش می‌گذرد، و همچنین، تسلط نسبیش بر طرح داستان‌هایش، به او این مجال را داده تا مفاهیم مورد نظر خود را به خوبی از خلال روایت قصه‌هایی زیبا بیان کند.

نکته‌ی جالب توجه دیگر، توانایی نویسنده در دیالوگ‌نویسی‌ست. در گفتگوهای کتاب سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند نوعی بلوغ و پختگی دیده می‌شود که در کمتر نویسنده‌ی کار اولی‌ای می‌توان سراغش را گرفت.

کتاب سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به ادبیات امروز ایران، مخاطبین اصلی این کتابند.

در بخشی از کتاب سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند می‌خوانیم:

نزدیک به یک ماه است که آگهی روی دیوار کافۀ محله، همه را از کار و زندگی انداخته. امشب هم مثل شب‌های قبل مردم در کافه جمع شده و در مورد آگهی گفتگو می‌کنند. باران به تندی می‌بارد و صدای خوردن قطرات باران به شیشه‌های کافه در میان هیاهوی مردم به سختی شنیده می‌شود.

در حالی که با خستگی به حرف‌های تکراری آن‌ها گوش می‌کنم فنجان‌های قهوه را مقابلشان می‌گذارم. هر روز صبح بعد از فارغ شدن از مدرسه و کلاس به کافه می‌آیم و پشت قهوه ساز قدیمی که هر چند روز یک بار خراب می‌شود می‌ایستم و برای مردم قهوه درست می‌کنم. کافه از روزهای اولی که در آن کار می‌کردم خیلی شلوغ تر شده و تمام این هیاهوها و شلوغ کاری‌ها زیر سر آگهی نیمه پاره‌ای است که از چندی پیش روی دیوار چوبی کافه زده شده.

روی آگهی عکس گربۀ پشمالوی خال خالی به چشم می‌خورد. قلاده‌ای طلایی با لوح دایره‌ای شکل به گردن دارد. روی لوح نوشتۀ "عزیز من" حکاکی شده. نوشته‌های روی آگهی با رنگ صورتی تحریروار به این ترتیب است: "من گم شده‌ام لطفا صاحبم را پیدا کنید."

کمی پایین‌تر با رنگ قرمز جیغ نوشته شده "مژدگانی بیست میلیون" و بقیۀ آگهی پاره شده است. وقتی با چسب، آگهی را به دیوار چوبی و رنگ و رو رفتۀ کافه نصب می‌کردند حوصلۀ زیادی به خرج ندادند و حتی برایشان مهم نبود آگهی دیگری به دیوار بزنند. همۀ مردم محله با دیدن این آگهی از پشت پنجرۀ کافه داخل می‌آیند و با تعجب می‌گویند: بیست میلیون! خدای من چقدر زیاد!

فهرست مطالب کتاب

پیش از داستان
سایه‌هایی که مرا تعقیب می‌کنند
جادۀ مارپیچ
تا طلوع خورشید صبر کن
گربه‌ای زیر باران
برخیز و هورا بکش
از درون آینه کسی مرا می‌نگرد
دلقک خندان
حالات تغییر یافته‌ام از آگاهی
سفری در خاموشی
هوشیار باش تا مرا از دست ندهی
خانۀ بدون رویا