معرفی و دانلود کتاب مسافرخانه آفتاب
برای دانلود قانونی کتاب مسافرخانه آفتاب و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب مسافرخانه آفتاب
کتاب مسافرخانه آفتاب به قلم فرانک کنی شامل 9 داستان کوتاه با موضوعات گوناگون است. این داستانها، با نثری جذاب، شما را به دنیای آدمهایی میبرند که در خیال یا زندگی واقعی نویسنده، روزی زیسته و سرگذشتهای عجیبی را از سر گذراندهاند. داستان اول این کتاب، دربارهی پسری سر راهی است که در عنفوان جوانی، در تنهایی مطلق به سر میبرد.
دربارهی کتاب مسافرخانه آفتاب
خواندن داستان کوتاه، از آن رو جذاب است که برشی از پرتنشترین و پرکششترین بخشهای زندگی یک شخصیت را با ما به اشتراک میگذارد و تأثیری عمیق بر روان ما ایجاد میکند بدون این که وقت زیادی از ما بگیرد. داستان کوتاه، به سبب فشردگی و ایجازش، اصولا به سراغ مهمترین حرفهایی میرود که خالق اثر میخواسته با مخاطب به اشتراک بگذارد و در زمانی کوتاه، فراز و فرودهای بسیاری را به مخاطب مینماید. همین است که نوشتن و خواندن مجموعه داستانهای کوتاه، در دنیای کمحوصلهی امروزی، بسیار پرطرفدار شده. کتاب مسافرخانه آفتاب، نوشتهی فرانک کنی، نیز مجموعهای از 9 داستان کوتاه است که از تجربیات و خاطرات واقعی نویسنده و همچنین از تخیلات او سرچشمه میگیرد.
داستان اول این کتاب با نام آمبولانس، دربارهی مرد تنهایی است که از درد به خود میپیچید ولی کسی را ندارد که از او پرستاری کند. او که مجبور است به بیمارستان برود، در مسیر بیمارستان و در طول درمان خود، به گذشتهی پرفراز و نشیبش فکر میکند. به بیمهریهایی که مادر و پدر واقعیاش، مادرخواندهاش و معشوقش به او روا داشتند و باعث شدند، مردی جوان، عاشقپیشه و ساده مثل او، اینگونه به دام تنهایی و بیماری بیفتد.
داستانهای مجموعهی مسافرخانه آفتاب با توصیفات جزئی، صحنههای پرکشش و تعلیق مناسب، به اثری خواندنی در ادبیات فارسی بدل شده است. این کتاب را انتشارات ویکتور هوگو به چاپ رسانده است.
کتاب مسافرخانه آفتاب برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب مسافرخانه آفتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه ایرانی خواندنی است.
در بخشی از کتاب مسافرخانه آفتاب میخوانیم
عجب کلاغهای مزاحمی! هی مینشینند و هی بلند میشوند! صدای قارقارشان هم بدجور توی کاهها و مغزش نفوذ کرده. کاش شکارچیان به جای پرندگان دیگر، کلاغها را شکار میکردند اما خب چه فایده! کلاغ که به درد شکار نمیخورد فقط بلد است قارقار کند. محصولات را تکه تکه و از زمین دربیاورد و مزاحم بشود.
مترسک بیچاره از این همه آزار کلاغها خسته شده بود. به نظرش خرگوشها، موشهای خرما و حیوانات موذی دیگر آنچنان اذیت کننده نبودند که کلاغها بودند، شاید هم از او میترسیدند و یواشکی میدزدیدند و فرار میکردند.
نگاهش که میکردی آنقدر زیر آفتاب سوزان جالیز مانده بود که کمکم داشت میپوسید. چوبی تقریباً ضخیم تنهاش بود، دوتا، ترکۀ نه چندان کلفت دستهایش، پارچهای کهنه دور بدنش پیچانده بودند و با طناب محکم بسته بودند. آنقدر که در این چند ساله شُل هم نشده بود چه رسد به اینکه باز شود. کلاه حصیری روی سرش، نصفش ریز ریز شده و دور و اطرافش ریخته بود. زیر لباس کهنهاش، کشاورز هرچه توانسته بود کاه چپانده بود!
پشت گردنش کلاغی راه پیدا کرده بود که هی میرفت توی تنش نوک میزد و کاههای بدنش را جابهجا میکرد و بیرون میآورد. حیف که نمیتوانست حساب کلاغ را برسد.
جالیز مترسک چند ده متری تا جنگل فاصله داشت. گاهی دوست داشت کاش لااقل حیوان بود و این طور بیجان نبود. میتوانست حرکت کند، بپرد، بجهد و شاید مثل کلاغها پرواز کند اما حیف که اینها همه خیالی بیش نبود و گاه به این فکر میکرد که کاش دوست داشتنی بود، به گمانش هیچ مترسکی دوست داشتنی نبوده و نخواهد بود. آخر چطور میشود یک لولو را دوست داشت؟
فهرست مطالب کتاب
سخن نویسنده
آمبولانس
تیمچه
سایهها
مسافرخانه آفتاب
او یک مادر است
ققنوس و پریزاد
زن مرموز
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی...
سماور برنجی
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب مسافرخانه آفتاب |
نویسنده | فرانک کنی |
ناشر چاپی | انتشارات ویکتور هوگو |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 81 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-8293-38-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |