معرفی و دانلود کتاب زنگارهای واپسین عشق - جلد اول

معرفی کتاب زنگارهای واپسین عشق - جلد اول

عاشقانه‌ای لطیف و دلنشین از ادبیات امروز ایران؛ انسیه آزادی در کتاب زنگارهای واپسین عشق - جلد اول داستان زندگی «سایه» را روایت کرده است؛ زنی جوان که پس از پایان زندگی مشترک خویش، مجدداً در دام عشقی دیگر گرفتار می‌آید.

درباره کتاب زنگارهای واپسین عشق - جلد اول

«بی‌قراری و فکر و خیال آرامش را از قلبم گرفته ‌بود. نمی‌دانم بهای این حجم از فکر و خیال تنها سفیدی موهایم است یا ویرانی وجودم! درد روزهای گذشته و ابهام در روزهای پیش رو روح از بدنم جدا می‌کند. این را می‌دانم که شاید فردایی نباشد؛ اما برایم سخت است که امروز را زیبا ببینم. سعی می‌کنم با کشتن امید در قلبم تیر خلاص به زندگی‌ام نزنم. امید مرا زنده نگه می‌دارد و تنها دارایی این روزهای سرد زندگی‌ام است. شاید زیستن در سلول انفرادی ابدی نباشد و امید، ناجی و پناه این روزهایم باشد...»

کتاب زنگارهای واپسین عشق با جملات ترغیب‌کننده‌ی فوق آغاز می‌شود. این رمان دوجلدی که هم‌اینک مجلد نخست آن پیش روی شما قرار دارد، داستانی عاشقانه با محوریت کاراکتری به نام سایه است. در ابتدای رمان، سایه را در حالِ ترک دادگاه می‌بینیم. او پس از سال‌ها زندگی مشترک، از همسر خویش طلاق گرفته و حال، در اوج تنهایی و نومیدی، در بخت بد خویش تأمل می‌کند. بخت بدی که البته چندان به درازا نمی‌کشد؛ چه، سایه پس از طلاق از همسر نخست خویش، زندگی‌اش را دستخوش تغییرات و تحولاتی سازنده می‌یابد: کاری جدید پیدا می‌کند و در طی اشتغال به این کار، با مردی دیگر آشنا می‌شود. مردی که حضورش به سایه نوید تجربه‌ی دوباره‌ی عشق را می‌دهد. تا این‌که ناگهان، بخت از طریق سلسله‌ای از حوادث، دیگربار روی تیره و تار خود را به سایه نشان می‌دهد...

کتاب زنگارهای واپسین عشق، اخیراً، در سال 1400، به انتشار رسیده است. این رمان نخستین اثر چاپ‌شده‌ی انسیه آزادی به شمار می‌رود؛ داستان‌نویسی تازه‌کار و جوان اما به شدت مستعد و قابل، که در کتاب پیش رو از زبانی ساده برای نقل عاشقانه‌ای پرافت‌وخیز بهره گرفته است. عاشقانه‌ای که به تعبیر خودش، عصاره‌ای است از «زندگی هر انسان معمولی که به دور از حواشی و بزرگ‌نمایی اوقات خود را می‌گذراند.»

کتاب زنگارهای واپسین عشق - جلد اول مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به داستان‌ها و رمان‌های عاشقانه و دنبال‌کنندگان ادبیات امروز ایران، مخاطبین اصلی انسیه آزادی در کتاب زنگارهای واپسین عشق به شمار می‌روند.

در بخشی از کتاب زنگارهای واپسین عشق - جلد اول می‌خوانیم

گیتی: چیزهایی که حال تو رو خوب می‌کرده ویژگی‌های شخصیتی کامران بوده اما موضوعاتی که تو امروز فهمیدی مربوط به شرایط کامران می‌شه، در نتیجه دلیل نمی‌شه که شخصیت اون الان تغییر کرده باشه. کامران از ابتدا روی خودش و شرایط خودش شناخت داشته، الان این تو هستی که این مسائل یا شاید بقول خودت رمز و راز و فهمیدی. ودر حقیقت الان این تو هستی که با فهمیدن اسرار نظرت تغییر کرده و می‌گی اون رو نمی‌خوام. داری از روی شرایط ظاهری و مالی و خانوادگی‌ش نظر می‌دی نه بر اساس شخصیتش...

- خُب آره! من اون کامران رو دوست داشتم، ‌همونجوری، کامرانی که عاشق بود و من فکر می‌کردم با من ‌روراسته.

گیتی: فکر نمی‌کنی گذشته تأثیری تو انتخاب و تصمیم الانت داشته‌؟!

نفس عمیقی کشیدم مادرم ذهنم را خونده بود.

- راستش چرا، زمانی که متوجه شدم کامران فردیه که روال عادی زندگی رو پیش گرفته و فقط خودم رو دوست داره بی‌نهایت خوشحال بودم. اما الان که می‌بینم وضعیتش از افشین همسر سابق من! خیلی بالاتره و در جایگاه بالاتری قرار داره ترس تمام وجودم رو می‌گیره. طبیعتاً گرفتاری‌ها و شرایط کامران پیچیده‌تر از زندگی قبلی من هم خواهد بود. اصلاً آمادگی‌ش رو ندارم! چرا دروغ بگم همین‌طوره که شما می‌گید شاید یه قسمت مهم از انتخاب کامران برای من شرایطش بود، اینکه آسوده بود... برای خودمون وقت می‌ذاشت...

گیتی: نباید مقایسه کنی دخترم، عاشقی کردن و عاشقی بلد بودن ربطی به پولدار یا بی‌پول نداره تو می‌گی حالت با کامران خوب بوده! البته نمی‌شه این موضوع رو نادیده گرفت که قطعاً جنتلمن بودن و سخاوت کامران حتی عاشقی کردن این بچه ریشه در خانواده‌ای داره که در اون بزرگ شده و این خوش‌شانسی برای توست چون این چیزها رو درست یاد گرفته..

سعید: از طرفی این پسر کار اشتباهی نکرده اول اینکه الان درگیر زندگی مشترک نبوده در نتیجه خیانت یا تفکر بیمار در ذهنش نداشته! رفتار‌هاش هم که این‌طور که خودت می‌گی طوری بوده که قصد سوءاستفاده از تو رو نداشته و به همین خاطر نمی‌شه تمام اصول و چارچوب ذهنی و خانوادگی‌ش رو زیر سؤال ببری! فرض کن موضوع برعکس اتفاق می‌افتاد این آدم با دروغ وارد زندگی تو می‌شد و می‌گفت من انسان ثروتمندی هستم و از تو سوءاستفاده می‌کرد و الان تو با متوجه واقعیت می‌شدی..! چه احساسی داشتی؟ به نظرم این آشنایی به نوعی شناخت کامل از هر دوی شما بوده. سایه! تو کامران رو با ‌همون شرایط دوست داشتی درسته؟