معرفی و دانلود کتاب در سوم: ماموریت هیجان انگیز پرده برداشتن از راز موفق‌ترین افراد جهان

معرفی کتاب در سوم: ماموریت هیجان انگیز پرده برداشتن از راز موفق‌ترین افراد جهان

کتاب در سوم: ماموریت هیجان انگیز پرده برداشتن از راز موفق‌ترین افراد جهان نوشته الکس بنایان، با فاش کردن اسرار انسان‌های موفق به طور غیرمستقیم به شما می‌گوید که برای رسیدن به موفقیت چه مسیری را باید طی کنید.

آیا شما می‌دانید برای رفتن به یک کلوپ شبانه چه باید بکنید؟ کنار اولین در، در یک صف بلند ساعت‌ها به انتظار بایستید تا سرانجام نوبت‌تان شود؟ 99 درصد مردم در این صف و در کنار این در می‌ایستند تا بالاخره نوبتشان برسد! یا به سراغ دومین در که مخصوص میلیاردهاست می‌روید؟! به احتمال خیلی زیاد تنها اگر میلیاردر باشید اجازه ورود خواهید داشت.

این امکان هم هست که به دنبال پیدا کردن در سوم بروید و از آن داخل شوید. همیشه یک در سوم وجود دارد. دری که افراد کمی از آن باخبر هستند و به همین دلیل است که آن‌ها، در زمره موفق‌ترین افراد حوزه کاری و حرفه‌ای‌شان قرار می‌گیرند. در حقیقت در سوم برای این دسته افراد، راز و رمز موفقیتشان است. داستان آغاز کسب‌وکاری که آن‌ها را در جهان شناخته شده کرده است. این در سوم همان است که شما باید به خاطرش از صف بیرون بروید، در کوچه بدوید، بارها و بارها در بزنید، از راه پنجره وارد آشپزخانه شوید! همیشه راهی وجود دارد.

به نظر شما بیل گیتس اولین نرم‌افزارش را چگونه فروخت؟ و یا استیون اسپیلبرگ چگونه به جوان‌ترین مدیر استودیو در هالیوود تبدیل شد؟ باید بدانید آن‌ها از در سوم وارد شدند!

الکس بنایان (Alex Banayan) در کتاب در سوم (The third door) به سراغ افرادی رفته است که از سومین در وارد شده‌اند و اسرار موفقیتشان را آشکار می‌کند. پس اگر شما هم در ابتدای راه خود هستید، این کتاب به دردتان می‌خورد. بنایان به شما کمک می‌کند تا در سوم شغل خود را باز کنید!

نکوداشت‌های کتاب در سوم:

- شان آچور (نویسنده‌ی مزایای شاد‌بودن و پتانسیل بزرگ): این کتاب گنجینه‌ی خرد است. دانشی که هرکس در پی پیشرفت باشد، در هر جایی، می‌تواند از آن استفاده کند. بنایان راهنمایی مجهز شده است تا کمکتان کند در زندگی از کوه‌هایی بلندتر صعود کنید.

- مایا واتسون بنکس (مدیر بازاریابی نت‌فلیکس): این کتاب با تمام کتاب‌های کسب‌وکاری که خوانده‌ام فرق دارد؛ درِ سوم سفری هیجان‌انگیز برای دستیابی به امید، شادی، بلندپروازی و کشفِ خود است. بعضی جاها از ته دل خندیدم و بعضی جاها هم اشک از گونه‌هایم سرازیر شد. درِ سوم به من انگیزه داد کیفیت زندگی‌ام را بهبود ببخشم... چه سعادتی.

- جونا برگر (نویسنده‌ی کتاب مُسری؛ راهکارهای بازاریابی ویروسی): داستانی سینمایی پر از احساس و خیانت و دل‌شکستگی. درِ سوم شما را در ماجرایی داستانی قرار می‌دهد که پراز آموزه‌های سرنوشت‌ساز است. وقتی خواندنش ‌را شروع کنید، دیگر نمی‌توانید آن را زمین بگذارید.

- دیوید ایگِلمَن (نویسنده‌ی کتاب ناشناخته): سفری جسورانه ... الهام‌بخش و جذاب و خردمندانه. هر وقت فکر کردید دیگر راهی برای حل مشکلات وجود ندارد، اجازه بدهید الکس بنایان الهام‌بخشتان شود تا بهتر فکر کنید.

- برد دلسون (گیتارنواز ارشد گروه راک لینکین پارک، برنده‌ی جایزه‌ی گرمی): نیمی جسارت و نیمی خردورزی؛ درِ سوم راهنمای شما در سفر حماسیِ نوآوری و عزم راسخ خواهد بود. تلاش بنایان برای کشفِ کلیدِ درهای باز نشدنیِ جهان، قدرتِ پنهانِ هریک از ما را بیدار می‌کند.

- جاش لینکنر (نویسنده‌ی کتاب‌های رؤیای نظم‌یافته و ترفند نوآوری): بنایان مظهر خلاقیت و شور و اشتیاق است. او تجسم نسل جدید رهبران کارآفرینی است و درِ سوم به‌زیبایی به این نگرش جان بخشیده است.

- مایکل لازرو (رئیس سابق راهبرد شرکت سیلزفورس و بنیان‌گذار شرکت بادی‌مدیا): ای‌کاش وقتی اولین کسب‌وکارم را راه انداختم، درِ سوم را داشتم. خوشبختانه بنایان کتابی را که همه‌ی ما منتظرش بودیم عرضه کرده است.

با الکس بنایان بیشتر آشنا شویم:

الکس بنایان روز قبل‌ از امتحان‌های نهایی سال اول دانشگاه، ترفند مسابقه‌ی «قیمت درست است» را پیدا کرد و یک قایقِ بادبانی برنده شد؛ قایق ‌را فروخت و پولش را صرف یادگیری از افراد موفق دنیا کرد. از آن به بعد نام بنایان در فهرست «سی نفر برتر زیر سی سال» مجله‌ی فوربز و فهرست «قدرتمندترین افراد زیر سی سال» وبگاه بیزنس اینسایدر قرار گرفته است. او با فَست، واشنگتن پست، آنتروپرونر و تِک‌کرانچ همکاری کرده و در رسانه‌های تأثیرگذار، از جمله فورچون، فوربز، بیزنس ویک، بلومبرگ تی‌وی، فاکس نیوز و سی‌بی‌اس نیوز، حضور داشته ‌است. بنایان سخنرانی خبره و مشهور است که نگرش درِ سوم را در نشست‌های کسب‌وکار و گروه‌های رهبریِ سازمانیِ سراسر جهان ارائه کرده ‌است، از جمله اپل، نایکی، آی‌بی‌ام، ام‌تی‌وی، هاروارد و بی‌شمار شرکت و مؤسسه‌ی دیگر.

در بخشی از کتاب در سوم می‌خوانیم:

فهرست به دست، یک‌راست رفتم به انباری و نشستم پشت میزم و لپ‌تاپم را باز کردم. اما وقتی به صفحه‌نمایش نگاهی انداختم، سردی و پوچی را درونم حس کردم. تنها فکرم این بود که... حالا چی؟

این اولین بار بود معلمی نداشتم که بگوید کِی سر کلاس حاضر شوم. هیچ‌کس به من نمی‌گفت چه‌چیزی بخوانم یا تکلیفم چیست. من از انجام‌دادن تکالیف متنفر بودم، ولی حالا که آن‌ دوران تمام شده بود، متوجه شدم چقدر به آن‌ها متکی بوده‌ام.

بعدها فهمیدم این لحظه برای کسی که قصد دارد چیزی جدید را شروع کند چقدر مهم و تأثیرگذار است. خیلی وقت‌ها دشوارترین قسمتِ رسیدن به رؤیا دستیابی به آن نیست، بلکه پشت‌سرگذاشتن ترس از ناشناخته‌ها موقع نداشتنِ نقشه‌ی راه است. داشتن معلم یا رئیسی که به شما بگوید چه کاری انجام بدهید زندگی را بسیار آسان‌تر می‌کند؛ اما هیچ‌کسی با آسودگی خاطر نمی‌تواند رؤیایش را به دست بیاورد.

چون نمی‌دانستم مصاحبه‌هایم را چگونه تهیه کنم، تمام روز به هرکسی که می‌شناختم ایمیل زدم تا نظرش را بپرسم. با هرکس که احتمالاً می‌توانست کمک کند مکاتبه کردم، از استادها گرفته تا والدین دوستانم. اولین کسی که قبول کرد با من ملاقات کند یکی از مدیران دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود. چند روز بعد، در کافه‌ای در محوطه‌ی دانشگاه همدیگر را ملاقات کردیم. وقتی از من پرسید می‌خواهم با چه‌کسی مصاحبه کنم، فهرست را از کیفم درآوردم و به او دادم. به اسم‌ها نگاهی انداخت و لبخندی بر چهره‌اش نقش بست.

آهسته گفت: «نباید این رو بهت بگم... دو هفته‌ی دیگه قراره استیون اسپیلبرگ برای مراسم جمع‌آوری کمک‌های مالی بیاد مدرسه‌ی فیلم‌سازی. دانشجوها اجازه‌ی ورود ندارن، اما...»

آن موقع دقیق این قانون را نمی‌دانستم. مدیرْ در روز اول دانشگاه برای دانشجوهای فیلم‌سازی توضیح می‌داد که به هیچ‌وجه حق ندارند در مراسم جذب کمک‌های مالی شرکت کنند و مزاحم خَیِّر‌ها شوند. اما من که این را نمی‌دانستم، فقط پرسیدم: «چطور می‌تونم وارد مراسم بشم؟»

مدیر گفت مراسمی کوچک است و اگر کت‌شلوار بپوشم، می‌تواند من را به‌عنوان «دستیار» با خودش ببرد داخل.

«ببین، قول نمی‌دم ببرمت پیش اسپیلبرگ؛ اما به‌نظرم داخل‌بردنت کار سختی نباشه. وقتی رفتی تو، دیگه همه‌چی به خودت بستگی داره. من اگه جات بودم، حسابی خودم رو آماده می‌کردم. برو خونه و همه‌ی فیلم‌های اسپیلبرگ رو ببین و هرچیزی که تونستی درباره‌ش بخون.»

دقیقاً همین کار را کردم. روز‌ها زندگی‌نامه‌ی شش‌صد صفحه‌ای‌اش را می‌خواندم و شب‌ها فیلم‌هایش را تماشا کردم، تا اینکه روز موعود فرارسید. در کمدم را باز کردم و تنها کت‌شلوارم را پوشیدم و راهی شدم.

فهرست مطالب کتاب

مرحله‌ی اول: از صف خارج شوید
فصل اول: زل‌زدن به سقف
فصل دوم: قیمت درست است
فصل سوم: انباری
مرحله‌ی دوم: در کوچه بدوید
فصل چهارم: بازی اسپیلبرگ
فصل پنجم: پنهان‌شدن در دست‌شویی
فصل ششم: زمان‌بندی چی لو
فصل هفتم: گنجینه‌ی پنهان
مرحله‌ی سوم: فرد داخل مجموعه را پیدا کنید
فصل هشتم: مربی رؤیا
فصل نهم: قوانین
فصل دهم: ماجرا فقط برای ماجراجو اتفاق می‌افتد
فصل یازدهم: برداشتن لقمه‌ی بزرگ‌تر از دهان
فصل دوازدهم: این‌طوری کاسبی می‌کنند
فصل سیزدهم: زندگی صعودی
فصل چهاردهم: فهرست اجتناب
فصل پانزدهم: نمی‌توانید با تقلید از آمازون، از آمازون پیش بیفتید
فصل شانزدهم: هیچ‌کس درخواست نمی‌کند
فصل هفدهم: کاملاً خاکستری است
مرحله‌ی چهارم: از میان گل‌ولای بگذرید
فصل هجدهم: هله‌لویا!
فصل نوزدهم: پدربزرگ وارن
فصل بیستم: متل 6
فصل بیست‌ویکم: بوسیدن قورباغه
فصل بیست‌ودوم: نشست سهام‌داران
فصل بیست‌وسوم: آقای کینگ!!!
فصل بیست‌وچهارم: آخرین گلوله
مرحله‌ی پنجم: از درِ سوم وارد شوید
فصل بیست‌وپنجم: جام مقدس: بخش اول
فصل بیست‌وششم: جام مقدس: بخش دوم
فصل بیست‌وهفتم: درِ سوم
فصل بیست‌وهشتم: تعریف دوباره‌ی موفقیت
فصل بیست‌ونهم: کارآموز ماندن
فصل سی‌ام: برخورد
فصل سی‌ویکم: تبدیل تاریکی به روشنایی
فصل سی‌ودوم: گفت‌وگو با مرگ
فصل سی‌وسوم: شیاد
فصل سی‌وچهارم: ارزشمندترین نعمت
فصل سی‌وپنجم: وارد‌شدن به بازی
تقدیرنامه
درباره‌ی نویسنده