معرفی و دانلود کتاب خداحافظی با نقش قربانی

معرفی کتاب خداحافظی با نقش قربانی

اتفاقات ناکام‌کننده بر سرت می‌بارند و آدم‌ها مدام به تو ظلم می‌کنند؟ هیچ کنترلی بر شرایط نداری و احساس ناتوانی می‌کنی؟ ورنا کاست در کتاب خداحافظی با نقش قربانی به ما می‌آموزد راه رهایی از این همه خشم چیست. حالا وقت آن است که تاج قربانی را زمین بگذاریم و تجربه‌ی بهتری از زندگی کردن برای خودمان رقم بزنیم.

درباره کتاب خداحافظی با نقش قربانی:

تاکنون چیزی به نام «نقش قربانی» را شنیده‌اید؟ در زندگی همه‌ی ما فراز و نشیب‌هایی هست. ممکن است هر روز اتفاق‌های بدی بیفتد، حقوقمان پایمال شود و خشم سرتاسر وجودمان را پر کند. افرادی که به‌شیوه‌ای ناخودآگاه در نقش قربانی فرو رفته‌اند، غالبا به طرز فجیعی داد و ناله راه می‌اندازند، به جان بقیه غر می‌زنند و عقیده دارند که کل جهان بر علیه آنان است. از آن‌جایی که این شیوه‌ی اندیشیدن مسئولیت‌پذیری را از فرد سلب می‌کند،‌ بسیار خطرناک است. با کتاب خداحافظی با نقش قربانی (Abschied von der Opferrolle) دست در دستان ورنا کست (Verena Kast) بگذارید و نشانه‌های دارا بودن چنین ذهنیتی را شناسایی کرده و در جهت غلبه بر این چهارچوب ذهنی گام بردارید.

گاهی نیاز است تا روایت‌هایی را که از جهان داریم،‌ بازسازی و در عناصر و اجزای این روایت شک کنیم؛ زیرا تنها در این صورت است که زندگی شادتری را تجربه خواهیم کرد. این که بتوانیم عینکی که با آن به جهان می‌نگریم را کنار بگذاریم، شجاعتی مثال‌زدنی می‌خواهد. ورنا کست سعی دارد تا با بهره‌گیری از آموزه‌های کارل گوستاو یونگ به ما بگوید که تا ابد نمی‌توان در نقش قربانی باقی ماند. نباید همیشه همان مسیر همیشگی را رفت. زیرا در آن صورت امکان دارد در دوری باطل گرفتار شویم.

تا زمانی که خود را قربانی بنامیم،‌ تا زمانی که تصویرمان از خود قربانی معصومی باشد که اسیر بدخواهی و ناسپاسی دیگران شده، تنها مسیری عبث را طی خواهیم کرد. تصور کنید خود را بی‌کفایت و درمانده می‌دانید. در این صورت چرا باید با چیزی جز نشانه‌های درماندگی و بی‌کفایتی روبه‌رو شوید؟ وقتی همه‌ی توش و توان ما صرف خشم از دیگران شود،‌‌ چیزی جز اندوه نصیبمان نخواهد شد.

کتاب شگفت‌انگیز خداحافظی با نقش قربانی در سال 2001 منتشر شد و از آن زمان در زمره‌ی بهترین آثار خودیاری قرار گرفته است. با مطالعه‌ی این کتاب خواهیم آموخت که نه در نقش قربانی و نه در نقش مهاجم قرار بگیریم و روابط سازنده‌تری را با اطرافیان خود رقم بزنیم.

کتاب خداحافظی با نقش قربانی مناسب چه کسانی است؟

این اثر از جمله‌ کتاب‌های ارزشمند روان‌شناسی است و برای افرادی‌ نوشته شده که می‌خواهند جامه‌ی قربانی را از تن بیرون بیاورند،‌ مسئولیت زندگی خود را بپذیرند و زندگی کامیاب‌کننده‌تری را تجربه کنند.

با ورنا کست بیشتر آشنا شویم:

این روان‌شناس و روان‌تحلیل‌گر یونگی بیش از 20 عنوان کتاب در زمینه‌ی روان‌شناسی یونگ تالیف کرده است. پروفسور ورنا کست از سال 2014 ریاست آموزشگاه یونگ زوریخ را به عهده دارد. دو کتاب تقدیر زنان و تقدیر مردان از جمله آثاری‌ست که از او به فارسی ترجمه شده است.

جملات برگزیده‌ی کتاب خداحافظی با نقش قربانی:

- تجربه شاد بودن بدون شک احساس ارزشمندی ما را بالا می‌برد تا جایی‌که می‌توانیم نزاع‌ها و مشکلات را نیز بهتر حل کنیم.
- این‌طور نیست که مهاجم همیشه مهاجم بماند و قربانی همیشه قربانی. قربانی و مهاجم می‌توانند به سادگی نقش‌های‌شان را عوض کنند.
- آفرینش، یعنی انسان‌ها چیزی را با یکدیگر و نه بر ضد یکدیگر بسازند.
- خشم یک نیروی حیاتی است، اگر از بروز آن به سادگی صرف‌نظر کنیم تنها ترسی برای‌مان باقی می‌ماند که ما را به سمت نقش قربانی هدایت خواهد کرد.

در بخشی از کتاب خداحافظی با نقش قربانی می‌خوانیم:

روزی باید بالغانه دید که هر فردی نه سفید و نه سیاه، بلکه خاکستری است. هر کسی سفید و سیاه است. و مسئولیت این را باید پذیرفت. این پذیرفتنی نیست که خوبی خود را ببینیم و مسئولیتش را بپذیریم، اما سهم بد را به دیگران فرافکنی کنیم. همگی ما خوب و بد هستیم. اگر بتوانیم این را بپذیریم، آنگاه قادریم در شرایطی که خود را گناهکار می‌بینیم از خودمان بپرسیم، کدام اشتباه از ما سر زده است، و اکنون باید مسئولیت چه چیزی را بپذیریم. به این ترتیب می‌توانیم از احساس گناه فاصله بگیریم، چون این حس به هدف خود رسید، و ما را در برابر سؤال مهم «چه مسئولیتی باید پذیرفته شود» قرار داد. حالا حتی امکان همدردی با خود نیز وجود دارد. البته که باید اعتراف کنیم، کار درستی انجام نداده‌ایم، اما با توجه به موقعیت و با شناختی که از خودمان داریم، این ارتکاب عمل را درک کنیم. ما ترس‌هایی را که با احساس گناه بیدار شده‌اند، حس خواهیم کرد، و همچنین خشم‌ها را، با این حال قادریم از آن‌ها فاصله بگیریم. این دقیقاً کاری است که باید با بار احساس گناه انجام داد.

و اما احساس گناه عمیق‌تر از این هم وجود دارد. وقتی‌که فرد خودش را بدهکار به دیگران می‌بیند، در شرایطی که نباید و نمی‌خواهد این حس را داشته باشد. گناهی که به آسانی نمی‌توان آن را زمین گذاشت. در مثال زیر این مشکل روشن می‌شود:

تصور کنید فردی متأهل به سختی عاشق می‌شود. حالا او چه باید بکند؟ شاید بتواند یک رابطه پنهانی داشته باشد و مدام در رابطه اصلی خود احساس گناه کند. او زیر بار این احساس گناه رنج می‌کشد، کماکان با آن کنار می‌آید، اما به این آسانی نمی‌تواند از آن رها شود، مگر اینکه عواطفش را خاموش کند. برای اینکه او به یک نفر، چه بسا دو یا سه نفر صدمه زده است. او می‌تواند حس عاشقی را بر خود ممنوع کند، خود را متقاعد کند که چیز خاصی نیست مگر یک جرقه کوچک شهوانی که او هر از گاهی حس می‌کند. وقتی فرد احساسات عمیق درون خود را منع می‌کند، احساس پوچی جای آن‌ها را می‌گیرد: فرد به خود بدهکار شده است.

فهرست مطالب کتاب

سخن مترجم
پیشگفتار
دغدغه من چیست؟
1: ریش آبی: غلبه بر قربانی مهاجم در افسانه
افسانه‌ ریش آبی
رابطه قربانی مهاجم
راه خروج از نقش قربانی
هویت‌پنداری با مرگ به‌عنوان نابودگر فناناپذیر
نتیجه
2: تهاجم و خشم
پنداره‌های خشم
عکس‌العمل طبیعی در برابر خشم
شخصیت قربانی
شخصیت مهاجم
وضعیت میانی
تهاجم به مفهوم جابه‌جایی مرزها
شخصیت با خشم پنهان
فراموشکار و شرکای فراموشکار
منفعت حاصل از خشم پنهان
راه خروج از بازی ناخودآگاه
3: خشم و ترس
خشم و درماندگی
خشم فرافکنی‌شده و هویت‌پنداری با مهاجم
چگونه ترس می‌تواند از آدم‌ها برده بسازد؟
گریز به‌سوی کمال‌طلبی
4: قربانی و سایه‌های قربانی
مهاجم، قربانی و عقده‌ها
عقده‌ها
عقده دیده نشدن
نمایش عقده
عقده در حلقه قربانی مهاجم
5: تحول عقده‌ها
عقده، هسته مرکزی توسعه فردی
عقده‌ها چگونه روی زندگی ما تأثیر می‌گذارند؟
تجسم وضعیت کلیدی
مداخله در بحران از طریق تجسم صحنه عقده
دست کشیدن از هویت‌پنداری با مهاجم
پذیرش احساس گناه
تجسم خلاق
توسعه فردی، جایی که عقده وجود ندارد
محدودیت
6: افسانه آدم کوتوله‌ای به نام «آز بلندپرواز»
آدم کوتوله
زیاده‌خواهی با کمال‌طلبی
قربانی و کمال‌طلبی
نه قربانی نه مهاجم
قدردانی