معرفی و دانلود کتاب حکایتهای محله ما
برای دانلود قانونی کتاب حکایتهای محله ما و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب حکایتهای محله ما
«ملتی که تاریخ نمیخواند محکوم به تجربهی آن است» و کتاب حکایتهای محله ما برای همین در کنار ماست. ما چیزهایی دربارهی شیطان، آدم و حوا، پیامبران و فرشتگان شنیدهایم که ترکیبی از تاریخ و اسطورهاند و نه آنها را میفهمیم و نه عبرت میگیریم. نجیب محفوظ که برندهی جایزهی نوبل است، داستانهای کتاب خود را با الهامگیری از شخصیتهای تاریخی و دینی تحریر کرده و امیدوار است که بتوانیم اندیشههای خود را از نو بیافرینیم.
دربارهی کتاب حکایتهای محله ما
ادریس سر فرو نمیآورد. او برتر است، یا حدأقل خود اینگونه میاندیشد. نمیتواند بپذیرد که پدرش، جبلاوی، موجودی ناچیز را بهعنوان جانشین خود بر تخت نشانده و او را که فرزند ارشد و قویترین مخلوق است، مجبور به «سجده» میکند. جبلاوی مثل همیشه میگوید در این کار حکمتی نهفته است! اما چه حکمتی؟ چه کسی شایستگیاش بیشتر از ادریس است ؟ او و برادرانش از بهترین و والاترین مادران پدید آمدهاند و «ادهم» کنیز زاده است. ادریس در مقابل این موجود خوار که قرار نیست به همنوعان خود رحم کند و خونخواری در سیرت اوست، زانو نمیزند و او را بالاتر از خود نمیداند. حاضر است تهدید جبلاوی را به جان بخرد و مرگ را همچون شربتی سر بکشد اما در برابر این موجود حقیر سر تسلیم فرو نیاورد، اما جبلاوی به قول خود عمل نمیکند. او جان فرزند نخستینش را نمیخواهد. در هم شکستن غرور و جایگاه ادریس، برای این پدر که دیگر میخواهد بنشیند و وفاداری ادهم را بسنجد، هدف بهتری است؛ پس ادریس را وسیلهای میکند برای فریب دادن؛ برای اینکه هرگاه از ادهم و فرزندانش خطایی سر زد، آن را به گردن ادریس بیندازند و خود را از هر لغزشی مصون بدانند.
ادریس مطرود و آواره میشود و ادهم که تازه چشم به جهان گشوده، بر تخت ولیعهدی تکیه میزند. برادران ادریس و ادهم با علم بر برتری ادریس، یارای مخالفت با جبلاوی را ندارند و همان کردند که پدر فرمان داد! کتاب حکایتهای محله ما (اولاد حارتنا) از همان روز آغاز میشود. از زمانی که ادریس نخستین «نه» تاریخ را فریاد میزند و در برابر هجوم لعن و نفرین میایستد. نجیب محفوظ (Naguib Mahfouz) ما را با چند شخصیت دیگر نیز روبهرو میکند؛ رفاعه، قاسم، قندیل.
رفاعه جوانی لاغر با موهای بلند است. چهرهاش نورانی و از نوادگان جبلاوی است، اما زندگی خوبی ندارد. دشمنانش، همان خانهای شهر و صاحبان محله، به دنبالش هستند. آنها قصد جان رفاعه را کردهاند. در نهایت هم او را مصلوب و سپس مدفون میکنند، اما رفاعه نیرومندتر از اینهاست که نتواند از گور برخیزد. او بهسوی آسمان پرواز میکند. از درون گودال بیرون میآید و میرود تا روز ظهور و رجعتش برسد. در این میان، احتمالاً با قاسم آشناتر باشید. قاسم عاشق شخصیت رفاعه است و میداند او نیز همچون رفاعه از نسل جبلاوی است؛ اما هیچچیزی در زندگی او اشرافی نیست و به زندگی فرزندان جبلاوی شباهتی ندارد، البته فعلاً. قاسم رشد میکند و برومند میشود. او حالا دلباختهی زنی به نام قمر بانو شده و میخواهد با او ازدواج کند. قمر بانو چندین سال از قاسم بزرگتر و البته بسیار ثروتمند است. ازدواج آن دو سر میگیرد و وصلت با قمر بانو همچون شعلهای فروزان، زندگانی قاسم را روشن میکند. این وصال سرآغازی میشود برای ملاقات قاسم با قندیل و نشستن بر تختِ جانشینیِ جبلاوی.
ناگفته مشخص است که کتاب حکایتهای محله ما نمادین است. هرکدام از شخصیتهای این داستان در تاریخ و اسطورهها، ما به ازا دارند و نمیتوانیم یکسانی شخصیتی همچون قندیل را که برای پیامرسانی و ردوبدل سخنان جبلاوی، به زمین فرود میآید و دوباره غیب میشود، با شخصیت «جبرئیل» یکی ندانیم. احتمالاً توقعش را دارید؛ اما کتاب حکایتهای محله ما هنگامی که منتشر شد، برای نجیب محفوظ دردسرهای فراوانی به همراه داشته و آتش خشم متعصبان و افراد خشک مذهب را شعلهور کرده بود. سالیان درازی صرف شد تا جامعهی مصر بتواند با این قصههای نمادین که درک تاریخ دین و اسطورهها را برای مخاطب امروزی آسان میکند کنار بیاید و از طرد و تکفیر نجیب محفوظ دست بردارد. کتاب حکایتهای محله ما با ترجمهی فارسی حیدر شجاعی در نشر جامی منتشر گردیده و هماکنون در دسترس مخاطبان گرامی قرار دارد.
نکوداشتهای کتاب حکایتهای محله ما
- این کتاب با نکتهای مثبت و امیدواری به پایان میرسد. مردم خشم خویش را تحمل میکنند و به شکیبایی پناه میبرند. امید دستآویز آنهاست و هر زمان که آزار میبینند، میگویند: «بیعدالتی به انتها میرسد. روز از پی شب می آید و طلوع معجزه را خواهیم دید.» (دیوید فروم، نویسنده و سیاستمدار)
- این داستانها نشاندهندهی تلاش انسان امروزی برای حل معمای اسرارآمیز خدا و بیتفاوتی او نسبت به رنج انسان است. بارزترین نکتهی این داستان مبارزهی نیکوکاران با بدکاران و مفسدان است. (نیویورک تایمز)
کتاب حکایتهای محله ما برای چه کسانی مناسب است؟
جهل که برندهترین و کشندهترین شمشیر است، هر آن میتواند تیغش را بر گردن بگذارد و عقلمان را قربانی کند. همان دمی که میاندیشیم عقیدهای بهحق و راستین داریم و شک و تردید در آن را گناه کبیره میشماریم، خود را به باتلاق جهل انداختهایم. کتاب حکایتهای محله ما، میکوشد تا نگذارد خود را چنین ویران کنیم و در هر چه باورش داریم، بازاندیشی کنیم. این داستان برای دوستداران تاریخ، ادیان و علوم اجتماعی قابلتأمل است.
در بخشی از کتاب حکایتهای محله ما میخوانیم
قاسم گفت: دو سال است که دیگر چوپانى نمىکنم.
- پس اکنون مشغول چه کارى هستى؟
قاسم گفت: وکیل و مشاور همسرم در ادارهى امور املاکش...
خان با تمسخر سر تکان داد، آنگاه از قاضى خواست تا سخن بگوید. قاضى گفت: شاید از دیدن من در اینجا شگفتزده شدهاى! اما باید گفت که خان داراى مقام ویژهاى است. من از ایشان خواهش کردم فرصتى ویژه به شما بدهد تا توبه کنید!
قاسم نگاه معنىدارى به او انداخت و گفت: اگر تو واقعاً یک فرد دلسوزى هستى، چرا در خانه خودت به من چیزى نگفتى؟
خان براى یارى رساندن به قاضى، گفت: تو اینجا پاسخ دهندهاى و نه سؤالکننده!
قاضى از جا بلند شد و از خان خواست تا به او اجازهى رخصت دهد. و با نگرانى از آن جا بیرون رفت.
خان خشمگینانه گفت: چگونه جرأت کردى علیه من شکایت کنى؟
قاسم پاسخى نداد، اما با خود گفت: باید محکم و استوار باشم.
- چرا به سؤالم پاسخ نمىدهى؟ آیا عقلت را از دست دادهاى؟
قاسم گفت: خدا را شکر مىگویم که هنوز عقلم را از دست ندادهام!
فهرست مطالب کتاب
اشاره
پیشگفتار نویسنده
فصل نخست: اَدْهَم
فصل دوم: جَبَل
فصل سوم: رفاعه
فصل چهارم: قاسم
فصل پنجم: عَرَفَه
حکایتهایى از محلّهى ما
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب حکایتهای محله ما |
نویسنده | نجیب محفوظ |
مترجم | حیدر شجاعی |
ناشر چاپی | انتشارات جامی |
سال انتشار | ۱۳۹۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 274 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-176-085-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی |