معرفی و دانلود کتاب تصویر یک زن

معرفی کتاب تصویر یک زن

کتاب تصویر یک زن همان‌طورکه از نامش پیداست روایتگر زندگیِ زنی است که ازدواج را قربانیِ استقلالش می‌کند تا به جست‌وجوی خود واقعی و سرنوشتش برود؛ اما عشقی نابهنگام او را اسیرتر از پیش می‌کند و برنامه‌هایش را برهم می‌زند. هنری جیمز داستانی استادانه را از زنی به نام ایزابل آرچر می‌گوید که با مهاجرت به انگلستان، زندگی جدیدی را آغاز می‌کند و رخدادهای گوناگونی را از سر می‌گذراند.

درباره‌ی کتاب تصویر یک زن

ایزابل آرچر اهل نیویورک است. او پس از مرگ پدرش به منزلِ خاله لیدیا در لندن می‌رود تا با خاله، شوهرخاله و پسرخاله‌اش رالف، زندگی کند. ایزابل در آنجا دو خواستگار به نام‌های لرد واربرتن و کاسپار گودوود پیدا می‌کند اما به آن‌ها جواب منفی می‌دهد تا بتواند زندگیِ مستقلی را آغاز کند. او ازدواج را مانعی برای رشد و استقلال خویش می‌بیند. اما این فکر فقط تا زمانی ادامه می‌یابد که ایزابل با گیلبرت آسموند ملاقات می‌کند. کشش نسبت‌به مردی که در ایتالیا زندگی می‌کند و گاه نقاشی‌هایی نه‌چندان جذاب می‌کشد، سبب می‌شود تا ایزابل چشم بر عقایدش ببندد و تسلیمِ گیلبرت شود؛ غافل از اینکه نقشه‌ای ماکیاولیستی (فداکردن همه‌چیز بدون توجه به اخلاقیات) برای او پی‌ریزی شده است.

رمان تصویر یک زن (The Portrait of a Lady) برای اولین بار در ماهنامه‌ی آتلانتیک و مجله‌ی مک میلان به‌صورت سریالی و سپس در سال 1881 در قالب کتاب منتشر شد. عمده‌ی حوادث این رمان در انگلستان و ایتالیا می‌گذرد و داستان زنی را روایت می‌کند که از آمریکا به اروپا مهاجرت کرده تا با سرنوشتش مواجه شود. هنری جیمز (Henry James) نویسنده‌ی بی‌بدیلِ ادبیاتِ رئالیسم، با این اثر خود شهرت یافت و موردتوجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. این داستان به دغدغه‌هایی همچون مهاجرت و کشف هویت واقعی می‌پردازد.

کتاب تصویر یک زن در حالی شروع می‌شود که یک پیرمرد و دو مرد جوان در حال گذراندنِ یک عصر باشکوهِ تابستانی هستند. آن‌ها روی چمن‌های یک خانه‌ی روستایی انگلیسی نشسته‌اند و معاشرت می‌کند. پیرمرد سی سالِ پیش، از آمریکا به انگلستان آمده و خانه‌ای را که در زمان ادوارد ششم ساخته شده و یک شب پذیرای ملکه الیزابت بوده، خریداری کرده است. خانه روی تپه‌ی کوتاهی بالای رودخانه‌ی تایمز، در فاصله‌ی شصت‌وپنج کیلومتری لندن قرار دارد. یکی از مردهای جوانی که در سایه‌روشنِ بعدازظهر قدم می‌زند و سیگار می‌کشد، جوانی سی‌وپنج‌ساله، جذاب و خوش‌‌پوش است. این شخص، ظاهری مقبول، پردرخشش و استثنایی دارد، به‌طوری‌‌که تقریباً هر بیننده‌ای بی‌اختیار به حال او غبطه می‌خورد. مصاحب مرد خوش‌پوش، جوانی است از حیث شکل و ترکیب، نقطه‌ی مقابل‌ او که هرچند ممکن است حس کنجکاوی شدیدی را برانگیزد، اما بیننده را وادار نمی‌کند تا کورکورانه آرزو کند به جای او باشد. این جوان به پیرمرد شباهت زیادی دارد و می‌شود در نگاه اول رابطه‌ی پدری و پسری را بین آن‌ها حدس زد. این مردِ بلندقامت و لاغر و شُل ‌و وِل و شوخ‌طبع، رالف تاچت است، پسرِ پیرمردِ آمریکایی، تاچتِ بزرگ. پدر و پسر عصرهای تابستان پذیرای لرد واربرتن، همسایه‌ی سی‌وپنج‌ساله‌ی خوش‌پوششان، هستند. کسی که بعداً شیفته‌ی ایزابل می‌شود و از او خواستگاری می‌کند. فصلِ اولِ کتابِ تصویر یک زن، شرایط را همه‌جوره برای ورودِ تأثیرگذارِ ایزابل در فصلِ بعد آماده می‌کند. مخاطب در این فصل، ابتدا با محیط و آدم‌های فرعی آشنا می‌شود و سپس ورودِ شخصیتِ اصلی را به این مکان نظاره می‌کند. گویی مخاطب کمی پیش‌تر از ایزابل به شهر و خانه‌ی جدید وارد شده و منتظرِ رسیدنِ او می‌ماند.

فصل دوِ کتاب تصویر یک زن، ورودِ ایزابل به خانه را نشان می‌دهد. اولین ویژگی‌ای که از ایزابل به مخاطب شناسانده می‌شود، مستقل بودن است. لرد واربرتن در نگاهِ اول او را دختری مستقل می‌یابد که استقلال او از قدم برداشتن و رفتارش با سگ‌ها پیداست. ایزابل برای اولین بار است که با شوهرخاله و پسرخاله‌ی خود ملاقات می‌کند. پس از شرحِ این آشنایی، هنری جیمز در فصل سوم نگاهی به گذشته‌ای نزدیک می‌اندازد؛ زمانی که مادام تاچت، خاله‌ی ایزابل او را در آمریکا ملاقات می‌کند. پدرِ ایزابل به‌تازگی فوت شده و ارثیه‌ای ناچیز برایش به جا گذاشته است. ایزابل در خانه‌ای قدیمی در آلبنی آمریکا زندگی می‌کند؛ خانه‌ای بزرگ و چهارگوش. او در کودکی با مادربزرگش در این خانه زندگی می‌کرده و سپس بعد از ده سال از آنجا می‌رود. او کمی پیش از مرگ پدرش به آلبنی بازگشته و حالا تک‌وتنها در خانه نشسته است. در همین لحظه که سعی دارد ذهن خود را بر خطوط کتاب متمرکز کند، صدای پایی را در خانه می‌شنود. ایزابل با خاله لیدیا برای اولین بار ملاقات می‌کند. او آمده تا خواهرزاده‌اش را با خود از این خانه‌ی سرد ببرد. ازآنجاکه لیدیا بعد از مرگ خواهرش با شیوه‌ی تربیتی شوهرخواهر خود در رابطه با فرزندان مشکل داشته، رفت‌وآمدش را به این خانه قطع می‌کند و همین دشمنی سبب شده که ایزابل خاله‌ی خود را در ذهنش زنی دیوانه بپندارد. اما حالا با این ملاقات همه‌چیز به شکل دیگری پیش می‌رود.

هنری جیمز پس از فلاش‌بکی دوباره در فصل چهارم، خانواده‌ی ایزابل و دو خواهرش را معرفی می‌کند و دوباره به زمان حال بازمی‌گردد. ایزابل پس از آنکه لرد واربرتن و کاسپار گودوود، خواستگار دیگرش را رد می‌کند، دل در گروِ مردی به نام گیلبرت آسموند می‌بندد؛ مردی فوق‌العاده زیرک که نه کاری دارد، نه اسم و رسمی و نه حتی گذشته‌ای! او بی‌اندازه تنبل است و یک دختربچه از ازدواج اولش دارد. این آشنایی توسط شخصیتی به نام مادام مرل صورت می‌گیرد؛ زنی کارکشته که از آمریکا مهاجرت کرده و نیت‌های پنهانی در سر دارد. آسموند و ایزابل ازدواج می‌کنند و در رم مستقر می‌شوند؛ اما ازدواجِ آن‌ها به‌زودی تیره و تار می‌شود. پس از این هنری جیمز به رابطه‌ی میانِ ایزابل و دخترِ آسموند می‌پردازد و اتفاقاتی را که در پیِ این روابط رخ می‌دهد، به تصویر می‌کشد.

کتاب تصویر یک زن با ترجمه‌ی مجید مسعودی از سوی انتشارات علمی و فرهنگی چاپ و روانه‌ی بازار شده است.

در نکوداشت کتاب تصویر یک زن

• این اثرِ هنری جیمز، متنی مهم در ادبیات بریتانیایی-آمریکایی محسوب می‌شود. (E.N. Feltskog، دانشگاه ویسکانسین)

اقتباس‌های سینمایی و نمایشی از کتاب تصویر یک زن

اولین اقتباسِ صورت‌گرفته از رمان تصویر یک زن، اجرای تئاتری بود که در سال 1954 در برادوِی به صحنه رفت. در این اجرا، باربارا اونیل (Barbara O'Neil) نقش مادام مرل را بازی می‌کند.

در سال 1968 بی‌بی‌سی یک مینی سریال تلویزیونی تولید کرد که در آن، سوزان نیو (Suzanne Neve) در نقش ایزابل و ریچارد چمبرلین (Richard Chamberlain) در نقش رالف تاچت ظاهر می‌شوند.

در فیلمی که سال 1996 توسط کارگردان نیوزلندی جین کمپیون (Jane Campion) اقتباس شد، بازیگرانی همچون نیکول کیدمن (Nicole Kidman)، جان مالکوویچ (John Malkovich) و باربارا هرشی (Barbara Hershey) ایفای نقش می‌کنند.

کتاب تصویر یک زن برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از طرفدار رمان‌های کلاسیک و عاشقانه هستید، کتاب تصویر یک زن یکی از بهترین‌هاست.

در بخشی از کتاب تصویر یک زن می‌خوانیم

تشخیص اینکه دیدار اخیر ایزابل از خانه‌ی آقای آسموند در بالای تپه، چه گزندی به او می‌رساند، مسلّماً دشوار بود. هیچ‌چیز نمی‌توانست از آن دیدار دل‌چسب‌تر باشد، یک عصر لطیف در بحبوحه‌ی بهار توسکانی. همراهان از «دروازه‌ی رومی» از زیر ساختمان عظیم و بی‌در و پیکری خارج شدند که همچون تاجی بر تارک طاق صاف و باشکوه آن دروازه قرار گرفته و آن را درعین برهنگی، پرابهت می‌ساخت. سپس از میان کوچه‌های دیوار بلند و پرپیچ و خمی که شاخه‌های پربار باغ‌های پرشکوفه در آن سر فرود آورده بود و بوی خوش می‌پراکند، گذشتند تا اینکه به میدان کوچک فوق‌العاده زیبایی رسیدند که شکلی کج و معوج داشت. میدانی که در آن، دیوار دراز و قهوه‌ای رنگ ویلایی که قسمتی از آن در تصرف آقای آسموند بود، چیز اصلی یا دست‌کم چیز پرهیبتی را تشکیل می‌داد. ایزابل با دوستش از حیاط پهن و بلندی گذشت که در آن، سایه‌ی صافی در زیر دو باب گالری که طاق‌های کوتاه داشتند، افتاده بود و این دو گالری که در بالا روبه‌روی هم قرار گرفته بودند، با ستون‌های نازک خود و گیاهان گُل‌داری که آن‌ها را پوشانده بود، آفتاب‌گیر بودند. در این محل، حالت سنگین و پرفشاری وجود داشت. تا‌اندازه‌ای چنین به نظر می‌رسید که گویی همین‌که انسان وارد آن شود، برای خارج‌شدن از آن احتیاج به تقلا دارد، ولی برای ایزابل هنوز فکر خارج‌شدن در میان نبود، بلکه فقط در فکر پیشروی بود. آقای آسموند در اتاق سرد کفش‌کن از او استقبال کرد. این اتاق حتی در ماه مه هم سرد بود و او را به اتفاق خانم راهنمایش، به آپارتمانی هدایت کرد که ما قبلاً از کیفیت آن اطلاع حاصل کردیم. مادام مرل در جلو بود و در حینی که ایزابل‌ اندکی درنگ کرد و با مرد حرف می‌زد، مادام مرل به‌طور خودمانی پیش رفت و با دو شخصی که در تالار نشسته بودند، سلام و تعارف کرد. یکی از آن‌ها پانسی کوچولو بود که مادام مرل او را بوسید و دیگری خانمی بود که آقای آسموند، او را به نام کنتس جمینای، خواهر خود، به ایزابل معرفی کرد و گفت: «و آن دختر کوچولوی من است که تازه از مدرسه‌ی تارک دنیاها بیرون آمده است.»