معرفی و دانلود کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی

معرفی کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی

طرفداران مجموعه‌ی جذاب و هیجان‌انگیز باشگاه دختران قهرمان، حالا می‌توانند سومین مجلد از این مجموعه یعنی کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی را نیز بخوانند. نینا وگر این‌بار هم ماجراهای عجیب و مهیجی را بر سر راه سه قهرمان شجاع خود یعنی پینا، فلو و بلانکا گذاشته و آن‌ها را با یک خرس درگیر کرده است. خرسی که در ابتدا کوچک و بی‌آزار به نظر می‌رسد اما خیلی زود وحشتی را بین دانش‌آموزان مدرسه ایجاد کرده و حسابی اوضاع را به‌هم می‌ریزد!

درباره‌ی کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی

تصور کنید در مدرسه‌ای شبانه‌روزی درس می‌خوانید که همه‌ در آنجا شما را یک قهرمان می‌دانند و عضو کلابی هستید که باشگاه دختران قهرمان نام دارد! خیلی هیجان‌انگیز است، مگر نه؟ نینا وگر (Nina Weger) نویسنده‌ی آلمانی‌تبار در یک مجموعه‌ی جذاب و پرطرفدار به خلق داستانی درباره‌ی سه دختر شجاع پرداخته تا ثابت کند همه‌ی قهرمان‌ها مرد نیستند و دختران نیز در عین لطافت و شاید داشتن جثه‌های ظریف‌تر می‌توانند شجاعت و قدرت را از خود نشان دهند. در این مجموعه ‌کتاب خبری از شاهزاده‌های سوار بر اسب یا گلادیاتورهای قوی و قهرمان نیست، اینجا سه دختر به‌نام‌های «پینا»، «فلو» و «بلانکا» سررشته‌ی همه‌ی امور را در دست دارند و حسابی هم قدرتمند ظاهر می‌شوند!

سومین مجلد از این مجموعه‌ی پرطرفدار، یعنی کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی (Club der heldinnen: barenalarm im jnternat) درباره‌ی یک خرس کوچک است که در ابتدا خیلی بی‌آزار به نظر می‌رسد و به‌تنهایی در جنگل پرسه می‌زند اما بعد همه‌چیز را به هم می‌ریزد و اینجاست که سه قهرمان اصلی باید وارد عمل شوند تا آرامش را دوباره به مدرسه‌ی شبانه‌روزی‌شان بازگردانند. پینا مخصوصاً به توله‌خرس علاقه پیدا کرده، چراکه می‌داند تنهایی و بدون پدر و مادر بودن چه حسی دارد. البته خرس کوچولو هم به هیچ وجه موجودی لطیف یااسباب‌بازی آن‌ها نیست! خرس در هر صورت حیوانی با طبیعت و خوی خشن و وحشی‌ستو همین است که باعث می‌شود خیلی زود اوضاع به‌هم بریزد و وحشتی در دل دانش‌آموزان مدرسه بیفتد. وجود خرسی در نزدیکی مدرسه‌ی شبانه‌روزی، آیا خطرناک نیست؟ حالا چه باید کرد؟

نینا وگر در ادامه‌ی داستان کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی می‌گوید که کشاورزان و مردم دهکده هم برای شکار خرس آماده می‌شوند و همین کافی‌ست تا پینا، فلو و بیانکا حس کنند که جان توله‌خرس در خطر است و اگر می‌خواهند خرس کوچک را نجات دهند و شرایط را به حالت عادی بازگردانند، باید خودشان فوراً وارد عمل شوند! مثل همیشه هیجان‌انگیز، هوشمندانه و فوق‌العاده قوی و باقدرت؛ بله، این باشگاه متعلق به همه است! وگر ماجرای این مجلد را در بیست فصل به رشته‌ی تحریر درآورده، داستان را از یک بازی سخت و قدیمی شروع می‌کند که مادر بلانکا به او آموخته و حالا سه دختر در حال انجام آن هستند. پینا خیلی آرام و خونسرد همه‌چیز را تحمل می‌کند اما دو دختر دیگر متعجب از میزان صبر و شکیبایی او حسابی کلافه شده‌اند. اما این بازی چیست و مگر چقدر سخت است که بلانکا و فلو را اینطور بی‌قرار کرده؟ وگر این کتاب را نیز درست مثل دو جلد قبلی به هیجان‌انگیزترین شکل ممکن به پایان رسانده و خوانندگانش را حسابی غافلگیر کرده...

این مجلد از مجموعه‌ی باشگاه دختران قهرمان را هنگامه ایرانی ترجمه کرده انتشارات کتاب چ، ناشر آن است.

درباره‌ی مجموعه باشگاه دختران قهرمان

باشگاه دختران قهرمان (Club der Heldinnen) یک مجموعه رمان فانتزی برای گروه سنی کودک و نوجوان و به قلم نویسنده‌ی آلمانی یعنی «نینا وگر» است. ماجراهای این مجموعه در یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی می‌گذرد و محوریت آن بر اساس حوادث و چالش‌های زندگی سه دختر و قهرمان اصلی قصه شکل می‌گیرد. این اثر با ته‌مایه‌ی طنز و فضایی هیجان‌انگیز نگارش یافته و در خلال خود نکات آموزنده‌ی مثبتی را به مخاطبش می‌رساند. دو جلد اول این مجموعه نیز با نام‌های «آدم‌ربایی در مدرسه‌ی شبانه روزی» و «خیانت در مدرسه‌ی شبانه روزی» به فارسی ترجمه شده‌اند.

نکوداشت‌های کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی

• مطالعه‌ی جلد سوم این مجموعه را به شما توصیه می‌کنیم! (وبسایت buecherausdemfeenbrunnen.de)
• یک کتاب فوق‌العاده در مجموعه‌ای زیبا از کتاب‌های کودکان. (وبسایت mamalismus.de)
• هرکسی که یک جلد از «باشگاه دختران قهرمان» را خوانده باشد، مطمئناً می‌خواهد باقی داستان را نیز بخواند! هیجان‌انگیز و بسیار روان برای دختران باحال! (ژورنال اروپا - هابر آوروپا - آوریل 2018)

کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر طرفدار داستان‌های مهیج و ماجراجویانه هستید، پیشنهاد می‌کنیم لذت خواندن این مجموعه‌ی جذاب از نینا وگر را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب باشگاه دختران قهرمان - جلد سوم: هشدار خرسی در مدرسه‌ی شبانه روزی می‌خوانیم

به سرعت برق لباس‌هایشان را پوشیدند. بعد کاپشن و کفش، قطب‌نما، چاقو و کیسه‌ی وسایل ضروری و کمک‌های اولیه برای جنگل و بیابان، چراغ روی پیشانی و طناب را در کوله‌پشتی‌هایشان جا دادند و آرام از اتاق خارج شدند. طبق قرارشان سی‌لی و لی‌لی دوربین مداربسته‌ی راهرو و آژیر خطر را قطع کرده بودند. این‌طوری لازم نبود حواس‌شان به خطوط لیزری باشد و با خیال راحت از راهرو به سمت پله‌ها می‌رفتند. در راه‌پله اوضاع خطرناک می‌شد. اگر به هر دلیلی آن موقع شب کسی از پایین می‌آمد و جلوشان سبز می‌شد، هیچ راهی برای قایم شدن نداشتند و دروغ‌هایی مثل «توالت‌مون خرابه، لوله‌ش گرفته.» یا «دنبال هم‌اتاقی‌مون می‌گردیم، تو خواب راه می‌ره.» فایده‌ای نداشت. دیگر کسی گول این داستان‌ها را نمی‌خورد. پینا روی اولین پله ایستاد و سرش را رو به پایین گرفت و با تمام حسش گوش داد. با سر اشاره کرد و فلو پله‌ها را به‌سرعت پایین رفت. وقتی به پاگرد طبقه‌ی بعدی رسید، تق‌تق‌تق به دیوار راه‌پله زد، علامت برای بلانکا. بلانکا هم پله‌ها را پایین آمد و از کنار فلو رد شد و وقتی فلو صدای بلانکا را از طبقه‌ی پایین شنید، به پینا علامت داد و خودش پایین رفت. با این تاکتیک که اختراع جدید فلو بود طبقه‌به‌طبقه پایین رفتند. این شبکه‌ی ایمنیِ دخترها موقع انجام عملیات مخفی‌شان بود. این‌طوری اگر هم کسی آن‌ها را می‌دید فقط دوتایشان گیر می‌افتادند و نفر سوم می‌توانست عملیات را ادامه دهد.

وقتی فلو به راهرو رسید، اول سمت راست و سپس سمت چپ را بازرسی کرد و وقتی دید همه‌چیز امن‌و‌امان است، به‌سرعت به آن طرف راهرو رفت و از وسط دو ستون از روی دیوار کوتاه به حیاط داخلی پرید. آن‌جا نخستین محل انتظار برای دو دوست دیگرش بود. با خیال راحت به دیوار سنگی تکیه داد و به حیاط چشم دوخت. فلو عاشق شبانه‌روزی در شب بود، زمانی که حتی پرنده هم آن‌جا پر نمی‌زد. در آن سکوت شبانه دیوارهای آجری افسانه‌ای‌تر و وهم‌آلود‌تر از روز به نظر می‌رسیدند. آهی از سر رضایت کشید و آسوده چشم‌هایش را بست که با شنیدن صدایی مثل ترقه از جایش پرید. صدای قدم‌های کسی از راهرو به گوشش رسید؛ صدایی که از قدم‌های پینا و بلانکا نبود. پشت ستون قایم شد. چه‌طور باید به پینا و بلانکا خبر می‌داد؟ همیشه با صدای قارقار کلاغ به هم هشدار می‌دادند.