معرفی و دانلود کتاب بازنده
برای دانلود قانونی کتاب بازنده و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب بازنده
کتاب بازنده (کازینو) نوشتهی معصومه سیلاخوری، از جایی سخن میگوید که در آن مال و جان افراد در آتش میسوزد. قمار معظلی است که در این رمان به خوبی روایت میشود.
کازینو جایگاه دروغها، تزویرها و جایی است که همه تو را میبینند و تو کسی را نمیبینی. محل گردهمایی بیچارگان این افیون که اعتیادش بدتر از مواد مخدر است و بس. کازینو، مکانی فریبنده برای شب زندهداران لوکس و شیکپوش است که مسئول سیر کردن شکم دستگاههای بازی و میزهای قمار سیری ناپذیرند.
انسانهایی که در درجهی اول زرق و برق خانهی شیطان را میبینند نه خود او را، آنچنان محو گیرایی کازینو میشوند که در کمترین زمان، خانه اصلی خود را که محل آرامش و آسایش است از یاد میبرند. ذره ذره میسوزند بدون آنکه متوجه باشند در زیر خاکستر پولهای سوخته شدهی خودشان مدفون شدهاند و دیگر وجود خارجی ندارند.
با خواندن کتاب بازنده، گوشهی کوچکی از این محیط را که به صورت ساده و روان در وصفش نوشته شده است، با تمام وجودتان لمس خواهید کرد. دنیای ویرانگر این محیط شما را با خود به اعماق تاریکی و سرنگونیها میبرد تا از نزدیک شاهد سقوط انسانها باشید. در واقع باید اعتراف کرد که بیشتر از این قلم یارای نوشتن ندارد و توان پردهبرداری از چهرهی کریه این شیطان بدون شاخ و دم را در خود جای نمیدهد.
در بخشی از کتاب بازنده میخوانیم:
در حالیکه با تأسف سرش را تکان میداد گفت: «یکی از شبها که از خواب بیدار شده بودم تا یک لیوان آب بخورم شاهین رو دیدم که وسایلهای کیف مادرش رو به هم ریخته و دلارهایی رو که من به زیبا داده بودم رو توی دستش گرفته بود، وقتی که منو دید گفت: «من فقط دارم اینها رو قرض میگیرم، فردا میذارم سر جاش.» سپس از در منزل بیرون رفت. پس از رفتن اون بلافاصله همان مقدار دُلار رو توی کیف زیبا گذاشتم. ولی اون اولین و آخرین بار شاهین نبود. چون چند روز بعد که پولهای خودم رو به سه دسته تقسیم کرده بودم متوجه کسری مقداری از پولها شدم.
مطمئن بودم که کار کار شاهین است و بس، ولی متأسفانه طرفهای بعدازظهر همان روز بود که زیبا به من گفت راستی امیرخان من یک کم پول از توی اون جیبت برداشتم و میخواستم برای خونه بچه یه ذره خِرت و پرت بخرم. در صورتی که صددرصد مطمئن بودم که زیبا برای دفاع از بچهها دست به هر کاری میزنه. راستش میترسم که بعد از من زیبا همهچیز رو به پسرها بده و آنها هم همه رو به پای قمار بریزند. برای همین تا آن روز مبادا لازم نیست که زیبا هم چیزی بفهمه. چون من مطمئن هستم که شیرین حق مادر و برادرهاشو نمیخوره ولی برعکس هیچ اطمینانی به اونا ندارم.»
حبیب خان توی چشمهای امیر نگاه کرد و پرسید: «تو هم بازی کردی؟»
امیر در حالی که به چشمهای برادرش نگاه میکرد گفت: آره ولی فقط پانصد دلار خرد کردم و به جان شیرین پنج شش بار رفتیم کازینو ولی من فقط با همان مبلغ بازی کردم که بهت گفتم. راستش بقیه پولها رو دو روز قبل از اینکه حالم بد بشه چنج کردم و به حسابم توی ایران واریز کردم. چون چند بار شاهین از من پرسیده بود که پول دارم که بهش قرض بدم گفتم که همه رو باختم تا خیالش راحت بشه که دیگه پولی وجود نداره، برای همین اصرار داشتم که تو بیای و منو به ایران برگردونی. من که پولها رو به ایران برگردونده بودم، کی میخواست برام پول خرج کنه؟ شاهین یا شهاب؟ زیبا خانم هم که بیدست و پا تا دلت بخواد. فقط نمیدونی چه قدر خوشحالم که شیرین رو به دست صالح سپردم، دیگه اگه بمیرم هم هیچ آرزویی ندارم.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب بازنده |
نویسنده | معصومه سیلاخوری |
ناشر چاپی | انتشارات پرسمان |
سال انتشار | ۱۳۹۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 240 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-187-107-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |