معرفی و دانلود کتاب اولین آژانس کارآگاهی زنان

معرفی کتاب اولین آژانس کارآگاهی زنان

الکساندر مک ‌کال اسمیت در کتاب اولین آژانس کارآگاهی زنان، داستان زنی زیرک و باهوش را روایت می‌کند که در ماجرای پرونده‌ای عجیب و خطرناک وارد می‌شود.

داستان اولین آژانس کارآگاهی زنان (The No.1 ladies detective agency)، پیرامون زندگی زنی باهوش و جذاب به نام پرشس رموتسوی می‌گذرد که در دامنۀ کوه کگله در آفریقا با فروختن گلۀ گاو میراث پدرش، یک دفتر کارآگاهی تأسیس کرده است. کل دارایی او یک کامیون کوچک سفید رنگ، دو میز، دو صندلی، یک تلفن و یک ماشین تحریر قدیمی محسوب می‌شود و البته یک قوری که با آن چای دم می‌کند و سه لیوان، یکی برای خودش، یکی برای منشی و دیگری برای مشتری.

خانم رموتسوی تنها کارآگاه زن منطقه به حساب می‌آید. او یک انسان خوب و کارآگاهی کار بلد است و به کشورش با تمام مشکلاتش علاقه دارد. او پس از تأسیس دفترش مشتریان زیادی جذب می‌کند. بعد از یک شروع سریع، او با خوشحالی می‌فهمد که خدماتش با استقبال زیادی مواجه شده است. او دربارۀ شوهران گمشده، ارزش شریک‌های تجاری و کلاه‌برداری شرکاء به مشتریانش مشورت می‌دهد.

معمولاً در اغلب موارد، او اطلاعاتی برای مشتری‌اش به دست می‌‌آورد و در مواردی که هیچ اطلاعاتی نمی‌توانست بیابد، از دستمزدش صرف نظر می‌کرد و به این ترتیب تمام کسانی که از او مشورت می‌گرفتند، راضی می‌شدند. او کشف کرده بود که مردم بوتسوانا دوست دارند گفتگو کنند و این موضوع که او یک کارآگاه خصوصی است، باعث می‌شد که اطلاعات مختلفی به سمت او سرازیر شود.

در میان پرونده‌های مختلفی که به دست خانم رموتسوی می‌رسید، پرونده‌ای بیش از همه نظر او را به خود جلب کرد و او را به خطر می‌اندازد، پرونده‌ی گم شدن پسر یازده ساله‌ای که احتمالاً به‌دست طبیبانی جادوگر دزدیده شده‌ است.

الکساندر مک کال اسمیت (Alexander McCall Smith)، در این کتاب تصویر زیبا و جذاب از دنیای بی‌رحم ترسیم می‌کند. قهرمان این داستان پلیسی او شاید مانند خانم مارپل رفتار نکند و روش‌هایش خیلی متعارف نباشد اما او گرم، باهوش و زیرک است.

در بخشی از کتاب اولین آژانس کارآگاهی زنان می‌خوانیم:

افراد کمی در کتابفروشی بوتسوانا بودند. سه یا چهار نفر در قسمت مطبوعات داشتند مجلات را ورق می‌زدند و یکی دو نفر به کتاب‌ها نگاه می‌کردند. مسئولین کتابفروشی روی پیشخوان خم شده بودند و با هم گپ می‌زدند. حتی مگس‌ها بی‌حال بودند.

خانم رموتسوی متوجه شد که دو دختر در انتهای مغازه هستند و به قفسه کتاب‌های ستسوانایی نگاه می‌کنند. آنجا چه کار می‌کنند؟ ناندیرا می‌توانست در مدرسه ستسوانایی را یاد بگیرد اما بعید به نظر می‌رسد که بخواهد یکی از این کتاب‌های درسی را بخرد. نه آن‌ها باید منتظر کسی باشند.

خانم رموتسوی قاطعانه به سمت کتاب‌های آفریقایی رفت و کتابی را برداشت. درباره مار آفریقای جنوبی بود و خوب شرح داده بود. او به تصویر مار کوتاه قهوه‌ای رنگ نگاه کرد و با خودش فکر کرد که اگر یکی از اینها را ببیند چه کار باید بکند. سال‌ها قبل وقتی آن‌ها بچه بودند، یکی از این مارها پسر عمویش را نیش زده بود و صدمه‌ای ندیده بود. همین مار بود؟ به عکس بعدی نگاه کرد و مطالبش را خواند. باید همان مار باشد زیرا این مار سمی نیست و حمله نمی‌کند. اما به پسر عمویش حمله کرده بود یا شاید پسر عمویش به او حمله کرده بود؟ پسرها به مارها حمله می‌کنند. آن‌ها به مارها سنگ پرتاب می‌کنند و آن‌ها را راحت نمی‌گذارند. اما یادش نیست که پسرعمویش چه کار کرده بود، زیرا مربوط به سال‌ها قبل می‌شد.

او به دخترها نگاه کرد. آن‌ها آن جا ایستاده بودند و به همدیگر نگاه می‌کردند و یکی از آن‌ها می‌خندید. خانم رموتسوی با خودش فکر کرد که داستانی درباره پسرها گفتند. بگذار بخندند، به زودی متوجه خواهند شد که موضوع مردها آن قدر هم جالب نیست. خانم رموتسوی با ناراحتی فکر می‌کرد که سال‌ها بعد اشک جای لبخند را خواهد گرفت.

فهرست مطالب کتاب

فصل اول: پدر
فصل دوم: تمام سال‌های گذشته
فصل سوم: درس‌هایی دربارۀ پسران و بزها
فصل چهارم: زندگی با برادرزاده و شوهرش
فصل پنجم: برای باز کردن آژانس کاراگاهی به چه چیزهایی نیاز است؟
فصل ششم: پسر بچه
فصل هفتم: خانم مکوتسی نامه را دریافت می‌کند
فصل هشتم: گفتگویی با آقای جی. ال. بی. متکونی
فصل نهم: دوست پسر
فصل دهم: خانم رموتسوی درحالیکه به سمت فرنسیس‌تون می‌راند به سرزمینش فکر می‌کند
فصل یازدهم: جرم ماشین بزرگ
فصل دوازدهم: خانۀ خانم رموتسوی در اتوبان زبرا
فصل سیزدهم: چرا با من عروسی نمی‌کنی؟
فصل چهاردهم: مرد جذاب
فصل پانزدهم: کشف آقای جی. ال. بی. متکونی
فصل شانزدهم: بریده شدن انگشتان و مارها
فصل هفدهم: سومین استخوان کف دست
فصل هجدهم: دروغ‌های بسیار
فصل نوزدهم: آقای چارلی گاتسو
فصل بیستم: مسئله پزشکی
فصل بیست و یکم: همسر جادوگر
فصل بیست و دوم: آقای جی. ال. بی. متکونی