معرفی و دانلود کتاب الدورادو
برای دانلود قانونی کتاب الدورادو و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب الدورادو
افسانهای تکان دهنده درباره قدرت شانس، استقامت و امید در مسیر غمبار مهاجرت در دنیای امروزی. کتاب الدورادو به قلم لوران گوده برشی از زندگی مهاجرانی را به تصویر میکشد که به قصد رسیدن به زندگی رویایی، دل و جان به دریا زدهاند و میخواهند به سرزمینی جدید مهاجرت کنند.
درباره کتاب الدورادو:
لغت الدورادو در حقیقت اشاره دارد به یک آرمان شهر. سرزمینی که در آن خوشبختی و ثروت و آرامش موج میزند. آنجا جایی است که سختیها پایان مییابد، سعادت جریان دارد و زندگی جدید و ایدهآلی شکل میگیرد. الدورادو تصوری است که هر کس از مهاجرت در ذهن خود میسازد.
لوران گوده در کتاب الدورادو (Eldorado: roman) گوشهای از زندگی مهاجران را بازگو میکند. کسانی که در تلاش برای رسیدن به زندگی بهتر در دیاری دیگر، هرگونه سختی را پذیرا هستند و از زیر پا گذاشتن انسانیت خود هم ابایی ندارند. گویی در پی تغییر محل زندگی دچار تغییر هویت نیز میشوند.
در این داستان با شخصیتی به نام سالواتوره آشنا خواهید شد که در گذشته افسر نیروی دریایی بوده و حالا کارش ملوانی کشتی انتقال مهاجران به سرزمین رویاییشان است. او باید آنها را از دست قاچاقچیان انسان، باد و طوفان و دیگر خطراتی که ممکن است برایشان پیش بیاید، محافظت کند اما ماجراهایی که در یکی از ماموریتها سالواتوره رخ میدهد، او را دچار سردرگمی میکند و درنهایت خودش نیز تصمیم میگیرد زادگاهش را به هدف رفتن به مقصدی دیگر ترک کند.
این رمان لحن و بیانی اندوهبار دارد و روایتی تلخ است از پیامدهای ناگوار مهاجرت، خیالِ باطل جست و جوی خوشبختی در سرزمینهایی دیگر و ترک زادگاه آن هم به شیوه غیرقانونی و در شرایطی دشوار و با حداقل امکانات. کتاب الدورادو در لیست آثار برگزیده رمانهای شورای کتاب کودک نیز قرار گرفته است.
کتاب الدورادو مناسب چه کسانی است؟
دوستداران ادبیات مهاجرت را به خواندن این اثر جذاب دعوت میکنیم.
با لوران گوده بیشتر آشنا شویم:
این نویسندهی فرانسوی در سال 1972 در شهر پاریس به دنیا آمد. لوران در رشتهی تئاتر تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه داد و چندین نمایشنامه نیز نوشت. این چهرهی ادبی جایزهی گنکور را برای نوشتن رمان آفتاب خانواده اسکورتا در سال 2004 به دست آورد. از میان سایر آثار لوران گوده (Laurent Gaudé) میتوان به مرگ شاه سونگور، فریادها، تندباد و... اشاره کرد.
در بخشی از کتاب الدورادو میخوانیم:
روشنایی آرامآرام روی تپههای سنگی فرو میریزد. هوا بادامیرنگ است. همهچیز آرام و جاودانه بهنظر میرسد. اتومبیل را پشت سر رها میکنیم. دویست متر دورتر پارک کردهایم. راننده را نمیشناسم. برادرم با او خودمانی حرف میزند. ظاهراً بار اول نیست که همدیگر را میبینند. چهقدر چانهزنی لازم بوده تا روی یک مبلغ و یک تاریخ به توافق برسند؟ این سفر برای ما چهقدر خرج برداشته است؟ جمال چیزی نمیگوید و من چیزی نمیپرسم. خاموش، در آرامشِ تپهها قدم برمیداریم. نباید از مرز زیاد دور باشیم. غریبه جلو راه میرود. بارمان را برداشتهایم و مراقبایم روی سنگریزههای راه، زیاد سروصدا نکنیم. باید هوشیار باشیم. مرزبانها در منطقه کشیک میدهند.
سر از پا نمیشناسم. کنار برادرم هستم. کشورم را ترک میکنم. مثل بزهای کوهی روی سنگهای داغ راه میرویم. چالاک و محتاط. شاید رد شدن از مرز با ماشین راضیام نمیکرد. اینطور بهتر است. ترجیح میدهم قدمبهقدم ترکش کنم. میخواهم تلاش را در ماهیچههایم حس کنم. میخواهم این رفتن را در خستگیام احساس کنم.
وقتی پای تپهای میرسیم، مرد رو به ما میکند. بیشتر از یک ساعت راه رفتهایم. میگوید:
در خاکِ لیبی هستیم.
اول خیال میکنم سربهسرمان میگذارد. بعد در چهرهاش میبینم که حتا فکر این شوخی هم هرگز نمیتواند به ذهنش برسد. دوروبرم را نگاه میکنم. در صورتِ برادرم هم همین ناباوری موج میزند. برای یافتن نشانهای که از دیدمان جا افتاده باشد، نگاهی پشت سر میاندازیم. راهنما، بیآنکه چیزی بگوید، با انگشتش قلهای را که تازه از آن پایین آمدهایم نشان میدهد؛ انگار حدس زده ما دنبال چه میگردیم. مرز آنجاست. بدون هیچ نشانهای. آنجا. بین سنگها و درختهای تکیده. حتا بدون علامتی در زمین یا نوشتهای. هرگز فکر نمیکردم کسی اینطور بتواند از کشوری به کشور دیگر برود، بدون گذشتن از سیم خاردار، بدون فریادِ مرزبانها و تعقیب و گریز. برادرم را بغل میکنم. مدتی در آغوشِ هم میمانیم. احساس میکنم گریه میکند. زمزمهاش را میشنوم: «چهقدر راحت است.» در صدایش، چیز عجیبی مثل عصبانیت وجود دارد. میفهمم. آسان بودن، سرگیجه میآورد. باید این کار را قبلاً انجام میدادیم. اگر مرز اجازه میدهد مردم به راحتیِ باد عبور کنند، پس چرا ما اینقدر دست روی دست گذاشتیم؟ به اطرافم نگاه میکنم. خودم را نیرومند و خستگیناپذیر میبینم.
وقتی خم میشوم خاک زیر پایم را ببوسم، جمال باقدرت بازویم را فشار میدهد. نگاهش میکنم. فوراً میفهمم مشکلی در کار است. با وجودِ اشکهایی که ریخته، چینهای صورتش کشیده و چشمهایش خشکاند. میگوید:
باید با تو حرف بزنم.
و من، در قدمِ اول، وحشت میکنم.
فهرست مطالب کتاب
فصل اول: شبح کاتانیا
فصل دوم: تا وقتی دو نفریم
فصل سوم: توفانها
فصل چهارم: زخم مرز
فصل پنجم: گورستان لامپدوزا
فصل ششم: لَنگ
فصل هفتم: مرد الدورادو
فصل هشتم: در غردایه گم میشوم
فصل نهم: ملکهی الزواره
فصل دهم: هجوم
فصل یازدهم: پیامرسان خاموش
فصل دوازدهم: برادرهای جهنمی
فصل سیزدهم: شبح ماسامبالو
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب الدورادو |
نویسنده | لوران گوده |
مترجم | حسین سلیمانی نژاد |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 171 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-362-556-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی |