معرفی و دانلود کتاب آواز گاومیشها
برای دانلود قانونی کتاب آواز گاومیشها و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آواز گاومیشها
موج بالا میزند و کارون سراسیمه میشود. شاید بمب یا خمپارهای در کف رودخانه سقوط و گاومیشها را بیقرار کرده است. شیما عرشیان که خود اهل خوزستان است و شاهد این لحظات بوده، کتاب آواز گاومیشها را از زبانی دختری بهنام نهال روایت کرده است. نهال سن و سالی ندارد اما آنچه در اطرافش میگذارد را بهخوبی بازگو میکند؛ خرماهای نشسته بر نخل و شهدایی که غرق در خون به شهر برمیگردند. این داستان روایتگر زندگی یک خانواده در شهر اهواز است؛ خانوادهای که غمبارترین روزهای خوزستان را به چشم خود میبیند.
دربارهی کتاب آواز گاومیشها
دمپاییهایش را برمیدارد و به سمت کوچه میرود. میخواهد یک نفس تا لب شط بدود. به خودش قول داده تا آفتاب غروب نکرده، همانجا بنشیند و به گاومیشها زل بزند. نهال عاشق گاومیشهاست. از بابا قول گرفته تا روزی که بزرگ میشود و برای خودش یک شورلت آبی کولردار میخرد، یکی از گاومیشها را برایش بیاورند؛ اما بابا و عموها فقط میخندند و بیبی هم دمپاییاش را بهسمت کمر نهال، نشانه میگیرد. آسیه و نادیا هم دارند بهطرف شط میآیند. آسیه دوباره در خیابان دادوبیداد راه انداخته و بلندبلند میخندد. اگر پدرش سر برسد و ببیند که صدای آسیه میان مردم بالا رفته، چند فحش و کتک نثارش میکند. موهای صاف و خرمایی نادیا در باد میرقصد. نهال خیلی دوست دارد موهایش مثل نادیا براق باشد. انگار در موهای نادیا ستارههای درخشان سوسو میزدند و کوچههای منتهی به شط را روشن میکنند. نهال خوب میداند که هرروز ممکن است بمب و موشکی در خانهشان بیفتد و همهچیز تمام شود. او باید قدر لحظههایش را بداند. شیما عرشیان که خود نیز اهل خوزستان است، بهخوبی با امواج کارون، خرماهایی که همچون گوشواره از بلندای نخلها آویزان شدهاند و مینهای مدفون در زمین، آشناست. عشق او به خوزستان و زخمهایی که بر تن خاک گلگونش نشستهاند، موجب شده تا او کتاب آواز گاومیشها را روایت کند.
فیلمها و قصههای زیادی دربارهی جنگ تحمیلی ساخته شدهاند. اغلب این فیلمها بر روی خون، خاک و شهادت متمرکزند و کسی به کودکی که بر روی پشتبام خانهای در اهواز دراز کشیده و هواپیماهای جنگی را میشمارد تا خوابش ببرد، فکر نمیکند. «نهال» شخصیت اصلی کتاب آواز گاومیشها که راوی این داستان است، ما را با ابعادی از جنگ آشنا میکند که بعید است از وجودشان خبر داشته باشیم؛ مثلاً نهال در غوغای نبرد خونین، ویولن مینوازد و موسیقی را دوست دارد. البته همهی مردم با کار و علایق او موافق نیستند و نوازندگی را برای دختر پسندیده نمیدانند، اما نهال کسی است همچون ما. نمیتواند عاشقی نکند. نمیتواند در چهارچوب فرهنگ سنتی و کمی خرافاتی اطرافیانش بماند؛ اما آنها را دوست دارد. حتی از دمپاییها که بیبی به طرفش پرتاب میکند هم خوشش میآید. البته نمیتواند نسبت به اعتقادات نادرستی که برخی از مردم شهرش به آنها مبتلا هستند بیاعتنا باشد؛ اعتقاداتی همچون باور به خرافات و ناموسپرستی!
شیما عرشیان کوشیده است تا با لحنی ساده، از زیباییها و صمیمیت خانوادهاش بگوید؛ اما درعینحال از بازگویی آسیبهای اجتماعی و اقتصادی که خوزستان را در میان تلی از مشکلات گرفتار کردهاند، ابایی ندارد. او در کتاب آواز گاومیشها، همانقدر که جلوهی زیبای شط و غروب غرق در کارون را بهخوبی تصویرپردازی میکند، ما را در جریان زندگی پر مشقت و رنج مردم اهواز در دوران جنگ میگذارد.
کتاب آواز گاومیشها بهکوشش نشر عبارت منتشر شده است.
کتاب آواز گاومیشها برای چه کسانی مناسب است؟
قصهها تنها موجوداتی هستند که میتوانند در زمان و مکان سفر کنند. بر بال سیمرغ بنشیند و در یک آن به خوزستان، به اعماق نخلستان و کنار کارون بروند. حالا کتاب آواز گاومیشها بالهای خود را گشوده و ما را در میان خاطرات دخترکی جسور که هر چه از فرهنگ مردم خوزستان دیده، به رشتهی نثر کشیده، فرود میآورد. این داستان میتواند بوی شرجی شط و داغی خورشید جنوب را در مشام کسانی که به قصههای عامیانه علاقهمند هستند، تداعی کند.
در بخشی از کتاب آواز گاومیشها میخوانیم
نادیا غذایش را با ماست خورده بود و طبق معمول یک کاسه ماست اضافی هم وقتی غذایش تمام میشد میخورد، آسیه هیچ وقت نمیگذاشت من بیشتر از یک کاسه ماست بخورم یا صبحها توی نانم زیاد پنیر بمالم که خوشمزهتر شود. اما به نادیا هیچ نمیگفت. عمو جغد شاخدار گفته بود نباید به این چیزها فکر کنم.
بابا پیگیر نشد. اوضاع به آن بدی که فکر میکردم، پیش نرفت. اما آسیه جلوی بابا شروع کرد به آرامی نصیحت کردن. درست مثل اینکه یک تارزان وحشی آدم ندیده را تربیت کند.
«نمیبینی خواهرت پوست و استخونه؟ اگه یه ضربه توی استخونهاش بخوره، سه چهار تا با هم میشکنه. نمیبینی قد جوجه غذا میخوره؟ جون نداره ماما! مثل تو نیست عزیزم، تو قویتری، بزرگتری، عقلت هم باید بیشتر باشه. باید عاقلتر باشی نه این جوری! اگه زدی ناقصش کردی اون وقت چی؟ خواهرت رو دوست نداری؟ دوست داری بزنیش؟»
«منم لاغرم، قوی نیستم. اگه پیرهنم رو دربیارم، استخونهای پشتم پیداس. دوستشم دارم، اشتباهی زدمش.»
بابا آهسته به آسیه گفت: «بسه دیگه» و به من اشاره کرد بیایم پایین.
بابا گفت: «غذا خوردی؟»
گفتم: «سیرم، فقط ماست میخوام.»
آسیه رفت توی آشپزخانه. نادیا هم دنبالش.
بابا یک کاسه ماست گذاشت جلویم. گفت: «کدو که خوبه، دوست نداری؟ با نون بخور.»
«دوست دارم... اما شرکت نفتیها یه ظرف غذا بهم دادن. روی تپه خوردم.»
فهرست مطالب کتاب
فصل اول
وقتی شط نزدیک بود
آواز گاومیشها
فرشتهی خرابکار
ماهی طلایی کوچولو
دمپخت گوجهفرنگی
چای منقلی با دل خوش
من زن نمیشوم
خر از گاو بهتر است
میخواهم روی قبر شیطان بمیرم
همه یک روزی عروسی میکنند
فصل دوم
عمو جغد شاخدار
توی شکم من یک بچه هست
خداهای زرد آهنی
من آهنگ دوست دارم
خدا جرثقیل نیست
دو خبر خوب
خدا در ماه خانه میسازد
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آواز گاومیشها |
نویسنده | شیما عرشیان |
ناشر چاپی | انتشارات عبارت |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 155 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-94569-9-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی |