معرفی و دانلود کتاب صوتی آواز گاومیشها
برای دانلود قانونی کتاب صوتی آواز گاومیشها و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی آواز گاومیشها
این خاک که همیشه ویرونه نبوده یوما، روزهایی هم بود که گاومیشها اینجا کنار شط آواز میخوندن... کتاب صوتی آواز گاومیشها نوشتهی شیما عرشیان، روایتی از زندگی دختر بچهای به نام نهال است که در روزهایی که سایهی جنگ بر سر مردم سنگینی میکند، به همراه خانوادهاش در اهواز روزگار میگذراند.
دربارهی کتاب صوتی آواز گاومیشها
نمیدانم بگویم آن روزها زندگی در اهواز عجیب بود یا حالا که واقعیت زندگی در این شهر با مرگ و ویرانی و مصیبت یکی شده. نمیدانم واقعیت اهواز کدام یکی از اینهاست؛ تصویر سبز و زیبایی که در آن مردم برای خودشان یک زندگی در اطراف شط سامان داده بودند، یا حالا که با آوردن اسمش هم یاد جنگ و شهادت و بدبختی و آوارگی میافتیم! شاید هر دوی این تصاویر گویای واقعیت اهواز باشند و شاید هم هیچکدام، حق مطلب را ادا نکنند؛ ولی بهتر آن است که قصهی این دیار سختیکشیده را از زبان زنی بشنویم که خود، زادهی رود کارون است.
شیما عرشیان، نویسندهی کتاب، که خود خوزستانی است، بنا داشته تا در کتاب صوتی آواز گاومیشها داستان متفاوتی را از اهواز، جنگ و قصههایش روایت کند. در این قصه قرار نیست با رزمندهای همراه شویم تا در میدان جنگ، تصویری از گلوله و خون و خاکی که از انفجار خمپاره به هوا برخاسته را ببینیم؛ بلکه قصه، حوالی دخترکی اهوازی به نام «نهال» در جریان است که تلاش میکند تا زندگی عادی و روزمرهی یک دختر را، در جامعهی سنتی و قدری خرافی آن روزها نشان دهد.
در همین ابتدای قصه، در زمان سفر میکنیم! قصه با رویایی شروع میشود که نهال میبیند؛ خانهی خودشان، مادربزرگ خودش و حتی شط! همه هماناند و همان نیستند. بیبی در این رویا پیر نیست، جوان است با آن لباس سبز گلدارش، تروفرز به این طرف و آن طرف میرود و کارهایش را سروسامان میدهد. خانهشان در این رویا سیمانی نیست و درِ فلزی آبیرنگ هم ندارد، بلکه کاهگلی است و در چوبیاش در چشم نهال خودنمایی میکند. نهال در این رویا مثل یک روح نادیدنی است؛ کسی با او کاری ندارد. ولی میشنود که بیبی، مدام اسمش را صدا میکند: «نهال... نهال یوما، تشت مسی اون گوشه است و صابون هم توشه، تا هوا تاریک نشده برو لباسها رو دم شط بشور.»
دوروبرش را نگاه میکند، بیبی، دخترکی با موهای فر و چشمان درشت مشکی را خطاب قرار داده است. این دختر باید عمهاش باشد، همان دخترکی که به خاطر او، اسمش را روی نهال گذاشتند. مانند شبحی نادیدنی پشت سر عمه روان میشود و به شط میرسد، جایی که گاومیشها در حال آبتنی و آواز خواندن هستند...
از خواب که میپرد، هر چه را دیده برای بیبی و پدر و زنعمو تعریف میکند. نشانیهایی که میدهد آنقدر دقیق هستند که حال بیبی دگرگون میشود و به گریه میافتد. هیچکس نمیتواند بفهمد که نهال چطور گذشته را، زمانی که اصلاً به دنیا نیامده بوده، میبیند. هرکس حدسی میزند؛ یکی میگوید این دختر قلبش روشن است و ممکن است اجنه و شیاطین کمر به آزارش ببندند، بروید برایش دعا بگیرید. یکی میگوید روح کسی او را با خود به گذشته میبرد، یا حتی در جسمش نفوذ میکند که اینطور میشود. بابا اما گوش به این حرفها نمیدهد، به نهال میگوید که او را به دکتر خواهد برد تا قرص کوچکی به او بدهد و شبها راحتتر بخوابد. برای نهال اما این رویا دیدنها آزاردهنده که نیست، جالب هم هست، گویی وارد یک قصهی قدیمی که آدمهایش را میشناسی شده باشی و تکتک اتفاقهایش را به چشم خودت ببینی. این رویا دیدنها شاید بعد از نواختن ویولن، بهترین سرگرمی یک دختربچهی اهوازی باشد که هنوز، چیزی از جنگ و وحشتهایش نمیداند...
کتاب صوتی آواز گاومیشها کاری از نشر صوتی موج کتاب و انتشارات عبارت است. این اثر را با صدای شقایق فروبار میشنوید.
کتاب صوتی آواز گاومیشها برای چه کسانی مناسب است؟
اگر بهدنبال قصه و روایتی تازه از جنگ تحمیلی هستید و میخواهید تصویری واضحتر از فرهنگ آن روزهای مردم خوزستان داشته باشید، این کتاب برایتان جالب و شنیدنی خواهد بود.
در بخشی از کتاب صوتی آواز گاومیشها میشنویم
دست زنعمو را کشیدم به طرف اتاق بزرگ گوشهی حیاط که اتاق دستهجمعی بچهها بود، گفتم: «زنعمو، یه بارم قبلنا دیدم اینجا یه رختخواب کهنه بود با یه لحاف، بعد یه پیرزنی که کور بود، مریضم بود، اینجا خوابیده بود، داد میزد: لمیعه... لمیعه، یه جگاره با یه پیاله چای برام بیار. بیبی اومد، جوون بود مثل تو. من نشناختمش. اومد باهاش دعوا کرد، بهش گفت چیه داد میزنی؟ چای آماده نیست! بعد یه سیگارو با تف چسبوند و دو طرفش رو لوله کرد، یه کم کشید تا روشن شد و بهش دادش. من نمیدونستم اون بیبی بود. نمیدونستم اسم بیبی لمیعهس. بعداً فهمیدم؛ اما اون که مریض بود، نمیدونم...»
زنعمو چند لحظه به جایی که نشان داده بودم زل زد، بعد گفت: «خدا بیامرزه خاله امینه رو، بچه که بود یه چشمش و آبله کور کرد اون یکی هم بعد توی پیری کور شد. بنده خدا مریض شد و خیلی سال توی جا خوابید تا مُرد. حتی یه نفر نکرد دکتری ببرش یا یه قرصی، دوایی، چیزی، براش بیاره. شبها تا صبح اینجا ناله میکرد... بچه بودم که مُرد. با مادرم میاومدیم بهش سر میزدیم. خدا رحمتش کنه. عمه خوب باهاش تا نکرد...»
با اینکه بیبی زندایی زنعمو لیلی بود، مثل همه که به مادرشوهرهایشان عمه میگفتند او هم بیبی را عمه صدا میزد.
ننههاشم، بیبیِ زینب، دختر همسایهمان، یا اللهی گفت و همراه بابا آمد. نفهمیدم بابا کی رفت دنبالش. قبلا، به بیبی سفارش کرده بود مرا ببرند سید ابوطِفِل، دعایی برایم بگیرند چون قلبم روشن است و احتمالاً شیطان و اجنه کمر به آزارم ببندند.
زنعمو برایشان بالش گرد آورد. ننههاشم زد روی شانهی بیبی و گفت: «ها! أمخلیل! به حرفم رسیدی؟ بهت گفتم که ئی بچه چه چیزایی به ما گفته. حتی خدابیامرز امینه رو هم توی اون اتاق، مریضاحوال دیده. فکر کردی رو هوا همی جوری حرف میزنم؟... حالا هم میگم! صداشِ در نیارین، به خود بچه هم حالی کنین به کسی غیر خودتون چیزی نگه»
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی آواز گاومیشها |
نویسنده | شیما عرشیان |
راوی | شقایق فروبار |
ناشر چاپی | انتشارات عبارت |
ناشر صوتی | انتشارات موج کتاب |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۵ ساعت و ۳۴ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان دفاع مقدس |